+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

بالاتر از لذت زنگ آخر


دختر دوستم کلاس اولیه. ازدوستم می پرسه شما وقتی ادارتون تعطیل میشه مث مدرسه ما، زنگ تعطیلی میزنن! از سوالش خندمون گرفت.تو ذهنم تصور دوستم و همکارانش موقع زدن زنگ تعطیلی و جیغ دادشون موقه خروج از  محل کارشون خنده دار بود. 

با خودم فک کردم چرا اینجور بود. این حجم نفرت از مدرسه و حس رهایی موقع تعطیلی. جوری که دربان مدرسه مجبور بشه هر دو لنگه در حیاط و باز کنه تا فشار خروج تعدیل بشه. چرا یادمون ندادن که میشه از همه لحظات زندگی لذت برد؟ چرا یادمون میره بدیهیات زندگیمون (درس، کار، همنشینی ها و...) هم میتونه لذت بخش باشه...


پ ن:

تصویر بالا میگه: میشه کارهایی کرد که اون لذت و هیجان خروج از مدرسه ، تحت الشعاع قرار بگیره و حتا به حاشیه رونده بشه. وقتی یه بازی فوتبال ساده میتونه اینکارو بکنه، ماها با اینهمه ادعای مدیریت و سوادمون نتونیم؟!

غیرت


آیا ما حاضریم تفنگ دست بگیریم برا حفظ نوامیس کشور که خودشون دوس دارن خودشون و ارزون بفروشن جونمون رو به خطر بندازیم !؟ چطور بعضیا راضی میشن خودشونو به خطر بندازن و برا این ملت و کشور بجنگن،و در مقابل ، این جماعت کیفشو ببرن!؟


بی عدالتی

 

++ شما هم احتمالا کلیپ لاریجانی تو مجلس در مورد توهین نماینده سراوان به مردم عادی رو دیدین ...

نماینده ها که خیلی وقته اوضاشون معلومه....ولی منه نوعی توقع داشتم لاریجانی  در حد حرکت پوپولیستی هم که شده یه طرفداری از مردم کرده باشه. تو عصر ارتباطات و دیوارهای شیشه ای ، اون نماینده کذایی پشت تریبون رفته و همچنان میتازونه و دریغ از یه ذره ندامت و احترام به مردم ...حالا تو  منتظری رییس مجلس تجربه بخرج بده و برای حفظ ظاهر هم که شده یه حرکتی بزنه.یهو میبینی آرپی جی رو برعکس شلیک میکنه و  میگه: باید دید کی این فیلمو دست مردم رسونده!!  

++ ماجرای بالا برای من خیییلی آشنا بود! بیشتر از یک سال میشد که برای مشورت و قضاوت به "با شخصیت" مراجعه میکردم . فکر میکردم ، مرجع عادل و متخصصیه . حل نشدن مسئله منو دچار تناقض کرده بود و بعد از حدود دوسال به این نتیجه رسیدم که  مسله خیلی ساده بوده. و در واقع  اعتماد و اعتقاد بیش از حد من به "با شخصیت" کلی هزینه مادی و روانی به من تحمیل کرده. گاهی خوش بینی بیش از حد پشیمونی میاره. مرجع راهنماییمو عوض کردم و البته ایشون هم منو به "با شخصیت"  ارجاع داد و منم برا اتمام حجت خودم برا بار آخر رفتم پیش "با شخصیت" و اول کار بهش گفتم من توقع بیجایی از شما داشتم، شما نه سر پیاز بودی و نه ته پیاز...! اونم بجای اینکه متوجه هوشیار شدن من بشه و بابت معطل نگه داشتن من به مدت 2سال عذر خاهی کنه ، بهش برخورد و گفت: من هم سرپیازم وهم ته پیاز! ازش اجازه گرفتم حرفای این جلسه آخرو ضبط کنم . بعدا چند بار اون فایل صوتی رو بررسی کردم و دیدم کلا قضیه سرکاریه!

 توقع داری با اونهمه ادله روشن حداقل به صورت زبونی همراهیت کنه. اما بعد از کلی سند و مدرک و...یهو چیزای میگه که انگار اصلا حرفات براش مهم نبوده و فقط منافع خودش. وقتی لاریجانی آرپی جی رو برعکسی شلیک کرد تو اون لحظه دقیقا یاد "با شخصیت" افتادم!

++ من اهل درگیری نیستم. معمولا دور این افراد خط قرمز میکشم ودیگه هرگز باهاشون کار ندارم و" ال سی"  اونا رو میسوزونم. و البته به همه دوستان هم خبرشو میدم!

فوتبال شائولین


به خاطر دعوت "احمد" و همراهی با جمع، ساعت 11-12 شب رفتیم سالن فوتسال. تا سانس ما شروع بشه یه ربع طول کشید و در این مدت بچه ها مشغول گرم کردن خودشون شدن  و ما هم نشستیم تماشا...

اگه دروازه بان خوب بودن به این معنی هس که کف دستت رو بزاری سر راه طرف و اون با استوک کتونی بره روش، من دروازه بان خوبی نیستم. اگه بازیکن خوب اونیه که سرو صورتشو سر راه توپ میگیره که گل بزنه یا گل نخوره ، من بازیکن خوبی نیستم، اگه ساق پاشو فقط به نیت توپ حرکت میده که سد راه توپ حریف بشه یا توپ رو بفرسته سمت دروازه حریف، من بازیکن خوبی نیستم. در هیچ صورتی حاضر نیستم سلامتم رو بخاطر یه کار خرکی به خطر اندازم.من اومدم اینجا صفا کنم دور هم خوش باشیم و بخنیدیم و ... نه اینکه فحش بشنوم یا بدم و دعوا کنم و حرص بخورد بقیه بدم...

 اینکه طرف از تیرهای دیوارسالن میره بالا توپ رو از بین سقف سوله ورزشی بندازه پایین، اونم بدون هیچ امکانات کمکی ، هنر و افتخار نیس .حماقته!

تو این محیطا هم باید مراقب خودت باشی که حرکات خرکی نکنی و جوگیر نشی، هم باید مراقب بقیه باشی که با حرکات خرکیشون کار دستت ندن.

اینکه  یه نفر انگشت دستش در رفت و یکی مچ پاش ضرب دید و ...قسمت کوچیک ماجراست،اصللللا نمی ارزه که به خاطر این حماقت ادم نماز صبحش به خطر بیوفته...

پ ن:

گاهی لازمه به میدون عملمون ، از بالا نگاه کنیم ببینیم توقافیه گیر نکرده باشیم و از هدف اصلی جا نمونده باشیم. نه فقط ورزش، که  درس خوندن، کارکردن، هیئت رفتن، مهمونی و ...

جابجایی تقدیر و تحقیر


 تلوزیون آبدارخونه،مسابقه پرسپولیس و یکی از تیمهای شهرستانی رو نشون میداد مربوط به سالهای دهه شصت یا هفتاد، با گزارش شفیعی . به مناسبت فوت مجری برنامه "ورزش و مردم" ،  گزارشهای سالهای دور ایشونو بازپخش میکنن. اصلا کاری به درست یا غلط بودن این موج سواریها و پر کردن آنتن تلوزیون 80 میلیون جمعیت کشور و مخاطبای خارج از کشور، با این نمونه برنامه ها و اتلاف وقت و عمر مردم ندارم. خود مسابقه منو برد یه عالم دیگه. اونهمه جمعیت که به طرفداری تیم تهرانی اومده بودن استادیوم و گلهایی که یکی یکی به تیم شهرستانی زده میشد .  تیمی شهرستانی که معلوم نبود از کمبود امکانات و ... سال بعد اصلا وجود خارجی خواهد داشت یا نه. چنان  جمعیت به  وجد می اومدن انگار قهرمانشون با دستای خالی در نبرد با  اژدهایی 3 سر پیروز شده!

صحنه ای که برا من تداعی شد، مسابقه گاو بازی بود! 

فرایند گاوبازی: اعضای گروه گاوبازی به میدان می آیند. سپس گاو نگون بخت وارد می شود. دستیار ارشد ماتادور، پارچه صورتی و زرد رنگ را مقابل حیوان وحشت زده از جمعیت و سر صدا، حرکت می دهد. حیوان می ترسد و عکس العمل نشان میدهد. بعد از آن نیزه سواران سوار بر اسب به میدان می آیند، در هیبت جنگجو! نیزه ها را بر پشت گاو فرو می برند، او را می دوانند و خسته اش می کنند تا جریان مسابقه به نفع ماتادور آماده گردد.حال ماتادو ر با غرور وارد زمین شده و تشویق جمعیت بیشتر می شود.او هم سعی می کند وقار نداشته اش را به نمایش بگذارد و شروع به حرکت درآوردن پارچه قرمزی می کند، که نه رنگ آن بلکه حرکت دادن های متوالی اش جلو چشم گاو زخمی او را عصبی می کندوگرنه گاو رنگ ها را تشخیص نمی دهد. این پارچه رنگی بیشتر جمعیت را به وجد می آورد تا گاو را. در واقع ماتادور تماشاگران را بازی می دهد.مو به مو حرکات تمرین شده اش را بر روی گاو پیاده می کند، تا او بیشتر تقلا کند و خون بیشتری از دست بدهد.درمرحله پایانی  شمشیرش را بین دو کتف حیوان و تا قلبش فرو می کند. ماتادور برای دقایقی تشویق می شود. دو گوش، یک گوش یا دم حیوان به رسم هدیه و یادگار به او داده می شود ....

پ ن:

همچین جریانی متاسفانه در خیلی از زمینه های دیگه هم هست! جریان برچسب استعدادهای درخشان دادن به افرادی خاص، انتخاب کارگر یا کارافرین نمونه، تشویق های فرهنگی و علمی و ورزشی، معرفی کردن افرادی خاص بعنوان الگو برای دیگران، نوع رفتار با مسایل ارزشی و مذهبی  و ...