+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

دست و بالم شل میشه

حرفای ابدارچی:

+ برام مهم نبود که لهجه و قیافش جار میزد معتاده، حتا مهم نبود که دروغا و داستانهاش واقعی باشن یا نه، اما مهم بود که میتونه تو این سن و سال کار کنه و مهمتر اینکه فرد قانع و نجیبی نبود. یعنی حتا درجواب  مرتضی هم که  با وجود مخالفتهای ماها بهش کمک میکنه، باز طلبکاره.  این آدما اگه یه کوه طلا هم بهشون بدی باز بی چشم و رو تشریف دارن. گربه مسلک شدن. گاهی محبت بی جا عینه ظلمه. توی یه جمعی صحبت از  این مدل سخاوت مرتضا بود، منم نه اینکه بخام روشنفکر بازی در بیارم و یا حتا بخام بگم کار اون اشتباهه یا درسته فقط نظر خودمو گفتم. اینکه: من افراد عزت طلب رو بیشتر میپسندم و 2تا مصداق زنده آوردم برا دوستان. گفتم همین چند دقیقه قبل اون جوون 20-25 ساله معلولی که کارمندخدمات فلان شرکت هس اومده بود پیشم وقتی نگاهش کردم از خودم خجالت کشیدم. از اوضاع لباس و ظاهرش همین بس که چاک جیب شلوارش پاره بود و زیپش هم زوار در رفته شده بود...ولی باز عزت داشت و گدا صفت نشده بود. یا اون معلول ذهنی که تو اتاقها تراکت تبلیغاتی پخش میکنه و از موسسه طرف قراردادش یه مختصر درامدی کسب میکنه. قبول دارم این حقوقا  و وضع معیشت، واقعا برا مسئولای دولتی خفت باره اما عزتمندی این افرادو میرسونه ...

+ زنه بسته جورابهاشو از این اتاق به اون اتاق میبرد و کسی ازش خرید نمیکرد. وقتی اومد تو اتاقمون و با واکنش تند یکی از افراد اتاق مواجه شد و میخواست بره بیرون صداش کردم و ازش جوراب خریدم. درحالیکه یه گونی جوراب تو خونه داشتم . نه اینکه خاسته باشم جلو بقیه ریا کاری کرده باشم. اصلا قصد خرید نداشتم اما وقتی چهره اون زن رو موقه بیرون رفتن و موقه  رفتار تند اون فرد دیدم به خودم گفتم حتما میخرم. نه اینکه دلم سوخته باشه ویا بخام ادای ژان وال ژان دربیارم... بهم برخورد. حس کردم اون زن عزت و شخصیتش ... حالا اگه یه دختر بزک کرده میومد چجوری دورش میکردن بعضیا... این زن از روی جبر زمونه به این کار رو اورده و کارش گدایی هم نیس. برای من این فرد خیییلی زیبا تر از اون دخترای عشوه چی هستن...

+ دختره کتابهارو گذاشت رو میز. ازش کتاب خریدم. هرچند هم قیمتاش واقعا بالا بود، هم کتاباش از اون مدلا بود که من عمرا به اختیار خودم  بخرم. نه اینکه دلم سوخته باشه یا تو خط ریاکاری باشم . از حرکتش خوشم اومده بود. با وجود یتیم شدنش راه عزتمندانه ای انتخاب کرده بود تو این اوضاع سخت معیشتی.


پ ن:

* برنامه تکراری کریم بود. تو مسیر برگشت از دانش کاه به خوابگاه،  از کنار بساط زن دستفروش که میگذشت ازش خرید میکرد. درحالیکه میدونستم کریم کرایه برگشتن به خونه رو هم نداره و  بهمین خاطر دیر به دیر میره شهرستان. اون موقه ها ژتون غذای دانش کاه 100 تومن بود،حتا همون ژتون 100 تومنی رو هم با حساب و کتاب استفاده میکرد که تا اخر ترم کم نیاره...میگف  جلو همچین افرادی دست و بالم شل میشه. اینا افراد عزت طلب و آبروداری هستن که  از روی نداری و ناچاری افتادن تو این کار..

* شیرینی کار کریم اکتسابیه. این لذتو بدون ترس از "برچسب ریاکار بودن" برا همدیگه تعریف کنیم و این نگرشو گسترش بدیم

نظرات 5 + ارسال نظر
نل یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 09:15 ق.ظ

آره واقعا..
البته این روزها کسانیو میبینم که مثلا از خانواده خوبیست.بخواهد هزارکار دیگرهست بکنه.اما چون پولش بیشتره خودشو یتیم و ...‌ جامیزنه و دستفروشی میکنه:-|
دقیقا بخاطر همینکه ی سری آدم بخاطر عزت نفس این افراد ازشون خرید میکنن و... .

گاهی میمونم که باید کمک کنم یا نه..گاهی میمونم که کاردرست چیه؟کی واقعا خودشه و نقاب شدید دروغگویی نداره...

چقد بد و سخته که نتونیم تشخیص بدیم کی راست میگه کی دروغ میگه...
واقعا هنر میخاد اینکار

ღدوستانهღ یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 09:57 ق.ظ http://doostaneh7985.blogfa.com/

سلام بر مترسنج گرامی
این خصلت شما رو انگاری منم دارم البته من تو اتاقم تنهام و از اینکه برچسب ریا بهم بخوره ترسی ندارم و خیلی وقتا با اینکه نیاز ندارم ازشون خرید میکنم ولی به شدت اعتقاد دارم اینجور افراد از سر ناچاری و گرفتاری و مسئولیت پذیریه که به این سری کارها رو میارند


آدرسم رو برای نل عزیز میذارم . ازهمین جا بهشون سلام میدم و میگم که شرمنده آدرستون رو گم کردم

سلام بر مهندس گرامی
البته جوانمردی شما قبلا هم اثبات شده بود (بدون ریا)

مهدی یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 09:22 ب.ظ http://bivatan.blogsky.com

بعضی وقتا حس می کنی اگر نخری ظلم کردی چون تنها کاریه که ازت بر میاد...


چقد حس بدیه وقتی بخوای ماهی گیری یاد کسی بدی ولی ازت بر نیاد...
تو این وضعیت همونجور که گفتی حداقل ماهی بدیم به طرف

مینا(بهار نیلی) شنبه 5 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 08:59 ق.ظ

این مسئله یکی از کشمکش های درونی همیشگی منه.تشخیص مستحق واقعی از گداهای دروغگو واقعا سخته.
یه خانمی هست که گاهی اوقات برای کمک تو کارهای منزل میاد خونه ی ما.من هر بار مبلغی خیلی بیشتر از دستمزدش بهش میدم.خیلی ها میگن با این کار توقعش رو بالا میبری ولی من معتقدم باید به کسی که به جای هزار تا کار ناجور و خلاف برای امرار معاش داره واقعا کار میکنه کمک کرد...

واقها شناخت شخصیت و ظرفیت طرف مقابل کار سختی هس ...
همونطور که گفتی: باید به کسی که به جای هزار تا کار ناجور و خلاف برای امرار معاش داره واقعا کار میکنه کمک کرد...

دوستانه شنبه 5 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 08:10 ب.ظ

من تو این پستتون کامنت دادم ثبت نشده،؟
به خانم نل هم سلام دادم

دیر تایید شد
بازم عذر میخوام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد