+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

الماسهای غبار گرفته

یه سری وبلاگهای قدیمی و ظاهرا متروکه رو باز بینی میکردم و رفتم به حال و هوای اون زمونا.شده بودم حکایت اون شاعری که رفته بود دیدن خرابه ایوان مدان و شعر گفته بود ( ایوان مداین را آیینه عبرت دان...). 

چی شد؟ اونهمه انرژی و جنب و جوش کجا رفت؟ نویسندهاش الان کجان؟ آیا همون افکار سابقو دارن؟

 + بعضی وبلاگا هرچی مینوشتن ربطش میدادن احمدی نژاد و تو هر پست چپ و راست به احمدی نژاد حمله میکردن، بعد از گذشت ۱۵_۱۰ سال آدم از خودش میپرسه : اگه فرض کنیم اون صفحات فیک  نبوده و نویسنده یکی بوده مث من و شما ، آیا الان هم همون پستا و کامنتا رو مینویسه؟

+ یکی از وبلاگها مربوط به یه نویسنده دانشجو بود که خیلی شیرین و روون مینوشت. اینو نه فقط من، بلکه همه مخاطباش میگفتن. زندگی لاکچری یا آرمانی نداشت و حتی برخلاف فیلما و داستانها تو محیط آکادمیک و یا امکانات آنچنانی هم بزرگ نشده بود اما نگاهش به زندگی،  متفاوت و دوست داشتنی بود. وقایع عادی زندگی رو که ماها صدهابار بی تفاوت از کنارش رد میشیم جذاب و آموزنده نقل میکرد.مثبت نگر بود و هر کسی نمیشناختش فکر میکرد هیچ غمی تو زندگیش نداره. در حالیکه اصلا اینطور نبود و این یعنی هنر نویسنگی.

از ته دل دعا کردم ای کاش استعدادش رو ادامه داده باشه و تو زمینه کتاب کودک یا نوجوان فعالیت داشته باشه و نویسندگی رو مث وبلاگری،  رها نکرده باشه.

+ یا بعضی دوستان که انقد تحلیل های تمیز و عمیق و علمی تو وبلاگشون بود که تاریخ مصرف نداره.هر زمان بهش مراجعه میکنی برات  تازگی داره و قابل استفاده و آموزندس.

 این افراد سرمایه های واقعی کشورن، ازشون بی خبرم ولی امید وارم همشون سلامت باشن و نور هنرها و  استعدادشون همچنان گرما بخش باشه

چریک۲

پیرمرد تو غربت و تنهایی از دنیا رفت. خیلی تنها بود ولی با شناختی که من ازش داشتم، خوب میفهمم سبک بار و آسوده از دنیا رفتن چقدر ارزشمنده. 

ماها کم و بیش یه چیزایی میشنویم، اما درک کردن و فهمیدنش سخته. بزرگ کردن آبرومندانه دو تا بچه یتیم از کودکی تا فرستادنشون به خونه بخت، مدیریت زندگی، اون هم به تنهایی، کار هر کسی نیست...

درس های محیطی ۱

فرقی نداره بچه خودتون باشه یا بچه اقوام. اون موقع که از نزدیک ذل زدین به صورت خواب آلود اونا، فک کنین به:

+ اینکه  در زمان  جاهلیت چطور بچه هاشون و زنده به گور میکردن؟اصلا  آدم سالم و عاقل دلش میاد؟مگه میشه؟

+ اینکه چطور بعضیا دلشون میاد بچشون رو سر راه بزارن؟ نه زمان جاهلیت، همین دور و زمونه خودمون.

+ اینکه مگه میشه آدم انقد قصی القلب بشه که این موجود بی پناه رو با اراده خودش سقط کنه. 

+ اینکه مادر موسی چقدر باید اطمینان قلبی داشته باشه که حاضر بشه اونو به رود خروشان بسپاره. در مورد شناخت شخصیت مادر موسی کم کاری کردیم.

+ اگه برخی غذاها رو مادر بخوره بچه دلدرد میگیره و اون پیچ وتابای بچه از دلدرد، مادر رو مجبور میکنه برنامه غذاییشو تغییر بده. همونجور که کوچکترین برنامه غذایی روی روحیات و جسم نوزادا تاثیر داره، به همین منوال کارای والدین تو جسم و روح همه نسلهای آتی هم اثر داره. اگه والدین بدونن فلان رفتارشون چه دردها و پیچ و تابهایی در چند نسل بعد ایجاد میکنه تو کارهاشون تجدید نظر میکنن


۴۵ سال پیش


در پست قبلی از "هیوندای" و "کوماتسو" صحبت شده بود ،چند روز قبل تو مجلات قدیمی چشمم افتاد به یک آگهی و باز همون پست اومد جلو چشمام. آگهی مربوط به سال۵۲ هست که تصویرشو گذاشتم. یعنی حدود ۴۶ سال قبل! از خودم می پرسم چی شد پس!؟ چرا الان این اوضاع صنعتمونه؟ تو همون مجله به یک آگهی دیگه هم برخوردم که شاید جواب این عقب ماندگیها، تو همین آگهی باشه.

+ببخشید  اگه حجم تصاویر یخورده بالاست .

آب شیرین،نعمتی که ما عذاب دیدیم


فک کنم همه جای ایران سیلاب شده...

این پست ادامه دارد... 

بعدا اضافه شد:

چه کشور خوبی داریم! طوری که برامون عجیبه  چرا همه ایران سیل اومده.انقدر  کشورمون بزرگه و تنوع اقلیمی داره که عادت کردیم فقط یه منطقه دچار اتفاقی خاص بشه. 

شاید بیشتر از  ۱۵ ساله که دچار خشکسالی شدیم. و اوضاع فعلی همونیه که سالهاست منتظریم.آبسالی.

تقریبا همه میدونن خسارات ناشی از سوء مدیریت هس، و نمیشه اسم این رحمت الهی رو عذاب گذاشت. هم ما مردم خیره سر شدیم (مصداقش اینکه وسط رودخونه خونه ساختیم، یا عدم توجه به مسیرهای روان آب و ....)  و هم مدیران و مسئولانی که زمینهای مسیر مسیل ها رو قواره بندی کردن  و فروختن و مجوز ساخت و ساز به زمینایی دادن که هیچ عقل سالمی مجوز نمیده و بدتر اینکه خودشون اقدام به زمینخواری کردن و با پر کردن دره ها و مسیر سیلابها با نخاله و...اونا رو هم قواره بندی و حراج کردن و از طرفی کوچکترین توجهی به مدیریت جریان و روان آب احتمالی و شیب بندی درست و مسائلی که قدیمیای ما نسل اندر نسل بکار میگرفتن نمیکنن. 

 به جز خسارتهای که همه با اون آشناییم ، دردآورتر  دنیای فضای مجازی بود. تو فضای مجازی چه خزعبلات که منتشر نشد. گاهی بعضی افراد رو میبینی چنان با تعصب از یه مطلب دفاع میکنن واقعا شک میکنی ،با خودشون چندچندن. یه مشت فورواردچی که شاید بخاطر اهدافی که تو ذهن خودشون دارن مطلبی رو فوروارد میکنن و خودشونم نمیدونم هدف اصلیش چیه...