+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

پیر فرتوت


++ برای بار چندم منو وارد گروه "هم اجباریهای" دوره افسری راهنمای رانندگی کردن. نمیتونم درک کنم هدفشون چیه؟ دلشون به چی خوشه؟ تو دوره اجباری هم کاراشون برام سوال بود.خود آزاری دارن انگار!  تو تصاویر ، شدت فرتوتی و پیری امثال "خاک" و ...تو دوره افسری با اونهمه جولانی که قبل از بازنشستگی  میدادن جالب بود. همین خاک با  اونهمه یال و کوپال و آنکارد و تیپ و بنز سوار شدنش و... الان از بس فرتوت شده قابل شناخت نیس. حرفای کاسه لیسان هم جالب بود! یعنی برخی هم اجباریای گرامی ما ، بعد این همه مدت هنوز هم کاسه لیسی کادریها رو میکردن!  یه دوری تو متنا و عکسای گروه زدم  و بعد به این نتیجه رسیدم که کار  درست، مث دفعات قبل، همون "لفت دادن" گروهه.

دیروز پریروز هم  "اسد" زنگ زده بود . پرسیدم رئیس پلیس کجاس؟ گف بازنشسته شد  الان افسر آموزشگاهه! سرهنگ خود کار هم 2 سال بازنشست شده... 

کرک و پر همه ریخته...

++ دیروز هم با یه نفر از بازنشته های نظام بانکی آشنا شدم که تو رزومش از ریاست چندین بانک دولتی و خصوصی حرف زده بود و معاونت فلان و بهمان و ...در حالیکه نه حرفاش و نه خودش 2 قرون ارزش نداشت... الانم  شده کارپرداز ساده  یه شرکت خصوصی !

++ حکایت این پست که یارو رئیس سابق اداره بوق بوده و الان کسی براش تره هم خرد نمیکنه. کاش انقد مفید باشیم که ملت خودشون با ذوق و شوق بیان دنبالمون نه بزور پست و مقام و رانت.

پ ن:
 * و اگر ببینی کافران را به هنگامی که فرشتگان (مرگ) جان آنها را می‏گیرند و و پشت آنها می‏زنند و (می گویند) بچشید عذاب سوزنده را (به حال آنها تاسف خواهی خورد).سوره انفال آیه 50
* نفس ظالم، مثال زنبورست/ که جهانش ز دست می‌نالند/ صبر کن تا بیوفتد روزی/ که همه پای بر سرش مالند
ز دور چرخ چه نالی ز فعل خویش بنال/ که از گزند تو مردم هنوز می‌نالند/ نگفتمت که چو زنبور زشتخوی مباش/ که چون پرت نبود پای در سرت مالند

چینش خاص


بهش میگم چینش این مدلی کارها و نیروها باعث دوندگی بیشتر مراجعین و  کم شدن انگیزه و بازدهی نیروها میشه. برای ما و مراجعان، اتلاف وقت و سردرگرمی بار میاره. در جواب میگه:     لابد مدیرا یه فکرا و حساب کتابایی میکنن که به ذهن ما نمیرسه.      بهش گفتم قطعا همینطوره. اما این جواب خوبی برا من نیس. معاویه هم خیلی فکرا و حساب کتابا کرده بود که با علی در افتاده بود...

اولین مصداق عینی و ملموس این مدل "مدیریت احمقانه" رو تو دوره اجباری سربازی  دیدم. و البته اونو گذاشته بودم به حساب عقده ای بودنشون. اینکه نیروها و افراد رو جوری چینش میکردن که حداکثر کنتاک و برخوردو اصطکاک روحی درشون ایجاد بشه و  درگیری تا ابد ادامه دار باشه . البته یه احتمال دیگه هم مطرح هست و اون اینکه حداکثر توان رو بخرج بدن تا جلو هر گونه اتحاد و انسجام در طرف مقابل گرفته بشه ! دلیلش هم حفظ جایگاه خودشون و تسلط بر افراد به هر قیمتی(همون تئوری تفرقه بنداز و ریاست کن). حالا این وسط بازدهی مجموعه در حداقل و فشارها در حداکثر ممکنه  باشه چه  اهمیتی داره!

تو بهترین حالت ممکن حکایتش مث بازیکن فوتبالیه که میخاد همه گلها رو  فقط خودش بزنه. نه تنها به کسی پاس نمیده، بلکه افراد تیم رو  از ورود به زمین حریف منع کرده!!

نمیدونم شاید توهم توطئس اما دم دست ترین جوابیه که تا الان پیدا کردم

ظواهر فریبنده


نباید به ظاهر مسایل نگاه کرد. گاهی یک ظاهر لوکس میتونه خیلی بی خاصیت یا حتا مضر باشه!  صندلی بالا شاید جالب به نظر برسه اما نه تنها مفید نیس بلکه مضر هم هس. در عمل، حتا یک چهارپایه ساده  از اون مفیدتره! قبلا دیده بودم صندلی غیر استاندارد، کمردرد و آرتروز گردن ایجاد کنه  اما این مدل، گردش خون در پاهارو هم دچار اختلال میکنه و شخص دچار تهوع و سرگیجه میشه!

آدم یاد صندلیهای بعضی ماشینها می اوفته که بر خلاف ظاهر و قیمتشون اصلا کاربردی نیستن. 

برندهای مطرح، معجزه نمیکنن. اونا لزوما از تکنولوژیهای   فضایی بهره نمیبرن. اونا خدمات تخیلی/رویایی  ارائه نمیکنن. اونا فقط کارای به ظاهر ساده رو به نحو احسن انجام میدن. یعنی فقط تو بحث موتور و انجین برند نیستن. اصلا قبل از حرکت کردن یا حتا چرخوندن سوییچ ماشین، تنها با نشستن هم میشه فهمید با یه محصول "حساب شده" طرفیم! همه چیز سر جای خودشه.دستگیره ها، ارتفاع داشبورد، جای دکمه ها و...همه و همه چیز اونجایی هست که باید باشه. با فکر قبلی پیش بینی همه چیز شده و اونقدر دقیق به رفاه اهمیت دادن که حتا متوجه نمیشیم چطور احساس راحتی داریم! یعنی  از طریق "ناخودآگاهمون" متوجه اون رفاه و آرامش میشیم اما از طریق "خودآگاهمون" هرچی دنبال علتش میگردیم پیدا نمیکنیم! به همین خاطره که گاهی فریب بعضی "کپی پیست های" ظاهری رو میخوریم ولی از رفاه خبری نیس.

** فورمول موفقیت سادس! ماها زیاد سخت گرفتیم! مصداقش "چراغ راهنمایی هوشمند" سر تقاطع هاست که از همون اثر القایی کتاب علوم قدیم هم قابل توضیحه...

** فرق کشور ما با کشورای پیشرفته  اینه که اونجا همه چی  (علاوه بر مفید بودن)، سر جای خودشه! مصادیقشو خودتون بهتر بلدین...مثلا: مدیریت ورزش دست ورزشکاران صاحب سبک و یا مدیران ورزشیه، شایسته سالاری حرف اول و اخرو میزنه، خلاقیت هست و کار تیمی. نه مثل ایران که سیاست مداران میشن مدیرای ورزشی و ورزشکاران و پزشکان و... میشن مردان سیاست و...

اونجا همه چیز جای خودشه. زباله توی زباله دانی و طلا در ویترین. به همین خاطره که افرادی ممکنه مثلا تو ایران در ویترین تلوزیون یا... باشن و بعد از فرار به اونطرف، سر از زباله ها در میارن.

** و هرگاه آنان را ببینى، قیافه آنان (چنان آراسته است) که ترا به شگفت وادارد و اگر سخن گویند، (به قدرى جذّاب و زیباست که) به کلامشان گوش فرادهى، گویا چوب‌هایى هستند (خشک و بى‌مغز و بى‌فایده و به هم) تکیه داده شده، هر ندایى را علیه خود مى‌پندارند، آنان دشمنند، پس از آنان دورى کن، خدا آنان را بکشد، چگونه از حق منحرف مى‌شوند. (سوره63 آیه4)

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب /چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

پیش نوشت: این پست قرار بود 15خرداد پابلیک بشه! در سالروزمردی که مرد بود. 

گفتگوهای سرنشینان  تاکسی، نمونه خوبی از دیالوگهایی بین مردم عادیه. درسته ممکنه حرفاشون احساسی و یا سطحی به نظر برسه اما اونا واقعا مردم عادی همین جامعه ما هستن و حرفاشون حرف خیلی از ماهاست. تو مسیر برگشت به حرفاشون فکر میکردم. حرفایی بدون نقاب:

**   آرزو میکنم یکی مث خمینی پیدا بشه و طومار همه کفتارهای دور "سفره باد آورده" رو در هم بپیچه!  (منظورش برخی مسئولین که خونشون رنگی تر از بقیس)

**    اون پدری که زن و بچه هاشو  با کمال بی غیرتی ول میکنه میره، شرف داره به پدر ما!

منظور از "پدر ما" ، مسولین و دولت و برخی حاکمان جامعن. پدری که فرزندای آسیب پذیرشو رها نکرده بلکه مث خانواده "تناردیه " تا اونجا که در توان داره علیهشون اقدام میکنه. انگیزه ها و دسترنجاشونو به فنا میده و با کمال وقاهت ادعای دانای کل بودن میکنه و ملت رو به اجبار تو مسیر غلط هول میده! این پدر هر لحظه فرزندانشو تحقیر میکنه و شخصیتی براشون باقی نذاشته.

 بالاترین حد ظلم و دیتاتوری، ظلم مردم بر مردمه و این پدر تونسته فرزندانشو به جون هم بندازه و این هنر هر کسی نیس.


+به این حرفا فکر میکردم که  متوقفمون کردن

پلیس تو گرمای 4-3 بعد از ظهر مردم رو جریمه میکرد و نفرین میخرید. مردمی روزه دار و خسته که تو چند کیلومتری  بیرون شهر در حال برگشتن از محل کارشونهستن.

اگه این اسمش زورگیری تو روز روشن نیس پس چیه! آدم یاد داروغه "رابین هود" میوفته. اینکه مث سر گردنه، هر ماشین عبوری متوقف بشه و تو اون گرما، مردم معطل و کنجکاو باشن به چه علتی متوقف شدن و بعد با کمال تعجب ببینن بابت هیچ و پوچ جریمه شدن

نمیدونم شما  هم کتابچه کد تخلفات رانندگی رو مشاهده کردین یا نه. تنوع کدها انقدر هست که دست کم یکی دوتای اونها شامل حال هر کسی میشه!

بماند اون تخلفاتیکه خودشون سمبل میکنن و به مردم میچسبونن یا  اون تخلفاتی که خارج از توان و مسئولیت مردم عادی هست (مثل بیمه یا معاینه فنی  برای وسایلی که از همان ابتدای خروج از کارخانه مورددار هستن و یا وضع بسیار غیر استاندارد راه ها و ...)

 + و مردمی که نجیبانه فقط میتونن حسرت بخورن و با دلایل واهی خودشونو آروم کنن. یکی میگف خدا رو شکر  این200هزار تومن جریمه رو خرج دوا درمون نکردیم! دختری برادرشو دلداری میداد که خدارو شکر سرطان نداری!!و...

 به راننده ماشین جلویی که همسایمون بود گفتم من شاهد بودم شما تخلفی نکردین پس چرا بابت این جریمه که مبلغشم سنگین هست اعتراض نمیکنی؟! و اون گفت چی بگم؟؟مگه میشه به این جماعت چیزی گف! 

وای از روزی که مردم به همچین نتیجه ای برسن! دلم میخاست خروارها "فحش منطقی" نثار شخصیت کثیفشون کنم اما از عواقب کارم ترسیدم و اینکه برای دوستم که پشت فرمون بود نمیخاستم دردسر بشه.خیلی دوس داشتم مث این فیلم هندیها یه کتک مفصل نثارشون کنم.خیلی دلم میخاست مث میرزا رضای کرمانی و یا ستارخان یا... مجوز برخورد سخت و مستقیم با این افراد و داشتم و ....حیف ک اسلام دست و بالمو بسته وگر نه من از انگ داعشی خوردن جلو این موجودات ابایی نداشتم!

صد رحمت به دزدای سرگردنه! لااقل اونا دنبال منافع مادیشونن. اما این جماعت چطور؟ جریمه کردن مردم تو یه مسیر خلوت اونهم تو گرمای 3-4 بعد از ظهر رمضان! آدم تعجب میکنه. مبالغ که  مستقیم میره به خزانه دولت، پس چی گیر این موجودات میاد؟ هیچ بهونه قابل قبولی به ذهنم نمیرسه جز سادیسم!

آدم با دیدن نجابت مردم یاد جریان ایست بازرسی "تاسوکی" می افته!!! و نجابت مردم که واقعا اونا رو آسیب پذیر کرده. اگه مردم نجابت نمیکردن و به پلیس احترام نمیزاشتن و توقف نمیکردن ، خسارت نمی دیدن! انگار رسم بر این بوده و هست که هر کس رام تر باشه بیشتر صدمه میبینه!

به دوستم میگفتم اگه توقف نمیکردی، تو اون شلوغی کسی متوجه نمیشد و جریمه هم نمیشدی....

با دیدن این مدل صحنه ها همه دوران اجباری راهنمایی رانندگی میاد جلو چشمم و از شدت نفرت هیجان زده میشم!عین اتفاقی که در این پست افتاده بود. یکی میگه پس نظارت و بازرسی چیکارس؟ نفر کناری بهش میگه: اینا  جوکه! از فساد دستگاههای اجرایی(بیمارستان،فرمونداریها،بانک،بیمه،نفت و....) عبرت نگرفتی؟!

چاغو هیچوقت دسته خودشو نمیبره!

دیالوگها در ادامه مسیررو خودتون میتونین حدس بزنین.

+  شهر که شلوغ میشه قورباغه هفت تیر کش میشه! بدبختی اینه که یه عده از اونور دیوار افتاده، بهونه دست میگیرن و  اصل اسلام و نظام و امنیت رو زیر سوال میبرن...افرادی که هیچ پابندی به دین و اخلاقو انسانیت  ندارن اما وقتی فرم ثبت نام  پر میکنن میزنن: دین اسلام،مذهب شیعه!!

برگردیم به موضوع 15خرداد! قطعا این ثمره اونهمه خون و ایثارگری نیست. وراث اصلی این خونها و سختیها، مردم عادی اند. این برخوردها در  شان مردم نیست.

+ من این مشاهداتو ننوشتم که "باد ناله" کرده باشم. اینها انکار نیمه پر لیوان نیس. فقط  تبادل راهکار برا اصلاح رفتارمونه. اگه از همون اول ، مردم به جای محافظه کاری یا نجابت ، معترض میشدن هیچوقت این پول زور گرفتنها نهادینه نمیشد. و اون جمله معروف که : حق دادنی نیس، گرفتنیه!

پ ن :

یه سوال دیگه: اگه این وجوهاتی که به خزانه دولت واریز میشه (انواع جریمه ها و مالیاتهایی که از گوشت خوک نجس تر هست، آیا حقوق پرسنل دولت شبهه ناک نیست؟

آیا این حرامخوری و تقابل با مکتب امام حسین نیس؟

چرا


آخرین حسادت من به گاوها بر میگرده به سفر اجباری دو ماهه من به کلاردشت.

موقعی که  از حدودای6 تا8 صبح تو میدون صبحگاه  پادگان کلاردشت،  مشرف به کوه های پوشیده از برف البرز، خبردار ایستاده باشی و گاوهایی رو نظاره کنی که در فاصله ای نه چندان دور تو دامنه تپه های سرسبز  آزادانه مشغول چرا هستن. حس حسادت میاد سراغت! اونموقه از خودت میپرسی چرا اونا انقد از زندگی لذت میبرن و ما آدما همیشه تو استرس و التهابیم؟ مگه ما آدما چیمون از گاوا کمتره؟ حتا اگه گله گاوها رو ناگزیر برتر از گله انسانها بدونیم، چرا گله انسانها یکدست نیست؟چرا انقدر تبعیض؟چرا درک  عدالت برام انقدر سخت شده؟ اصلا چرا من؟! چرا اینجا؟ چرا نمیتونم درک کنم فرق من نوعی با "مجید" چیه که دوره اجباریشو تو یه ارگان دولتی کنار خونش گذروند و جدای حقوق و مزایای اونجا، داره برا استخدام تو همون ارگان آماده میشه؟ اما امثال من باید چندسال دنبال کار با حداقل حقوق بگردن؟واقعا چه برتری و صلاحتی تو امثال مجید وجود داره؟!

اصلا چرا مجبورم این سوالهارو تو دلم نگه دارم؟ برای گاوها "چراگاه" وجود داره اما برای من هیچکجا نیست جواب چراهامو بشنوم...

و هرچه به عمرمون اضافه میشهدامنه سوالات گسترده تر میشه و هنوز مجبوریم خودمون برا خودمون جوابها رو بسازیم...

مگه "چرا"   حق همه نیس؟!


پ ن:

حتا خدا هم مجوز  انجام گستاخانه ترین و حتا بدترین سوالها رو داده.مثلا به ابراهیم، که پرسید چجور مرده هارو زنده میکنی و  یا ..

واقعا خدای خوبی داریما!

حساب کن. مثلا  واکنشهای انسانهای 3هزار سال قبلو تو موقعیتهای مختلف  در نظر بگیر...شاید رفتارشون از نظر ما  تند و یا بی فرهنگی بنظر برسه  ...اما خدا چقد صبر ومهربونی نسبت به اونا داشته.ما هم همینجوریم.شاید نسلهای آینده ازمون نفرت داشته باشند و از ما بعنوان نسلی بی فرهنگ و با درک پایین یاد کنن...اما خدا هیچوقت توجهشو از ما برنداشته...

خدایی که به همه موقعیتهای زمانی مسلطه.

++خداست که معبودى جز او نیست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبک او را فرو مى‏ گیرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت‏ سرشان است مى‏ داند و به چیزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى‏ یابند کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست و اوست والاى بزرگ  (سوره ۲ آیه۲۵۵)

++و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (سوره 2, آیه 186)