+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

بیانات سال۱۳۶۸



متن بالا مربوط به سال۱۳۶۸هست! موقعی که امام خمینی فوت کرده و همه دنیای اسلام ناراحتن و نگران عاقبت انقلاب...
ولی به شکل عجیبی با وقایع امروزه، همخونی داره!
کتاب ۸ جلده، اسمش حدیث ولایته. مجموعه ای از سخنرانیها و نامه های رهبره.
کتابش کتاب خوبیه ولی اسم کتاب رو دوس نداشتم. کاش سلیقه بهتری تو انتخاب اسم بکار میبردن.

آدمهای مختلف، برخوردهای مختلف


عنوان اصلی کتاب: ان مع الصبر نصرا

+ صفحه ۵۹: ... فعالیت اسلامی اقتضا میکندکه همه، با همه قابلیتها و سلیقه های مختلف جذب شوند...در حدیث آمده:

لو علم الناس کیف خلق الله تبارک وتعالى هذا الخلق لم یلم أحد أحدا.

اگر مردم بدانند خداوند مخلوقات را چگونه افریده  است ، هیچ کس کسی را سرزنش نمی کند 

+ همه ادما در حد خودشون، خوبن. 

+ آدمای مختلف، برخوردهای مختلف.


زندگی نامه اکبر اعتماد ، بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران۲

 

+ یک روز صبح  مسئول ساواک به دیدنم آمد گفت ما می‌دانیم که مسئولان مهم کشور ممکن است که ترور شوند به ما دستور دادند که از شما محافظت کنیم و حالا من آمدم به شما بگویم این حفاظت به چه نحوی انجام خواهد شد. یکسری اقدامات را برایم شرح داد و وظایفی برایم تعیین کرد که با همه آنها مخالف بودم. گفت که از این به بعد هیچ وقت نباید در معابر عمومی بدون اتومبیل و محافظ رفت و آمد داشته باشم و یکسری اقدامات دیگر که همه مزاحم من بودند من که با همه  مخالف بودم یک دفعه گفتم این عملی نیست من عادت دارم هر روز برای ۱۵ تا ۲۰ دقیقه هم که شده تنها در خیابان‌های شهر قدم بزنم و این عادت را به هیچ عنوان ترک نخواهد کرد پرسید که چرا باید هر روز در خیابان قدم بزنم؟ به او گفتم ما در اتاق‌های در بسته می نشینیم و در زمینه انرژی اتمی تصمیم می گیریم مردم ایران نه از این برنامه اطلاع دارند و نه می دانند که ما چه کار می‌کنیم. من این بیم را دارم که ما فراموش کنیم که برای ملت ایران کار می‌کنیم نه برای دولت و شاه .من برای اینکه همیشه این مسئله در نظرم باشد هر روز به خیابانها می روم و مردم را می‌بینم و به خود می گویم فراموش نکن که تو برای این مردم کار می‌کنی و باید در مقابلشان پاسخگو باشی. این کار به من احساس یک رسالت ملی می دهد بنابراین به منظور امنیت نمی توانم رفتارم را عوض کنم بعد از مدتی چانه زدن  به من گفت که هر در هر صورت او دستور دارد این کار را انجام دهد گفتم که در این صورت شما باید یک نامه رسمی به من بنویسید و بگویید که به شما دستور دادند که امنیت ملی را تامین کنید و به صورت رسمی و به صورت کتبی به نامه شما پاسخ خواهم داد و رفت و نامه ای برای من فرستاد و من در پاسخ به این نامه برایش فرستادم که من مسئول جان خودم هستم و به هیچ مقامی اجازه نمی دهم که برای من تکلیف روشن کند به این ترتیب مسئله خاتمه پیدا کرد.

+ خیلی از متنفذین بعد از اینکه مدتی اطراف سازمان انرژی اتمی می چرخیدند و مایوس می شدند، برای اینکه اطمینان شاه را نسبت به سازمان خدشه دار کنند شروع به انتقاد از کارهای سازمان می کردند یک بار که حضور شاه بودم گفت فلان سرمایه دار می گوید اعتماد فلان و بهمان است و چه کارها که نمی کند . گفتم چه می‌گوید؟ گفت می‌گوید که اگر فلانی قسمت نیروگاه‌ها را از کره جنوبی می آورد بهتر بود و فلان کار را اگر می کرد بهتر بود. آنجا من دیگر ناراحت شدم می بایست یک دفعه جلوی این کار را بگیرم آن روز به شاه جسارت کردم و گفتم چرا جوابش را نفرمودید گفت باید جوابش را شما بدهید من گفتم جواب این حرف را شما می توانستید بدهید گفت جواب چیست؟ گفتم آن قانون ننوشته است که در ایران حاکم است . نه تنها در ایران بلکه در همه کشورهای جهان حاکم است. این قانون را شما خوب می‌شناسید و آن به تخصص من ارتباطی ندارد .گفت آن قانون چیست؟ گفتم " کار کردن خر و خوردن یابو! ". در هر جامعه‌ای یک عده باید کار

کنند یک عده هم باید بخورند این قانون خوب شناخته شده است. فرد باید کارش را بکند یابو  هم باید بخورد. آنچه اغلب فراموش می شود این است که این جامعه و این قانون یک شرط دارد آن شرط این است که یا بو که می خورد با روش کار کردن خر نباید کار داشته باشد و خر هم که کار می‌کند نباید ایراد بگیرد که یابو چرا اینطور می خورد! اگر این شرط فراموش شود این شرط فراموش شود این نظام به هم می ریزد . بنده تا حالا آمده‌ام به شما بگویم که فلانی چه نوع گردنبند الماس گردن خانمش انداخته یا نمی دانم که کوتاه است بلند است رنگش خوب است یا نه؟ آن به من مربوط نمی‌شود. آن یابو باید بخورد حالا چگونه می خورد به من مربوط نیست . ولی او هم حق ندارد که بگوید این خر چگونه باید کار کند به او مربوط نیست. جواب آن شخص فقط همین بود . شاه خیلی خندید و گفت درست می گویید. اینها را البته به عنوان نمونه گفتم وگرنه تعداد موارد دخالت درباریان زیاد است ...

زندگی نامه اکبر اعتماد ، بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران



+ به خاطر دارم که یک بار که در واشنگتن با آمریکایی ها مذاکره می‌کردیم نمایندگان چند دستگاه آمریکایی حضور داشتند طی مذاکرات بارها گفته های ضد و نقیض از نمایندگان دستگاه‌های مختلف شنیدم و بالاخره یک دفعه عصبانی شدم. کاغذهای خود را جمع کردم بلند شدم و به همکارانم با صدای بلند گفتم بلند شوید برویم و وقتی برمی گردیم   که اینها مشق خانگی خود را انجام داده باشند همه از جلسه خارج شدیم و فردای آن روز به تهران بازگشتیم!

+  یک بار دیگر جلسه‌ای در وزارت خارجه ایالات متحده داشتیم آنها یک چیزی می گفتند و من یک چیز دیگر و با هم توافق نداشتیم. یک دفعه مذاکره‌کنندگان آمریکایی به من گفتند شما چرا همین حالا به شاه تلفن نمی کنید و بگویید که من یک چیز می گویم و آمریکایی‌ها چیز دیگری می‌گویند شاید شاه حرف ما را قبول کند و مسئله حل شود. گفتم اکنون در آمریکا آخر بعد از ظهر است و شاه در ۲۰۰۰ کیلومتری اینجا خواب است و من دلیلی نمی بینم او را بیدار کنم. ولی رئیس جمهور شما در ۲۰۰ متری اینجاست و خواب نیست پیشنهاد می‌کنم شما همین حالا به او تلفن کنید و بگویید که ما یک چیزی می‌گوییم و نماینده ایران چیز دیگری می گوید شاید او نظر مرا قبول کند و مسئله حل شود. این نوع برخورد با مسائل نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها چگونه ساده‌لوحانه به مسائل نگاه می‌کردند و سعی میکرد نظر خود را به سایر کشورها تحمیل کنند. این رفتار آمریکایی‌ها همیشه مرا زجر می داد و به همین دلیل به هیچ وجه نمی خواستم با آنها داد و ستد اتمی داشته باشم.

کتاب هنر شفاف اندیشیدن


معمولا کتابهای با عناوین تحریک کننده منو بیشتر فراری میده. فیلما و سریالهای تولیدی کشورمون هم به این موضوع کمک کردن. چون انقد نقش چوپان دروغگو برامون بازی کردن که دیگه کمتر فریب اسمها رو میخوریم. آنچه دختران نباید بدانند، رازهای موفقیت ، پولدار شدن در ۷ روز، آنچه زنان در مورد مردان باید بدانند و...

همینطور  کتابهایی که توسط افرادی سلبریتی  نوشته میشن. اسامی روی جلد معمولا ابزار کاسبیه.  

کتاب "هنر شفاف اندیشیدن" بهم هدیه شده بود وگر نه احتمال خریدنش خیلی کم بود مگه اینکه از طرف یکی از رفقا سفارش میشد