+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

عزت نفسمون کجا رفته؟

از سری خاطرات آبدارچی:

مرد میونسال رو مث همه مراجعین راهنمایی کردم. ازش شماره سند خاسته بودم و براش توضیح دادم کجاها بره. اما اون بعد از همه راهنماییها با لحن طلبکارانه و برتری جویانه ای برگشت پرسید چرا شماره سند ازم پرسیدی؟ باز هم دوزاریم نیوفتاده بود و فک میکردم اینم مث خیلی از مراجعین دیگس. نمیدونستم چجوری براش توضیح بدم که  همون موقه  که  داشتی به چاپلوسیهای بقل دستیت گوش میدادی تو سیستم شمارتو چک کردم تا بهتر راهنماییت کنم. 

بهم گف خودم بلد بودم! و رفت! وقتی رفت به همکارم گفتم امثال این افرادو نباید راهنمایی کرد  ببینم با ادعای خودش چجوری جلو میره...همکارم بهم گف الانم که داره مسیرو اشتباهی میره! 

مرد میون سال دوم هنوز رو صندلی انتظار نشسته بود. فک نمیکردم مکالمه بین منو همکارمو شنیده باشه. اما وقتی همکارم رفت بیرون بهم گف تو باید بیشتر احترام فلانی رو بگیری. اون یه زمانی ریس فلانجا بوده و ...

از حرفش تعجب کردم. اولا چجوری حرفای بین منو همکارمو شنیده بود و دوم اینکه من عمرا با امثال اون افراد دهن به دهن نمیشم و ترجیح میدم سکوت کنم حالا این از کجا پیداش شده که میخاد ازم حرف بکشه و وقت و انرژیمو با درگیر کردن به این  مدل افکار تلف کنه! 

بهش گفتم حاجی! برا من همه مراجعین یه جورن! میخاد رعیت باشه، میخاد رئیس. تازه اون رعیته برا من محترم تر هم هس نسبت به این مدل افراد.

بعضیا  واقعا چه فکری میکنن. من در واقع دارم از غزت نفس این ادما جلو اون رئیس پندارهای مغرور دفاع میکنم اونموقه اومده اینجوری واکنش نشون میده!

حتا مغرور بودن اون فرد اول عادی بنظر میاد اما "کاسه لیس" بودن این دومی واقعا تعجب آوره. بعضیا انگار کاسه لیسی تو خونشونه. الان که سنی ازت گذشته و اون فرد اولی هم هیچ مقام و منسبی نداره، هنوز هم براش کاسه لیسی میکنی!؟ حتا اگه کاری هم دستش بود   (که نبوده و نیست)   ، یه کم سختی به خودت بده و شخصیت و عزت نفس داشته باش!


پ ن:

یاد یکی از همایشهای دانشجویی افتادم و شعری که دانشجویی خواند:

مردِ تبر به دست مرا ترک می‌کند     /    تنها "بت بزرگ" مرا درک  می‌کند !

خودمون بزگترین بت هستیم  و شکستن این بت از سخت ترین کارهاست.

چرا از بعضی چیزها و آدمها بت میسازیم. درحالیکه خودمونم میدونیم هیچی نیستن! و جالب اینکه اونا مجبورمون نکردن به این کار، مقصر خود خودمونیم!

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 12:06 ق.ظ http://seventhsky.blogsky.com/

چرا از بعضی چیزها و آدمها بت میسازیم. درحالیکه خودمونم میدونیم هیچی نیستن! و جالب اینکه اونا مجبورمون نکردن به این کار، مقصر خود خودمونیم!

متاسفانه این جمله عین حقیقته و کاریش هم نمیشه کرد!!!

چرا نمیشه کاریش کرد!؟
فقط کافیه آدم چشمشو بروی یه سری منافع کوچیک ببنده و ازخودگذشتگی کنه...

فاطمه یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 01:40 ق.ظ http://life-me.blogsky.com/

خیلی حال بهم زنن، ماجرای اون کودک درون هستش. یادته بچه بودیم یه سری بچه ها دنبال این بودن با مبسر نردیکتر باشن یا مدیر یا معاون مدرسه و... جاسوسی میکردن و ... اینا همونان منتهی سنشون بالاتر رفته... برا اینکه احساس بزرگی کنن باید خودشونو به یکی بچسبونن... یا تملق و چاپوسی کنن تا به مافعشون برسن...
من همون حس رو بهشون دارم...
البته منم کودک های زیادی دارم ولی میدونم حال بهم زن نیستن. نهایتا احمق باشن...

:))
جمله فیلسوفانه ای گفتی:
اینا همونان منتهی سنشون بالاتر رفته...

مینا(بهار نیلی) یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 08:21 ق.ظ

ما ملت عادت کردیم از یکی که مثل خودمون یه آدمه ،خدا بسازیم و البته اگه خوب دقت کنی میفهمی که ریشه ی همه ی بدبختی های مردم این مملکت همین عادت زشتمونه.

متاسفانه همینطوره... اگه بر حسب حدیث امام علی بخایم عمل کنیم، اول باید افکارمونو درست کنیم و تمرینش بدیم تا در مراحل بعد گفتار و کردار و عادات و شخصیتشان رو اصلاح کنیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد