+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

انّه من سلیمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرحیم...



+ یه سری وحشی صفت که بنای وجودیشون بر اساس  ترور و زورگوییه،  با چراغ سبز منافقای داخلی کارشون به جایی میرسه که به خودشون جرات میدن رسما و علنا، سلیمان مملکتمون رو ترور کنن. و بعد علاوه بر افتخار به این کار، اقدام به تهدید و توهین میکنن.

+ تصور کن داری از عملیات مبارزه با افراد فوق الذکر برمیگردی.عملیاتی موفق و مهم ، تا مژده فتح و پیروزی و گوشمالی کفتارصفتها رو به پشت جبهه برسونی. ولی برخلاف خط مقدم ، اوضاع پشت خط، جور دیگه رقم خورده. اونهمه زحمت و جانفشانی تو خط مقدم تحت الشعاع قرار میگیره و بجای "خسته نباشید" و آرامش بعد از مدتها فشار کاری، با یک فشار مضاعف روبرو میشی. عرقی که بعد از اینهمه تلاش ریختی، به تنت یخ میکنه. از طرفی اصل واقعه، تو رو به آرزوی مرگ میکشونه و از طرفی لاشخورهای داخلی که تا دیروز خفقان داشتن، یهو دایه مهربونتر از مادر میشن و شروع به گرفتن ماهی از آب گلالود میکنن.

+اینگونه هم نخواهد ماند.قطعا خلوص عمل و برکت خون شهدا باعث رسوا شدن منافقان خواهد شد.

+ بار اول نیست که جام بلا نوشیده اند. اگر قراربود مثل ما "مردم عادی" رفتار کنن، طهرانی مقدمها تو همون تستهای موشکی ناموفق اولیه  دهه شصت،  دست از موشک سازی میکشیدن، سلیمانیها تو اوج فشارهای منافقای داخلی و خارجی  دست از کمک به مظلومان میکشیدن و...

 این امتحانها برای اونا عادیه، ولی برای ما سخت و چالشیه. کارهای ماها، مثل ابراز همدردی و راهپیمایی و تعویض عکس پروفایل و... خوب هس اما کافی نیس. هرچند همین مختصر رو هم خیلی از مدیرا و مسولای فعلی، از مردم عادی عقب موندن و از رسوایی هم ابایی نداشتن.

+ امتحان سخت یعنی نمیدونی درست چیه، غلط چیه. یعنی نمیدونی اگه جای اپراتور موشک پدافند بودی و تو اون شرایط حساس یک پرنده در ارتفاع پایین میومد سمتت چیکار میکردی،اگه موشک کروز واقعی بود چی!؟ از طرفی خودتو نمیتونی جای خونواده های داغدار بگذاری، اونا هموطنایی هستن که تو برا دفاعشون همه زندگیتو سپر قرار دادی. آمریکا مقصر اصلی، کنار گود ایستاده و خوشحاله و خائنان داخلی هم دنبال خودخواهیاشون هستن.

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ 

آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ (۲عنکبوت)

فسیل


صبح ساعت 7 با "سید" حرکت کردیم سمت کوه برای فسیل یابی.  یه دره کوهستانی که از بکر بودنش کاسته شده.  شاید 20 سالی میشد که اونطرفا نرفته بودم. وقتی آدم بعد از مدتی طولانی بره به جایی ،انگار در زمان سفرکرده باشه. 

در طی سفرمون به  زمان گذشته، و یادبود اکتشافات دوران کودکی، سید رو  دو تا منطقه بردم.  اولی برای نشون دادن  جای پای آدم ها و  جای پایحیوانات چهارپای اونها روی سنگها و  دومی برای پیدا کردن فسیل جانداران آبزی. مورد اول  که متاسفانه باهمت زمین خواران محترم و البته همراهی و مشارکت شهرداری قواره بندی و کن فیکون شده بود . (تمامی اون سنگها با پیکور و ماشینهای سنگین از بین رفته بود...) اما منطقه دوم هنوز نیمه بکر مونده بود. انگار هم سیدو هم من به دوران دانش آموزی نسل ما سفر کرده باشیم. سید به نمایندگی از نسل جدید و دانشجوهای تازه نفس، و من به نمایندگی از نسل قدیم تر . اختلاف سنی، 10 درصد ماجرا بود و اختلاف تجارب 90درصد. و همین اختلافها باعث تعجب و جذابیت موضوع میشد. مخصوصا برای سید، چون نسل اونا دسترسی به این مدل تجارب و میدونهای عمل ماها رو داشتن ولی نسل ما  امکانات و  حمایتهای امروزی اونها رو نداشتیم. اونا هر لحظه میتونستن مثل ما خودشون برن دنبال  انواع آزمونهای میدانی مثل همین فسیلیابی  ولی نسل ما حتی دسترسی به یه کتابخونه ساده رو هم نداشت چه برسه به اینهمه تکنولوژی و اطلاعات...

 زمون ما دانش اموزا به مراتب جلو تر از معلما بودن مخصوصا تو فعالیتهای میدانی . اونا  معلم نبودن. افرادی بودن که براشون معلمی فقط حقوق آخر برج بود و کلاسها مجالی بود برای فک کردن به مسائل زندگی شخصی خودشون. از هیجانی که با پیدا شدن فسیلها به سید  دست میداد فهمیدم معلمای نسل جدید هم معلم نیستن! این مدل هیجان رو معلم باید در کلاسش برای  بچه ها ایجاد میکرد... 

فسیلها همون فسیلهای 20 سال قبل بودن . یا بهتره بگم همون فسیلهای میلیونها سال قبل. با همون صراحت و سادگی. از خوش شانسی سید، دیروز بارون ملایمی اومده بود و علاوه بر لطافت هوا، سنگها کاملا شسته شده بودن. (بزنم به تخته کلا سید خوش شانسه. حکایت کربلا رفتنش،دانشکاه قبول شدنش، کارپیدا کردنش،...)

 فسیلها حرف میزنن. قدمتشون از حرفاشون مشخصه. زمانی صدف  و موجود دریایی بودن و طی فرایندهایی تو رسوبات فسیل شدن و بعد از سنگ شدن با فرایندی دیگه از دل زمین اومدن به این سطح کوه.  ماها هیچی نیستیم. نهایت عمر ما چقدره؟ تو همین 20 سال گذشته ما خودمون هم فسیل شدیم
پ ن:
+ درسته که با یه سرچ ساده میشه کلی مطلب در مورد فسیلها تو اینترنت پیدا کرد اما اینکه خودت بری تو منطقه محل زندگی خودت و فسیل پیدا کنی یه چیز دیگس. این همون تفاوت نسل قدیم و جدیده!
+  ( سوره  طه آیه  51 و 52)  فرعون گفت‏ حال نسلهاى گذشته چون است؟ موسی گفت علم آن در کتابى نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا مى ‏کند و نه فراموش مى ‏نماید.
     (سوره  السجدة  آیه 26)  آیا برای هدایت آنها همین کافی نیست که افراد زیادی را که در قرون پیش از آنها زندگی داشتند هلاک کردیم ؟ اینها در مساکن (ویران شده) آنان راه می‏روند، در این آیاتی است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک او) آیا نمی‏شنوند؟! 

معلوم هس اون پایینا چه خبره؟!


 +  همان کس که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست و فرزندى اختیار نکرده و براى او شریکى در فرمانروایى نبوده است و هر چیزى را آفریده و بدان گونه که درخور آن بوده اندازه‏ گیرى کرده است (سوره فرقان آیه۲)

   تا حالا دقت نکرده بودم آیه هایی  که خدا تو اونا   از خودش تعریف میکنه چقد باحال و دوست داشتنی هستن. وقتی اون تعاریف حماسی و در عین حال ساده رو از خدا میشنوی، یه آرامش بی مثال میاد سراغت.

 ++  در مورد پتانسیلهای ناشناخته و مغفول سلولها، جدای از دونستن خود موضوع، تا حالا با دقت، بدون نگاه تستی/کنکوری ، فکر کردیم  اون پایینا چه خبره؟  صحبت از ابعاد نانو متری هست.  فقط در مورد ظرفیت ذخیره اطلاعات در DNA دانشمندا میگن: تمام اطلاعات دیجیتال دنیا رو میشه در چند لیتر  DNA  ، اونهم برای مدت هزاران سالذخیره کرد!

 جایی دیگه مطلبی از نشریه ژئوگرافیک منتشر شده بود درمورد اینکه مارها ، ژن دست و پا دارن! هر کسی میتونه مدتها به این موضوع فکر کنه و هزارجور تحلیل ازش بیرون بکشه (تحلیل علمی/فلسفی/دینی/انسانی و... )

مثلا اینکه ما هم  قطعا ژنهایی داریم که شاید در تمام  طول حیاتمون خفته باقی موندن! ممکنه ما ژن پرواز یا ترمیم اندام های آسیب دیده رو داشته باشیم.  تصویر بالا رشته DNA   رو نشون میده که ظاهرا بخشهایی از اون به دور اون جسمهای گوی شکل (هیستون) پیچ خوردن . بخشهای باز شده، ژنهای فعال و بخشهایی که دور هیستونها پیچ خوردن ژنهای غیر فعال هستن. ا نتخاب اینکه کدوم ژن فعال باشه یا نباشه با کیه؟ یا اینکه اصلا پیدا کردن و فعال کردن ژنی خاص در بین اون کلاف سردرگم چطور مدیریت میشه ؟!

++ چند وقت قبل یه مقاله ای خوندم که برام مطالب کتاب درسی رو زیر سوال برد ،  در حالیه که اون مطلب همچنان تو سیستم مریض تستی/کنکوری تدریس میشه! یا مثلا همین فرضیه احمقانه تکامل تدریجی داروین  یا "اتفاقی" بودن همه چیز از جمله حیات. طرح اتفاقی و شانسی بودن دنیا و حیات حتی بصورت نظریه هم خفت آوره. این تناقض از همون زمان مدرسه تا الان مث ویروس مغزمو مشغول نگه داشته...اما مگه مجالی هس کسی از این سیستم مغرور انتقاد و یا حتا سوالی بپرسه؟! این مدل رفتارها مانع از خلاقیته و کنجکاویهایی که میتونن به دستاورد های بزرگ برسن سرکوب میشن.

شاید تنها دلیل منطقی ارائه همچین تئوریهای احمقانه ای این باشه که علمای حوزه دین نتونن ازش استفاده کنن!

وقتی چیزی مطلق نیست (مخصوصا علم آدمیزاد) چرا ادعای دانای کل بودن میکنیم؟! مطالبی که الان میخونیم ممکنه در آینده نفی بشه پس قبل از هر چیزی ابتدا خاضعانه یاد آور بشیم که مطالب آدمیزاد، وحی منزل نیست و برای هر صاحب اندیشه کنجکاوی  راه تکمیل یا انتقاد و سوال رو باز بزاریم. ممکنه ایده و نکته ای به ذهن یک کودک برسه که به ذهن پروفسورهای مدعی نرسیده باشه.

مسئولین بالایی آموزشی (وزارت علوم، بهداشت و اموزش پرورش) از عاقبت این سیستم خبر ندارن؟! مدرک فروشی و سرکوب خلاقیت و  تجارت با تست و جزوه و ... 

گاهی آدم دچار تناقض میشه. واقعا اون بالاها چه خبره؟! 

پ ن:

تصور کنین ممکنه ما ژن ترمیم دست و پای قطع شده یا دندونهای از دست رفته یا ترمیم آسیبهای نخاعی رو داشته باشیم و یه عمر بیخبر روی ویلچر زندگی کنیم!

مثل موضوع ژنهای خفته ،  پتانسیلهای دیگه ای هم در ما وجود داره که اگه باورشون نداشته باشیم تا اخر عمر غیر فعال میمونن. 

سوال


ترجیح میدم بجای کاکتوس یا گلدونای با قیافه ها ی عجیب غریب که فلسفه نگهداری و حتا اسمشون نیاز به تعبیر یا ترجمه داره، شاخه  گلها و گیاهان تازه رو از فضای سبز بچینم و بزارم جلو میزم داخل بطری آب. گیاهانی که بدون تفسیر و ترجمه هرکسی رو جذب میکنن. درسته عمرشون کوتاهه اما این  اقتضای تر و  تازگیه و  به زحمت جایگزین کردنش  می ارزه. 

مخصوصا اگه گل نیلوفر باشه که روی بوته هم عمرش کوتاهه چه برسه به روی میز. 

هر کسی از جلو میز رد میشد توجهش به اون گل جلب میشد. با یکی از همکارا درمورد رنگ بندی گل و برگهای قلبی شکلش صحبت میکردیم...شکل و رنگهای فوق العاده و کاملا به اندازه و حساب شده که با هم همخانی کامل دارند... به همکارم گفتم یه برنامه کامپیوتری رو در نظر بگیر، مثلا برنامه  شطرنج. الگوریتمهای خاص خودشو در سطوح مختلف داره که مجموعا یک هوش مصنوعی برای بازی شطرنج ایجاد میکنه. یکی از سطوح این هوش مصنوعی مرحله "ارزیابی" هست که تو این مرحله کامپیوتر تشخیص بده که جلو هست یا عقب، آیا بازی رو داره میبره یا میبازه و کلا کجای بازی هست! حالا این مثالو در مورد این گل پیاده کن! یه سلول گیاهی تبدیل شده به یک گل. اگه بحث تولید اینهمه رنگ و لطافت از خاک بی روح رو بذاریم کنار و خارق العاده بودن ایجاد اینهمه خلاقیت رو هم بحثی بدونیم که مربوط به فرایند تولید هست و پیچیدگی تولید رو هم فعلا بذاریم کنار، بحث "ارزیابی" واقعا مغفول و به مراتب متحیر کننده تره. اون سلول چطور تشخیص میده که تو چه موقعیتی هست!؟ تو بازی شطرنج، کامپیوتر الگوریتم های خاص خودشو برا ارزیابی داره اما این گیاه از کجا میفهمه که چه شکلی شده، چه رنگی باید باشه و...؟!

** 

قطعا آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شکوهمندتر] از آفرینش مردم است ولى بیشتر مردم نمى‏دانند  .سوره 40 آیه 57

پس آیا کسى که مى‏آفریند چون کسى است که نمى‏آفریند آیا پند نمى‏گیرید. سوره 16 آیه 17
در حقیقت آیات من بر شما خوانده مى‏شد و شما بودید که همواره به قهقرا مى‏رفتید. سوره 23 آیه 66

شکست‏ ناپذیر


برای دل خودم:

خدا مقرر کرده است که حتما من و فرستادگانم چیره خواهیم گردید آرى خدا نیرومند شکست ‏ناپذیر است (سوره 58 آیه 21)