+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

ویزیتور


گفتم دیگه ازشون کتاب نخواهم خرید. 

دخترایی که بعنوان فروشنده میفرستن، منو یاد شکیب تو سریال باران مینداخت.

اصلا چرا این دخترهارو میفرستن جلو؟

+ دیروز بازهم یکی اومده بود. با همه قول و قرارهایی که با خودم داشتم، یک کتاب خریدم! 

+ اما خداییش با اتمام حجت بود. به چه زبونی باید گفت کتابای زرد رو نیارن.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد