+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

فقط و فقط یکبار زندگی میکنی

اونشب خیلی حالش گرفته بود. اینجور وقتا واسه آرامش و تمرکز بیشتر بعضیا میرن تنهایی قدم میزنن بعضیا به جنگل ، دریا ، امام زاده، رفیق فابریک و... پناه میبرن.

اون یه راست رفت قبرستون. اونجا آرامشش بیشتر بود. رفت سر قبر یکی از بهترین دوستاش .سکوت، تنهایی، تاریکی شب...

یه رفیق واقعی حتی تو این شرایط هم کمکت میکنه!

آرومتر که شد تو راه برگشت "AK" رو دید.(*)صحبت از آینده و ...شد.

"کاه": مراقب باش تو قافیه گیر نکنی، فدا کردن "حالα" برای کسب "آیندهβ"نباید کورکورانه باشه....

جواب "AK":     ...من دارم آیندمو میسازم. هر ثانیه "آیندهβ"می ارزه به همه عمر"حالα" ...

"کاه": حرفتو قبول دارم ولی مراقب باش ازونطرف دیوار نیوفتی...بذار مثال بزنم. چند دقیقه قبل قبرستون بودم.سنگ قبرای مختلف، آشنا و غریبه، پیر و جوون، زن و مرد، دکتر و بیسواد....

خب این افراد رو دیتای اولیه مسئله فرض کن.جوونارو کاری ندارم. از اون افراد باقی مونده هم همه رو به جز پیرمردا فاکتور میگیریم. از اون پیرمردا هم غریبه هاشو خط بزن. میمونه اون افرادی که میشناختی.

حالا به هر تعداد خواستی بررسی کن. پیرمردایی رو که یه عمر بهشون گفتن: شما وارث تمدن های بزرگین. شما وارث فلان موقعیت ژئوپولتیکین. شما جزو 5 کشور اول فلان ذخایر معدنی و بهمان مخازن نفتی هستید. شما ...شما...

الان زیر خروارها خاکن بدون اینکه حتی شمه ای از اونچه توذهنشون بود به چشم ببینن.

تو الان 27سالته، تمام این مدت فکرتو با چیزایی که به خود خودت ربط نداره مشغول کردن.یه روز فیتیله کنکورو بالامیکشن، یه روز شرایط سربازی عوض میشه، یه روز شهرام جزایری فرار میکنه، یه روز اون به جون این میوفته، یه روز این به جون اون میوفته، شاید یه عمر طرفدار کسی میشی که اصلا نمیشناختیش. یه روز ...

تا کی میخوای زندگی نکنی!؟  تا35سالگی؟!40سالگی؟!50یا...؟

کی گفته برای کسب "آیندهβ" لزوما باید "حالα" فنا بشه؟

جای خودت زندگی کن و از اون لذت ببر


*AKاسم مستعار یکی از رفقاس که دکتری میکانیک میخونه و "کاه" اسم مستعار کسیه که واسه ما ملقب به مولاناس!

** گاهی رفتن به قبرستون آموزنده تر از رفتن به دانش گاهه

نظرات 4 + ارسال نظر
missed call پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:59 ب.ظ

گاهی لازمه یه نگاهی به مانیتور دلمون بندازیم

خودمم که چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:26 ب.ظ

چون از پست هات خوشم اومد تا ایجا همه رو خوندم
نمیدونم شما کدوم شهری و این قبرستانی که گفتی ماله کدوم شهره؟
اما اینجا تو شهر کوچیک من فقط پنج شنبه هاست که قبرستونا رونق دارن!
اما من از پنج شنبه های قبرستون متنفرم
وقتی خیلی حالم بد باشه فقط قبر رعناس که حالمو جا میاره سکوت قبرستون منو به مرز جنون میکشه و عجیب تر اینکه این جنون مثله مخدر میمونه

راستی چجوریاس هیچ کامنتی رو تایید نمیکنی؟برام جالبه!

سلام.
خوش اومدین.نظرلطفتونه.
قبرستون شلوغ که قبرستون نیس، خیابونه!
تایید میکنم...مخصوصا دوستان اهل دل رو!
اینکه یخورده بی سرو صداس واسه دنج بودن و ...است

آسمان سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 10:55 ب.ظ http://aseman9.blogsky.com

چقدر خوب گفته...
واقعا هم حال رو نباید فداى آینده کرد
با حفظ ایهامش، باید "حالمون" خوب باشه...

لحظه یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 03:19 ب.ظ http://life-me.blogsky.com

منم دوست دارم قبرستون رو. جدیدا وقتی تنها برم بیرون فقط میرم مزار شهدای گمنام...

قبرستون واقعا آرامش بخشه
راستش همه دنیا قبرسونه! اینهمه ادم اومدن و رفتن و خاک شدن...البته این نگاه رو خیام خوب تو شعراش بکار برده...(اتفاقا همین 2شب پیش صحبت سر این بود که روی کوزه آشپزخونه یه چیزی بنویسیم برا تنوع، اون شعره که حتما هم شنیدی/ین کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد