+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

مغز استخوان


* اولی(مبتلا به سرطان): اونطرف سالن، اون مرد میانسال رو  میبینی؟ 

-بله، چطور؟

خدا قسمت نکنه. بنده خدا خیلی زجر میکشه. تاحالا ۴ الی ۵بار پروستات عمل کرده ولی دردش  دوا نشده. دکترا نفهمیدن بیماریش چیه و درمانش چیه؟

** نیم ساعتبعد، اونطرف سالن، در کنار مرد میانسال:

مرد میانسال: بیمارتون چطوره؟ 

- الحمدلله. بهتره. ( نمیدونست من از بیماریش خبر داشتم).

صدای ناله ای از اتاق بغل بلند شد. مرد میانسال در ادامه گفت: خدا قسمت نکنه.این  بنده خدا خیلی اذیت میشه. میگن کلیه درد داره. اما دکترا نمیدونن چرا. دردش بی درمونه انگار.

*** و این ماجرا ادامه داشت.  بیمارای مذکور با دیدن دردای دیگران، دردخودشونو ولو به مدتی کوتاه فراموش میکردن.

****موقع برگشتن به خونه، تازه متوجه شدم اون پسر جوون که شیمی درمانی کرده بود و با سری بدون مو و دستانی ترکه ای تو سالن راه میرفت، دختر بوده!

پ ن:

فکر کنم بودن در بیمارستان نه فقط برای بیماران،  که برای افراد عادی هم لازمه.

به قول یه بزرگی: خدا رو بخاطر همه نوع بیماریها و گرفتاریهای بالقوه، شکر! به تعداد و تنوع گرفتاریهای خلق، باید قدر عافیت هامون رو بدونیم

نظرات 2 + ارسال نظر
حریم شنبه 13 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 08:53 ب.ظ

سلام ببخشید من رمزوبلاگمو گم کردم احیانا اگر نظری نوشتینووندیدم شرمندگی مرا پذیراباشید
دلم برای نوشتن هم تنگ شده فعلا که نمیدونم چه کنم .البته رمز رو دارم ولی انگار رمز من اسقاط شده کارنمیکنه.باید ازکسی کمک بگیرم .شایدم یه وبلاگ جدید راه اندازی کردم این دفعه با عنوان حریم زمینی

سلام
ای بابا!
شما بنویس همه استفاده میکنیم.

حریم شنبه 13 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 08:56 ب.ظ

واقعا درسته من هروقت بیماربودم ورفتم بیمارستان حالم خیلی بهتر شده دلیلش رو نمیدونم
اما وقتی میری اونجا میبینی دیگه تنها نیستی یه قوت قلب شدیدی هست اونجا که بهت حس خوبی میده .ازیه طرفم درد ورنج ادمارو که میبینی خیلی بدجور حالت گرفته میشه.دردایی که گاهی تمومی نداره
به هرحال شکر خیلی شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد