+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

کل یوم عاشورا. و کل ارض کربلا


+  کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا (همه روزها عاشورا و همه زمین‌ها کربلاست) 

عبارتی معروف که بعضی آن را به امام صادق(ع) نسبت میدهند. میگن  با افشاگریهای اهل بیت ع کار به جایی رسید که یزید مجبور شد قاتلان حسین ع رو لعنت کنه ..!

 + "مانند منی" با " مثل اویی" بیعت نخواهد کرد، حتی اگر در دنیا هیچ پناهی نداشته باشد

+ هر کدام از اون تنشها و تغییرات میتونست هر شرکتی رو فلج کنه...

ادامه دارد...


پیشگو


پیشگویی که شاخ و دم نداره! همه ما میتونیم با مراجعه به مطالب قبل پیشگو باشیم ، حتی اگه اون مطالب قدیمی رو خودمون نوشته باشیم. و برا اثباتش اسناد معتبر و مکتوب هم ارائه کنیم. دلیل  اینکه این اسناد به صورت اعجاب آور با واقعیت تطبیق دارن  اینه که نوع نگاهمون به مسایل عوض شده و از زاویه ای دیگه به مطالب خودمون نگاه میکنیم.

لینک پست ذیل ،مربوط به ۴سال قبله! ولی یه جورایی وصف اوضاع و عیدگذرونی فعلی هم میتونه باشه:)

https://dar300metri.blogsky.com/1395/01/03/post-130/%d8%b5%d9%86%d8%b9%d8%aa-%d8%b2%d8%af%da%af%db%8c

پست

خوابهای آشفته


پ ن:

به مناسبت خواب اخیر بهزاد!

مردم


ظرافت رفتار با افراد جامعه مث دوچرخه سواری با سرعت زیاد تو یه بیابون پر از کاکتوسه!

# بیت المال + حق الناس

+ در جواب کامنت برخی از دوستان بعدا اضافه شد:

**  بعضی همکارات   تو روز روشن  کم کاری میکنن و از مسئولیتهایی که سربرج حقوقشو میگیرن فرار میکنن، ملت رو میپیچونن،سرشون منت میزارن و سطح فکر پایینشون واقعا اذیتت میکنه، ... اما این درگیری ذهنی بیفایدس چون نبایدباهاشون بحث کرد. در شان تو نیست. 

از طرفی هم  ملت علاف میشن، دستشون به جایی بند نیست و حتا میان سر تو غرغر میکنن و تو  نمیخای مث بقیه همکارا اونا رو اسکل کنی  . به خودت اجازه نمیدی برا ملت توضیح بدی که همکارات  طی چه فرایندهایی اسکلشون کردن. چون در شان تو نیست که حتا پشت سرشونم دربارشون حرف بزنی و ترجیح میدی خود ملت "عملا" در بلند مدت بوی  تعفنشونو بفهمن.

تو این منگنه تحت فشار قرار میگیری و ممکنه تحملت تموم بشه! مخصوصا مواقعی که کار تو ، بخاطر کم کاریهای همکارا زیر سوال بره.

کار تیمی تو ایران نمرش صفر صفره!

تو همچین موقعیتی قرار گرفتم ولی برخلاف همیشه که انعطاف به خرج میدادم و "کار تیمی" رو تا آخر انفرادی انجام میدادم، طرف رو فرستادم پیش یکی از همکارا که وظیفشو خودش انجام بده نه من. و طبق پیشبینی، طرف دلخور شد،  چون همکارا جوری جهت دهیش کرده بودن که انگار وظیفه من بوده! ازطرفی همکارم دلخور شد(به جهنم!) که چرا مث همیشه وظیفه ایشون رو من انجام ندادم و مزاحم اتلاف وقت ایشون در تایم کاری شدم، و البته طبق پیش بینی، ایشون هم بابیخیالی همیشگی، طرف رو  مدت زیادی علاف  کرد. تا شب ناراحت بودم! از اینکه به اجبار وارد تیمی شدم که هیچ وجدانی برای کار ندارن. فکرم درگیر بود مدیریت بیمار و علافیهای مردم و بیخیالی  و سوء استفاده بعضیها از آب گل آلود. تصویر بالا نتیجه خاب اونشبه! تا صبح خاب حرکت باسرعت زیاد تو مزرعه کاکتوسها میدیدم! صبح از کارم پشیمون بودم. با خودم فک کردم نباید انعطافمو از دست میدادم. با سرعت کمتری باید بین کاکتوسها حرکت کرد.  اینکه افراد سطح پایین تونسته بودن تعادل فکری منو بهم بزنن نشونه بدیه. باید ظرفیتم بالاتر ببرم و منطقی تر رفتار کنم. دم دست ترین روش اینه که آدم کار خودشو درست انجام بده بقیه کارا رو بسپره به خدا

**  حتما شما هم تجربیات مشابهی از رفتار با"مردم" داشتین...