+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

ایستگاه جوانمرد قصاب


+   مرد میونسال بعد از مهمانی از خاطراتش میگفت. از همه نوعی.  هر کسی میتونس برداشتهای خودوشو داشته باشه. یکی از خاطراتش این بود: 

چند ماهی میشد که شغل قصابی رو انتخاب کرده بودم . یه گوسفند خریده بودم و بهش مشکوک بودم . اون موقه ها سونوگرافی هنوز باب نشده بود! بنابرین بردم پیش  3تا کارشناس که بگن آبستن هس یا نه. و هر سه تا گفتن نه. وقتی قربانی شد و شکمشو باز کردم از شکمش 2 تا بره در اومد!

غیر از موضوع ضرر مادیش   (که بلاخره کلی از وزن گوشت آماده فروش کم میشد)    کلا از خودمو و کاری که مشغولش شدم بدم اومد. همون موقه تصمیم گرفتم اینکارو بذارم کنار 

با خودم فک میکردم اگه مرد میونسال، 30 سال قبل، اون تصمیم رو نمیگرفت ، هرگز به موفقیتهای فعلی نمیرسید( حداقل از نظر شغلی)

کلا از آدمای این مدلی خوشم میاد. افرادی که اعتقاداتی دارن و به هر قیمتی پاش می ایستن. برا اعتقادات و آرزوهای بزرگشون پا روی هر منافع ظاهری  میزارن و کاری به حرفای "کودک طمعکار درون" و حرفای مردم ندارن.حتا مخالفان این مدلی هم محترمن! افرادی که با وجود مخالفت یا حتا دشمنی با ما، مسلکشون ثابت و مشخصه.

باید یاد بگیریم مثل اون قصاب وقتی فهمیدیم مقصد قطار با اهداف و  مسلک ما جور نیس ازش پیاده شیم! زندگی یعنی همین ، هرموقه خاستی با شجاعت مسیرتو اصلاح کنی. طی کردن چند قدم در مسیر درست باپای پیاده، بهتر از کیلومترها  مسیر با قطار و سایر وسایل حمل و نقله.

+   سجاد بهترین پیشنهاد شغلی (از نظر ماها) رو رد کرد و  بجای یک شغل رانتی با جایگاهی عالی در پایتخت، ترجیح داد اهدافشو ادامه بده و بلاخره برای تحصیل رفت اسپانیا و الان همونجا یه شغل مناسب داره. محمد با همه رانتها و حسن سابقه ای که تو درس و بسیج داشت بجای کار تو شرکت خودرو سازی داخل یا  تدریس دانش کاه، الان اونطرف آب داره به رشدش ادامه میده، مرتضی کار دولتی که الان همه براش سرو دست میشکنن رو با دادن غرامت لازمه رها کرد و برا خودش دفتر و شرکتی راه انداخته که دست کم 5الی 10برابر قبل حقوق میگیره و چند نفر زیر دستش کار میکنن و شغلش راکد نیس، مثالها زیادن و حتما شما هم مصداقهایی سراغ دارین.

حساب این مدل افکار از "ناشکری" سواست. انجام  کارهای با درامد جزیی که شاید ما براحتی بعنوان شغل دوم ویا شغل خانگی قبول میکنیم اما حواسمون به پتانسیلهای خودمون نیس و اینکه عمر و فرصتهای ما خیلی ارزشمند تر از تصورات ما هست. و این یعنی عزت نفس

نظرات 2 + ارسال نظر
مهسا.م چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 02:14 ق.ظ http://1modirjavan.blog.ir

ادم انسانهای اینجوری رو که میبینه کلی ازشون انگیزه میگیره. مرسی که ازشون مینویسین .
جدا گاهی اوقات یه نوشته و یا یه سخنرانی , و یا یه فیلم کوتاه چنان تاثیری داره که به این فکر میکنی که تو هم میتونی راهت رو یه جور دیگه ادامه بدی.
خیلی از پستهاتون متاسب با حال و هوای من بوده.
این یکی هم یکی دیگه از همون مدل پستها بود.
دقیقا قسمت اخر پستت به این اشاره داره که وقتی حاج اقا پناهیان عرض میکنن که حدیث داریم که دنیا محلی برای اینکه تو به ارزوهات برسی نیست منظور این نیست که برای بهتر شدن اوضاعت تلاش نکن. منظور این نیست که برای تحقق اهدفت تلاش نکن :)

سلام مهندس. وجوددوستانی چون شما خودش باعث دلگرمیه
البته مطالب با همفکری دوستانی چون شما کمال پیدا میکنه
ممنون از مطالب خوبتون

Baran چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 10:41 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

من چند دور این پست رو خوندم...
مرسی بابتش.
+وقتی میرسم"کودک طمعکار درون" یاد گربه نره و روبای مکار...
یعنی ؛یاد کودکان طمعکاردرون :O
.
.
شکر، که هستین و مینویسین...

خدا عاقبتمونو بخیر کنه...
ممنون از حضور گرمتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد