+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

غرق دریای "وهم"

++ خیلی از موقعیتها و جایگاهها فقط و فقط از دور لذت بخش هستن. در ظاهر  ایدآل و اغوا کننده به نظر میرسن اما وقتی با هزینه زیاد بهشون میرسیم میفهمیم بدبختی و خفته و بوی لجن داره... اولین بار آدم و حوا درگیر این تخیلات شدن، بعد نوبت به قابیل رسید و تا الان ادامه داشته...

++ زین خیال ره‌زن راه یقین /گشت هفتاد و دو ملت اهل دین / صد هزاران کشتی با هول و سهم / تخته تخته گشته در دریای وهم

++ ذهن ما خودش بهترین کارگردانه. اینو از مقایسه هیجانات و ترسها بین خواب و بیداری میشه  فهمید. به همین خاطر گاهی خوندن یه  کتاب به مراتب اثرگذار تر از تماشای فیلم بر اساس همون کتابه. 

در مورد اثرات مثبت این توانایی و نقش اون تو رشد و پیشرفت و  پیش بینی آینده و... به اندازه کافی شنیدیم ولی در مورد مخاطراتش کمتر هشدار داده شده . همونطور که ذهن میتونه با پردازش افکار اونا رو متعالیتر کنه و کمک کنه  به خلق کارهای جدید در جهان واقعی و مثلا کمک کنه به خلق "چیزهایی که نیست"،  همونطور هم میتونه باعث به اشتباه انداختن ما بشه از تحلیلمون در مورد "چیزهایی که هست"! مثلا نگاه ما به یک شخص یا موضوع خوش بینانه هست و ذهنمون خود به خود یک حالت ایدآل از اون برامون خلق میکنه که ممکنه 180 درجه با واقعیت متفاوت باشه. بخل  حسد و حرص و طمع و خوشبینی/بدبینی افراطی و....همه دستپخت تخیلاته. راهکار اینه که تا میتونیم از تخیل فاصله بگیریم. اگه حرفی برای ما نقل قول شده حرکت کنیم به سمتی که خودمون با گوشامون بشنویم. اگه باگوشامون شنیدیم بریم حضوری هم ببینیم، اگه حضوری میبینیم بریم سراغ شناخت شخصیتش و ... کلا تا اونجایی که جا داره ملاکمون شهود عینی باشه تا تخیل و پیش بینی ذهنی.

++افـکــارت  گفتــارت می شود، گفتــارت رفتـــارت می شود، رفتـــارت عــــادتت می شود، عــــادتت شخصیتت می شودو شــخـصیتت سرنوشتت می شود.

++ این زندگی دنیا جز لهو و لعب چیزی نیست، و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر آنها می‏دانستند. (سوره 29, آیه 64)  (همه خوشیها و ناخوشیهای دنیا سرکاریه!)

++ چنین نیست که شما خیال می‏کنید به زودی خواهید دانست. (۳) (سوره ۱۰۲: التکاثر - جزء ۳۰)


شاخص

+ میگن اون مرد لاغر،  پدر بمبهای اتمی دنیاست. در کنار بقایای چند روز قبل اولین انفجار هسته ای بشر. و گفته میشه تو دهه ششم زندگیش از سرطان حنجره مرده. "اوپنهایمر" هرچی هم ذوق و استعداد داشته باشه  و قهرمان ملی باشه و پشت القاب مختلف گریم شده باشه و... اما این نمیتونه واقعیت مرگ صدها هزار و بلکه میلیونها انسان رو تغییر بده.

خوشحالم که فرشته مرگ رو داریم! قدیما برام سوال بود چرا به عزراییل میگن فرشته! الان میفهمم که چقدر کارش درسته! احتمالا  اوپنهایمر در استانه ملاقات با عزرائیل از خودش پرسیده : 6 دهه زندگی اون مدلی، ارزششو داشت!؟

+ تاریخ رو که قطعا فاتحان مینویسند. کاری به حرفای اونور آبیها هم نداریم و میدونیم که این کارها فرد محور نیست  و تیم های حرفه ای با کمیت و کیفیت بالا این پروژه ها رو به نتیجه میرسونن و شاید اسم خیلیاشونم نشنیده باشیم اما قطعا عزی (عزراییل) با اونا تعارف نداشته.

هر کس مرگ را می‏چشد و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت، پس آنها که از تحت جاذبه آتش (دوزخ) دور شدند و به بهشت وارد گشتند نجات یافته و به سعادت نائل شده‏ اند، و زندگی دنیا چیزی جز سرمایه فریب نیست!  سوره 3, آیه 185

فرق دانشمندا و مسئولای مسلمون، با امثال "اوپنهایمر" تو باور داشتن به همین آیه هس.

سوگند به شب


++ دو هفته ای است ظرف نباتمان خالی است.../ و چای میخورم و حسرت خراسان را...

امن یجیب...حال دلم اضطراری است/از آدمی که بد شده دیگر فراری است...

توفیق شد همراه دوستان ایام شهادت امام صادق مشهد بودیم! خدا قسمت همه کنه. هرچند که قبول دارم ملاک زیارت حضور قلبه و فاصله های جغرافیایی بهانس. این نکته رو از اوضاع احوال زوار هم میشه فهمید. با وجود عبور مکرر هواپیماهای مسافری از روی حرم، باورش سخته که هنوز هم هستن افرادی که توان مالیشون انقدر نیست که بیان زیارت . گاهی این تفاوت طبقاتیها اومدن به حرم رو خجالت آور میکنه. 

++  شب تو شلوغی صحن جامع رضوی نشسته باشی و بدون اینکه کسی کاری باهات داشته باشه تا مدتها برا خودت تنها باشی. تو این جامعه شهری جای دیگه ای سراغ ندارم که بشه ساعتها به اسمون شب ذل زد و فکر کرد. همین بهانه ها اومدن به اینجا رو موجه ترمیکنه.   بقیه صحنا جای خود داره اما صحن جامع رضوی افق دید بیشتری داره . رواقها هم با همه قشنگیشون، لذت زیر اسمون شب بودنو ندارن. با نگاه به ستاره ها میشه بعد مسافت و دوری خودمونو از خیلی چیزا تخمین بزنیم. خدا خیرش بده اونکه گلدسته رو اختراع کرد! با نگاه به اون چشم اروم میشه. اگه تعداد چراغای پایینو کمتر میکردن ، تاریکی شب دوست داشتنی تر بود ...

++ تا حالا ندیده بودم. کاشی شکسته های حرم رو قاب گرفته بودن و میفروختن! کاری به درست یا غلط بودنش ندارم اما  اگه کل محراب رو هم قاب کنن بدن به  امثال من، فکر نکنم تو  آدم شدنمون تاثیری داشته باشه . بنظرم اون احادیث که با خوش سلیقگی دور محوطه کارگاهی حرم  کشیدن برا ماها خیلی بهتره. مثلا :

1- دست نیاز دراز کردن جلو خلق کلید فقر است. ( استقلال از دیگران به جز عزت نفس و اقتدار، آرامش بخشه. اوجش هم اونجاست که حتا تو ذهنمون هم تصور کمک دیگران رو راه ندیم)

2- گناهکاری که از گناهش توبه کند مانند کسی است که گناهی مرتکب نشده باشد. (فرصت دوباره دادن به افرادی که هیچکسی باورشون نداره، اوج بزرگواری خداست)

++ ناشکری نمیکنم. نمیخام مردم عادی رو تبرئه کنم و فقط مسولین رو متهم کنم. اما از فرصتها و امکانات خیلی بیشتر از این باید استفاده بشه. ایام شهادت امام صادق، جمعیت غلغله بود. اینهمه مستمع، اینهمه امکانات رفاهی و مادی، این آرامش و امنیت ، اینهمه اسطوره و سوژه، اینهمه مطلب و درس و نکته... چرا اونجور که باید روشنگری نمیشه؟  فقط "تشنه دونستن"  بودن که کفایت نمیکنه. از اسلام و امام صادق و قران چی میدونیم؟ چرا تعداد  افراد برجسته و کاردان انقدر کمه؟ چرا بعد این همه سال، با این جمعیت 80میلیونی به تعداد انگشتان دست افرادی نداریم که ...

بیرون از حرم تو غرفه محصولات فرهنگی، لابلای اونهمه محصولات وارداتی و بیربط و باربط، دنبال سخنرانی ادم حسابیها که میگردی یه سخنرانی "حاج کافی" هست و نهایتا "دکتر رفیعی" و"قرائتی" و شاید 2-3 نفر دیگه! این نشونه خوبی نیس.

درد روی درد


++ میدونم تصویر بالا یه تصوراتی در ذهن مخاطب  القا میکنه. اون تصورات رو جداگانه نگهدارید. حالا میخام بگم من اصلا فردی نیستم که همچین عکسا و مطالبی رو باز نشر بدم...(اصل اول در رسانه،   "تولید محور" بودن مطالب هس نه چشم بسته فوروارد کردن هر چیز. به همین خاطر هم بارها گفتیم ارزش نقاشیهای کودکان، بسیار بیشتر از برخی  آثار افراد مدعیه)

بگذریم..

تصویر بالا رو از پروفایل فردی برداشتم که خودش ام الفساده و همه جور غلطی پشت نقاب موجه و چاپلوسانه اش انجام میده. اوج تنفر  و درد از اوضاع ریاکارانه فعلی جامعس که حرفای افراد سالم و مورد ظلم رو این افراد نقاب میکنن برا خودشون... حالا تصور فعلیتون رو با تصور اولیه از عکس پست مقایسه کنین. علاوه بر اصل مطلب، منبع مطلب و یا حتا ناقل یک مطلب و اهدافشون رو هم تو تحلیل ها و برداشتهامون لحاظ کنیم .

++ قبلا در پست  "سفرنامه ابن بطوطه"و پست "نگد" هم اشاره شده بود به این مدل  افراد .

++ و چون به آنان گفته شود در زمین فساد مکنید مى‏ گویند ما خود اصلاحگریم (بقره 11)


معلوم هس اون پایینا چه خبره؟!


 +  همان کس که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست و فرزندى اختیار نکرده و براى او شریکى در فرمانروایى نبوده است و هر چیزى را آفریده و بدان گونه که درخور آن بوده اندازه‏ گیرى کرده است (سوره فرقان آیه۲)

   تا حالا دقت نکرده بودم آیه هایی  که خدا تو اونا   از خودش تعریف میکنه چقد باحال و دوست داشتنی هستن. وقتی اون تعاریف حماسی و در عین حال ساده رو از خدا میشنوی، یه آرامش بی مثال میاد سراغت.

 ++  در مورد پتانسیلهای ناشناخته و مغفول سلولها، جدای از دونستن خود موضوع، تا حالا با دقت، بدون نگاه تستی/کنکوری ، فکر کردیم  اون پایینا چه خبره؟  صحبت از ابعاد نانو متری هست.  فقط در مورد ظرفیت ذخیره اطلاعات در DNA دانشمندا میگن: تمام اطلاعات دیجیتال دنیا رو میشه در چند لیتر  DNA  ، اونهم برای مدت هزاران سالذخیره کرد!

 جایی دیگه مطلبی از نشریه ژئوگرافیک منتشر شده بود درمورد اینکه مارها ، ژن دست و پا دارن! هر کسی میتونه مدتها به این موضوع فکر کنه و هزارجور تحلیل ازش بیرون بکشه (تحلیل علمی/فلسفی/دینی/انسانی و... )

مثلا اینکه ما هم  قطعا ژنهایی داریم که شاید در تمام  طول حیاتمون خفته باقی موندن! ممکنه ما ژن پرواز یا ترمیم اندام های آسیب دیده رو داشته باشیم.  تصویر بالا رشته DNA   رو نشون میده که ظاهرا بخشهایی از اون به دور اون جسمهای گوی شکل (هیستون) پیچ خوردن . بخشهای باز شده، ژنهای فعال و بخشهایی که دور هیستونها پیچ خوردن ژنهای غیر فعال هستن. ا نتخاب اینکه کدوم ژن فعال باشه یا نباشه با کیه؟ یا اینکه اصلا پیدا کردن و فعال کردن ژنی خاص در بین اون کلاف سردرگم چطور مدیریت میشه ؟!

++ چند وقت قبل یه مقاله ای خوندم که برام مطالب کتاب درسی رو زیر سوال برد ،  در حالیه که اون مطلب همچنان تو سیستم مریض تستی/کنکوری تدریس میشه! یا مثلا همین فرضیه احمقانه تکامل تدریجی داروین  یا "اتفاقی" بودن همه چیز از جمله حیات. طرح اتفاقی و شانسی بودن دنیا و حیات حتی بصورت نظریه هم خفت آوره. این تناقض از همون زمان مدرسه تا الان مث ویروس مغزمو مشغول نگه داشته...اما مگه مجالی هس کسی از این سیستم مغرور انتقاد و یا حتا سوالی بپرسه؟! این مدل رفتارها مانع از خلاقیته و کنجکاویهایی که میتونن به دستاورد های بزرگ برسن سرکوب میشن.

شاید تنها دلیل منطقی ارائه همچین تئوریهای احمقانه ای این باشه که علمای حوزه دین نتونن ازش استفاده کنن!

وقتی چیزی مطلق نیست (مخصوصا علم آدمیزاد) چرا ادعای دانای کل بودن میکنیم؟! مطالبی که الان میخونیم ممکنه در آینده نفی بشه پس قبل از هر چیزی ابتدا خاضعانه یاد آور بشیم که مطالب آدمیزاد، وحی منزل نیست و برای هر صاحب اندیشه کنجکاوی  راه تکمیل یا انتقاد و سوال رو باز بزاریم. ممکنه ایده و نکته ای به ذهن یک کودک برسه که به ذهن پروفسورهای مدعی نرسیده باشه.

مسئولین بالایی آموزشی (وزارت علوم، بهداشت و اموزش پرورش) از عاقبت این سیستم خبر ندارن؟! مدرک فروشی و سرکوب خلاقیت و  تجارت با تست و جزوه و ... 

گاهی آدم دچار تناقض میشه. واقعا اون بالاها چه خبره؟! 

پ ن:

تصور کنین ممکنه ما ژن ترمیم دست و پای قطع شده یا دندونهای از دست رفته یا ترمیم آسیبهای نخاعی رو داشته باشیم و یه عمر بیخبر روی ویلچر زندگی کنیم!

مثل موضوع ژنهای خفته ،  پتانسیلهای دیگه ای هم در ما وجود داره که اگه باورشون نداشته باشیم تا اخر عمر غیر فعال میمونن.