+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

خواب مقدس شب


برای خواب شب احترام قائل شو و سحرخیز باش

 پ ن :

+  یکی از مفید ترین کارها که برای مقابله با  "حملات ddos ذهنی" هم خیلی مناسبه: ساعت 11-10 بخاب و اذان صبح به بعد بیدار بمون

+ یه سرچ فارسی بزنین در مورد "سحرخیزی" و یه سرچ هم به زبانهای دیگه، نتایجی که گوگل به شما پیشنهاد میکنه کاملا متفاوته! در مورد بقیه جستجوها هم کم و بیش همینطوره. نمیدونم توهم توطئس یا ما ایرانیها اینجور بار اومدیم.

البته سرچ گوگل مشتی از خرواره ... هر جایی  رو  مقایسه کنیم به همین نتیجه میرسیم! فیلمها، کتابها، مکانهای آموزشی و... و حتا مکانهای مذهبی!  کشورهای پیشرفته سطح فکر مردمشونو بالاتر هول میدن ولی ما...

حملات ddos ذهنی!

**   حمله ddos یا dos به زبون ساده یعنی سرازیر کردن تقاضاهای زیاد به یک سرور (کامپیوتر قربانی یا هدف) و استفاده بیش از حد از منابع (پردازنده، پایگاه داده، پهنای باند، حافظه و...) به طوری که سرویس دهی عادی دچار اختلال یا از دسترس خارج شود. گاهی ذهن ما هم دچار حمله این مدلی میشه!  انقدر بمباران اطلاعاتی میشیم  که دیگه درک نمیکنیم کدوم اطلاعات درسته کدوم غلط. حتا اگه همش درست هم باشه بخاطر حجم بالای اونا ممکنه از اونا در موقعیتی نادرست استفاده کنیم ، بلاخره ذهن هم یه محدودیتهایی داره و ما باید اولا این موضوع رو بپذیریم و  کنار بقیه محدودیتهای موجود( عمروسلامتی، منابع مالی و زمانی، جغرافیایی و..) اونم در نظر بگیریم و دوما اینکه براش برنامه داشته باشیم.

ذهن در واکنش به محرکهای بیرونی دنبال بهترین رفتارها که یادش دادیم میگرده. این رفتارها حاصل تجربیات دیداری و شنیداری مختلفه. الگوهای مختلفی که براش تعریف کردیم رو متناسب با موقعیت و فرصت واکنش میسنجه و رفتار خاص "ما" رو بروز میده. عملکرد الگوهای آرشیو شده تو ذهن ما ممکنه موازی باشن و یا متضاد. ممکنه مکمل و یا تعدیل کننده همدیگه باشن . مثل عملکرد بعضی داروها.که حتا ممکنه کنار هم اثر معکوس هم ایجاد کنن.

گاهی این خود ما هستیم که بدون توجه به عواقب کار، خودمون رو در معرض بمباران اطلاعاتی قرار میدیم. تو عصر ارتباطات ذهن ما سرشار از الگو شده و متاسفانه چندین برابر اونا "الگو نما" ، که آش شله قلمکاری شده برا خودش. 

قدیمترها تعداد مدلها و "مدل نماها" کمتر بود . الگوها کوتاه و مفید بودن! و ذهن برای اجرای اونا فرصت و دقت عمل بیشتری داشت به همین خاطر گاهی میدیدی با یه دیالوگ ساده یه نفر متنبه میشد!با یه اتفاق ساده مسیر زندگیها اصلاح میشد. این اتفاقات ساده میتونس حتا تفکر در رفتار حیوانات هم باشه یا حوادثی مث بیماری، جنگ،  ازدست رفتن عزیزان، خجالت و شرمندگی جلو والدین یا همسر و...

مثالهای بهتر و ملموس ترش رو حتما خودتون سراغ دارین. مثلا :

دقت در چین و چروکهای صورت پدر و مادر، دستهای زبر شده والدین یا همسر، تصور ناراحتیهایی که برای دوستان یا اقوام ایجاد کردیم، تصور ناراحتیهایی که ممکنه ایجاد بشه، رفتن به قبرستون، منت گذاشتنها و اذیت و آزارهای اطرافیان، ظلم و ناحقیهای جامعه، موسم اعلام نتایج و خالی بودن دستهای ما، حتا تمسخر ها و تحقیرها

اینا بصورت بالقوه این امکانو میتونن بدن که یک فرد تصمیم به اصلاح بگیره و مرد عمل بشه برای اوج گرفتن بیشتر و ......

لازمه اثر گذاری این کار: 1- اولا با خودمون صادق باشیم 2- هر از گاهی با وجدانمون عادلانه دادگاه تشکیل بدیم و به رای های اون عمل کنیم


**  ...کار کردن با همچین آدم خودخواهی که معلوم نیست چی میخواد و هر روزم میگه مگه نگفتم فلان کار رو کن ، جزء مشاغل سخت هست. (نقل از "لحظه")

مشابه این جمله رو بارها و بارها تجربه کردیم و پالس منفیهای این مدلی بارها ماهارو آزار داده و متاسفانه طبق معمول جامعه هیچ "واکسن" یا " مُسکّنی" برامون آماده نکرده و باید خودمون  یاد بگیریم واکنش مناسب  و جایگزین چیه.

"ضد انگیزه ها" هم میتونن بهترین انگیزه باشن و آدمو به راه درست هدایت کنن!! در مورد جمله بالا، این مدل افراد میتونن انگیزه بشن برای تلاش بیشتر! تلاشی برای فاصله گرفتن از اونها! تصمیم برای "عقاب شدن" در برابر این کلاغها! (پست مرتبط)


** در مورد حملات ddos  ذهنی دست کم دوتا راهکار داریم. 

1- با واکنش مناسب، از حجم اون حملات و فشار ذهنی بیشتر کم کنیم  و ذهنمون رو نسپاریم به محرکهای بیرونی 

(مثل رفتار مناسب در برابر افرادی که "لحظه" بهشون اشاره کرد. شیفت دیلیت عملکرد بعضی افراد  تو ذهن و توقف اصطکاک و استهلاک ذهنی)

2- در نظر داشتن یک الگوی ساده و حساب شده بعنوان زاپاس(!) و اجرای اون در مواقعی که قدرت پردازش ذهن تحلیل رفته. یعنی از قبل،یه الگوی رفتاری خاص رو از بین اونهمه الگوی ذهنی انتخاب کرده باشیم که اجرای "بدون پردازشاون بتونه مارو از موقعیت حملهddos   خارج کنه.

شاید بشه اسم اجرای "بدون پردازش" رو عادت هم گذاشت

مثلا یاد آوری یک     جمله/دعا/صحنه ای     خاص  و عمل کردن به اون در مواقعی که فشار محرکهای  بیرونی عملکرد ذهنی مارو بهم زده

یا سکوت در موقع عصبانیت، یا خارج شدن از محیط محرک و قدم زدن یا دوش گرفتن یا نماز اول وقت خوندن تحت هر شرایطی یا ...

پ ن:

این پست ادامه دارد...

اعتراف در سالن مطالعه


"اونطوری که تو کتابخونه چرت میزنم میام تو اتاق خوابم نمیبره..."

جمله بالا نقل از یکی از دوستای هنرمندمونه که  منو یاد یه اعتراف مهم انداخت.

اینکه از همون اولش هم از سالن های مطالعه این مدلی نفرت داشتم! و این  اثر منفی زیادی روی کارهام داشت.

دوز نفرت من ازین محیطها انقدر بالاست که حتا حاضر نیستم همچین جایی چرت بزنم! (سالن مطالعه خوابگاه، دانشکده، کتابخانه مرکزی، سالن پژوهش و...)

جزا/ پاداش

فرد "الف" یک درس خون نمونه بود فقط دستش تنگ بود

فرد "ب" متخصص دور دور تو خیابونا و انتخاب کیس برا ازدواج بود

فرد "ج" آدم  بی خیال و متخصص در تمسخر ملت


"الف" نتونست از ایران بره چون هم دستش خالی بود و هم مشکل نظام وظیفه داشت بعد از5-6 سال به زور یه کارنامناسب با حقوق متوسط پیدا کرده. کار از7 صبح تا7شب.

"ب"  دیپلمشو گرفت و یه مدت شاگرد مغازه باباش بود و معلوم نیس چطور یهو  استخدام شد و تو استانهای مختلف با لقب مهندس میره ماموریت.

" سربازیشو خرید، یه مدرک لیسانس هم خرید بلافاصله استخدام شد و تایم کاریش تا2ظهره.


این اواخر "الف" بهم میگفت بعد از اونهمه مصاحبه و دوندگی و گیر دادنهای مرسوم امروز دوباره باهام تماس گرفتن که بیا دانشگاه پروندتو کامل کن!کپی کارت خدمتت تو پرونده دانشگاه قدیمیه،هوشمندش کن!

فرد "ب" هنوز هم عکسای اینستاشو تو ماموریتهای مختلف آپ دیت میکنه..

فرد "ج" سومین خونشو ساخته و  سومین ماشینشم خرید ه...


پ ن :

 +  جهت همدردی با "مدیر جوان" بعد از خواندن این پست  

+  اونی که دانشجوی روزانس همیشه درگیری بیشتری داره تا یه نفر تو دانشکاه پولی.برای کار و اشتغال هم همینه. انگار هرچی خالصانه تر و سالم تر کار کنی بازخوردهای بدتری دریافت میکنی. انگار سیستم جزا و پاداش تو ایران برعکسه!

+  با همه سختی ها هنوز هم ایمان دارم آینده از آن دوستانی چون شماست!  (روستا زادگان دانشمند/به وزیری پادشا رفتند/پسران وزیر ناقص عقل/به گدایی به روستا رفتند/ نقل از سعدی)

بخاطر یک مشت دلار / ریال


از بچگی این سکه برامون مفاهیم متغیری داشت.  حقوق روزانه کارگر ، پنج عدد نان، یه بستنی لیوانی، قلک، صندوق صدقات و...وبه مرور مفاهیم اون تغییر میکرد اما برای من یک مفهومش همیشه ثابت بود و اون پالایشگاهش بود. اون مشعل همیشه روشن.

 احساسم به اون "مشعل روی سکه" در بچگی و مشعلهایی که سالها بعد،  از نزدیک دیدم هیچ فرقی نکرده بود. شاید شما هم همین احساس رو داشته باشین. هرکسی میفهمید روشن بودن بیهوده اونها برای قشنگی نیست  و دوست داره راهی پیدا کنه جلو این ضرر گرفته بشه

باهمه عقب ماندگیهای اموزشی و امکاناتی درکشور وباوجود محرومیتها و عدم دسترسیها اما ایمان و باور داشیم و داریم که حتما یک راهی هست. اینو باور داشتیم  و داریم که این درستش نیس و باید اصلاحاتی رخ بده.

 میگن کشور صد ساله ما(سن صنعت نفت کشور) ، به تازگی دوازدهمین کشور دارای تکنولوزی جایگزین روش سوزاندن مشعلی شده و فقط حسرت اونهمه سرمایه و فرصتهایی که دود شده باقی مانده.

** خیلی از مسایل این مدلی وجود دارن که با اندکی مدیریت قابل بهره برداری هست. یکی از  دم دست ترین روشها اینه که به پتانسیلهای داخل کشور عادلانه میدون داده بشه. مثلا  پروژه ها بصورت کنتراتی و  بدون رانت بازی در اختبار همه قرار بگیره و این امکان وجود داشته باشه که دانشجوی جزء هم  در سود اون شریک باشه. 

شریک کردن جوانان تازه نفس و با انگیزه در سود پروژه ها معجزه میکنه وقطعا شما هم از نزدیک مصادیقش رو دیدین. وقتی یک مدیر، درصد ناچیزی از منابع رو در اختیار جوونهای مستعد قرار بده ،افزایش سود اون ارگان  چندین برابر خاهد شد و این چیزی فراتر از رابطه برد، برده.

** هنوز هم زیادند مدیرانی که برایشان کارمند با راندمان  مثلا 4 برابر، ازهیچ مزیتی برخوردار نیست. نتیجه این میشه که اون کارمند به مرور انگیزه خودشو از دست میده و بازدهیش کمتر میشه و  یا کلا اون ارگان رو ترک میکنه و جالب اینکه  اون مدیر  حاضر میشه جای خالی اون یک نفر رو با  مثلا  4 نفر پر کنه!

پ ن:

این پست تو لیست چرکنویسها خاک میخورد. وقتی بهزاد این جمله رو گفت:

"...طرف گفته دانشجوها قرار نیست همه استخدام بشن باید برن شغل آزاد. پس غلط میکنین تعهد به خدمت میگیرید! ..."

 برای همدردی با اون پابلیک شد