+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

اعتراف در سالن مطالعه


"اونطوری که تو کتابخونه چرت میزنم میام تو اتاق خوابم نمیبره..."

جمله بالا نقل از یکی از دوستای هنرمندمونه که  منو یاد یه اعتراف مهم انداخت.

اینکه از همون اولش هم از سالن های مطالعه این مدلی نفرت داشتم! و این  اثر منفی زیادی روی کارهام داشت.

دوز نفرت من ازین محیطها انقدر بالاست که حتا حاضر نیستم همچین جایی چرت بزنم! (سالن مطالعه خوابگاه، دانشکده، کتابخانه مرکزی، سالن پژوهش و...)

خاطرات من و عزی (عزراییل)! 2

دختره همسایه تو مسیر یه ساعته تا مقصد "دپس دپس" گوش میکرد و با وجود فاصله ای که ازش داشتم و با وجود اینکه از هدفون گوش میکرد باز هم  اون "صدای جر" واقعا آزار دهنده بود

برام سوال بود که سوای نوع اهنگ و اثر روانی اون، آیا به سلامت گوشش فکر نمیکنه؟!  

کل اون مسیر  یک ساعته رو از درد مریضی به خودم می پیچیدم و تلاش میکردم کسی متوجه نشه. و حرص میخوردم چرا دختر به این خشگلی،شادابی،جوونی و ..قدر فرصتها  یا حداقل سلامتیشو نمیفهمه...

پ ن :

چطور دغدغه جوونهای مملکتمون  انقد تنزل پیدا کرده!؟ ا

جزا/ پاداش

فرد "الف" یک درس خون نمونه بود فقط دستش تنگ بود

فرد "ب" متخصص دور دور تو خیابونا و انتخاب کیس برا ازدواج بود

فرد "ج" آدم  بی خیال و متخصص در تمسخر ملت


"الف" نتونست از ایران بره چون هم دستش خالی بود و هم مشکل نظام وظیفه داشت بعد از5-6 سال به زور یه کارنامناسب با حقوق متوسط پیدا کرده. کار از7 صبح تا7شب.

"ب"  دیپلمشو گرفت و یه مدت شاگرد مغازه باباش بود و معلوم نیس چطور یهو  استخدام شد و تو استانهای مختلف با لقب مهندس میره ماموریت.

" سربازیشو خرید، یه مدرک لیسانس هم خرید بلافاصله استخدام شد و تایم کاریش تا2ظهره.


این اواخر "الف" بهم میگفت بعد از اونهمه مصاحبه و دوندگی و گیر دادنهای مرسوم امروز دوباره باهام تماس گرفتن که بیا دانشگاه پروندتو کامل کن!کپی کارت خدمتت تو پرونده دانشگاه قدیمیه،هوشمندش کن!

فرد "ب" هنوز هم عکسای اینستاشو تو ماموریتهای مختلف آپ دیت میکنه..

فرد "ج" سومین خونشو ساخته و  سومین ماشینشم خرید ه...


پ ن :

 +  جهت همدردی با "مدیر جوان" بعد از خواندن این پست  

+  اونی که دانشجوی روزانس همیشه درگیری بیشتری داره تا یه نفر تو دانشکاه پولی.برای کار و اشتغال هم همینه. انگار هرچی خالصانه تر و سالم تر کار کنی بازخوردهای بدتری دریافت میکنی. انگار سیستم جزا و پاداش تو ایران برعکسه!

+  با همه سختی ها هنوز هم ایمان دارم آینده از آن دوستانی چون شماست!  (روستا زادگان دانشمند/به وزیری پادشا رفتند/پسران وزیر ناقص عقل/به گدایی به روستا رفتند/ نقل از سعدی)

بخاطر یک مشت دلار / ریال


از بچگی این سکه برامون مفاهیم متغیری داشت.  حقوق روزانه کارگر ، پنج عدد نان، یه بستنی لیوانی، قلک، صندوق صدقات و...وبه مرور مفاهیم اون تغییر میکرد اما برای من یک مفهومش همیشه ثابت بود و اون پالایشگاهش بود. اون مشعل همیشه روشن.

 احساسم به اون "مشعل روی سکه" در بچگی و مشعلهایی که سالها بعد،  از نزدیک دیدم هیچ فرقی نکرده بود. شاید شما هم همین احساس رو داشته باشین. هرکسی میفهمید روشن بودن بیهوده اونها برای قشنگی نیست  و دوست داره راهی پیدا کنه جلو این ضرر گرفته بشه

باهمه عقب ماندگیهای اموزشی و امکاناتی درکشور وباوجود محرومیتها و عدم دسترسیها اما ایمان و باور داشیم و داریم که حتما یک راهی هست. اینو باور داشتیم  و داریم که این درستش نیس و باید اصلاحاتی رخ بده.

 میگن کشور صد ساله ما(سن صنعت نفت کشور) ، به تازگی دوازدهمین کشور دارای تکنولوزی جایگزین روش سوزاندن مشعلی شده و فقط حسرت اونهمه سرمایه و فرصتهایی که دود شده باقی مانده.

** خیلی از مسایل این مدلی وجود دارن که با اندکی مدیریت قابل بهره برداری هست. یکی از  دم دست ترین روشها اینه که به پتانسیلهای داخل کشور عادلانه میدون داده بشه. مثلا  پروژه ها بصورت کنتراتی و  بدون رانت بازی در اختبار همه قرار بگیره و این امکان وجود داشته باشه که دانشجوی جزء هم  در سود اون شریک باشه. 

شریک کردن جوانان تازه نفس و با انگیزه در سود پروژه ها معجزه میکنه وقطعا شما هم از نزدیک مصادیقش رو دیدین. وقتی یک مدیر، درصد ناچیزی از منابع رو در اختیار جوونهای مستعد قرار بده ،افزایش سود اون ارگان  چندین برابر خاهد شد و این چیزی فراتر از رابطه برد، برده.

** هنوز هم زیادند مدیرانی که برایشان کارمند با راندمان  مثلا 4 برابر، ازهیچ مزیتی برخوردار نیست. نتیجه این میشه که اون کارمند به مرور انگیزه خودشو از دست میده و بازدهیش کمتر میشه و  یا کلا اون ارگان رو ترک میکنه و جالب اینکه  اون مدیر  حاضر میشه جای خالی اون یک نفر رو با  مثلا  4 نفر پر کنه!

پ ن:

این پست تو لیست چرکنویسها خاک میخورد. وقتی بهزاد این جمله رو گفت:

"...طرف گفته دانشجوها قرار نیست همه استخدام بشن باید برن شغل آزاد. پس غلط میکنین تعهد به خدمت میگیرید! ..."

 برای همدردی با اون پابلیک شد

کو؟کو؟!


**   احتمالا شما با  این پرنده و رفتارش آشنا باشین. پرنده ای که با گذاشتن تخم در لانه پرندگان دیگر، هزینه پرورش و نگهداری جوجه های خودشو به گردن دیگران میندازه! جوجه بعد از به دنیا اومدن، تخمها یا جوجه های میزبان رو از لانه بیرون انداخته و به تنهایی  پرنده میزبان رو به بردگی میگیره و جالب اینکه پرنده میزبان  به پذیرایی از این "موجود همواره گرسنه"  ادامه میده و اصلا توجهی به شکل و جثه چند برابری اون نداره! 

** به نظر میرسه عملکرد برخی دولت مردان و مسئولین مثل اون جوجه همیشه گرسنه "کوکو" شده که بجای اقدام و عمل، دنبال منافع خودشون بوده اند و وقتی صدای مردم درمیاد، با کو؟ کو؟ گفتن دنبال مقصر میگردن و  توپ رو میندازن زمین دیگران!  واقعیت از این قراره: مردم مسئولین رو بد عادت کردن! و دولتی که جلو مردم ، مث "جوجه همیشه گرسنه" دهنش همیشه بازه! مردمی که خودشون جثه و اندامی کوچکتر و شکننده تر دارن! مصداق بارزش عملکرد شرکتها و ارگانهای دولتیه. از مخابرات تا خودروسازی و... تو همه سخنرانیها انتقاد میکنن از اوضاع و محض رضای خدا یه بار اعتراف نمیکنن به وظایفشون یه بار عذر خاهی نمیکنن از عملکردهاشون  ( پست مرتبط در مورد عذر خاهی ژاپنیها)

یاد حرف یکی از سخنرانان معروف افتادم که تو یکی از سخنرانیهاش گفته بود: 30 ساله که مسئولین  میخان نظام رو ساقط کنن ولی مردم نمیزارن! 

یاد آوری کنم  اینجا به هیچوجه محل چرت و پرت گویی های کورکورانه سیاسی نبوده و نیست. به همین خاطر تا جا داشته باشه اسمی از شخص یا مسئولی برده نمیشه. 

**  رزومه یکی از وزرای کشور رو میخوندم یاد یه سوالی افتادم. چرا تو کشور باب شده که همه بجای صحبت از تخصص و یا کارهای عملی و ارزش افرینی هاشون، پشت الفاظ پوچ قایم میشن؟ بر فرض تو  دروغ نمیگی و خالصانه رفته باشی قسمت تدارکات جبهه آشپزی کرده باشی، این نمیتونه رزومه خوبی برات در یک پست تخصصی باشه. 

اینکه بر فرض تو قاطی سیاه لشگرای تسخیر سفارت امریکا بودی و  این باعث انتخاب تو برای کرسی هیات علمی فلان دانشکاه شده باعث ننگ کشوره!

 اینکه تو با سوء استفاده از ارزشهای دینی و ملی به پست و مقامی رسیدی یه درده و اینکه بدون هیچ تخصصی حاضر به قبول مسئولیتهات هم نیستی و حتا با پررویی از کج رویهات دفاع میکنی درد بزرگتره.

** خوبی کردن مراتب داره. پیامبرای خدا همه ادمای خوبی بودن اما رتبه های متفاوتی دارن.همیشه خوبتری هم وجود داره. (پست مرتبط در مورد خوب و خوب تر)

اون حکایتو همتون شنیدین  که طرف ماهی بده، یا ماهیگیری یاد بده یا توربافی....

درسته ماهی دادن به گرسنگان کار خوبیه اما کار خوبتر ماهی گیری یاد دادن به اونهاس و کار خوب تر از اون تور بافی یاد دادنه. اینا وقتی به ذهنم رسید که دوستم بهم پیشنهاد میکرد طرح آزاد سازی زندانیان و یا تکفل کمیته امداد و... شرکت کنم. راستش من یکی چشمم ترسیده از کمک های ریز و درشت این مدلی!

هر اتفاقی تو کشور می افته،مردم. زلزله میشه،مردم. سیل میاد،مردم. جنگ میشه، مردم.  همه و همه، مردم! به عناوین مختلف. جشن شکوفه ها، جشن عاطفه ها،مراسم ازادسازی زندانیان، قرض الحسنه ها، موسسات نیکو کاری،خیرین و کار افرینان و...انگار نه انگار که این کشور ارگان داره، سازمانها مسئولیت دارن. 

بودجه های این سازمانها کجا میره پس!؟  فساد،  ملت رو بی اعتماد کرده و بدتر از فساد، بی مدیریتی!

** یاد خاطرات یکی از پیرمردای اهل معرفت افتادم که از زمان جنگ تعریف میکر د و کمکهای مردمی به جبههه ها. هر کسی هرچی در توان داشت میاورد وسط. حتا بعضیا طلاهای زن و دختراشونو میدادن برا جبهه... با شنیدن حرفای اون پیرمرد، بجای مسئولان  احساس خجالت میکردم! این اوضاع، جواب  این مردم نیست. حق و شان این مردم خیلی بالاتر از اینها باید میبود. ..زمون جنگ بچه ها و خانواده های مسئولان کجا بودن؟! 

پ ن:

چقد زود گذشت! عید فطر پارسال بود پست  خوب و خوبتر مطرح شده بود و الان هم عید فطره!