+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

وزن فکری


++ شب آخر تبلیغات انتخابات بود و بخاطر دعوت عروسی یکی از رفقا مجبور بودیم  از خونه بزنیم بیرون.

هوادارای  یکی از نامزدها بعضی خیابونارو بسته بودن و  مسیرای منتهی به اون خیابونا رو هم پلیس بسته بود.  انگار جز  وسط خیابون ، جای دیگه برای ابراز هیجاناتمون تعریف نشده... ترافیک و حتی زد و خورد و شکسته شدن شیشه ماشینا و رقص و پایکوبیهای مختلط و...

با دیدن "دختر/پسرای هیجان زده"  یاد نهادینه کردن حس غیرت و مردونگی و لوتی گری و حس ناسیونالیستی فیلمای زمون شاه افتادم که ظاهرا با وجود فقر امکانات اون زمون از الان موفق تر عمل کرده بودن  و اینکه برخلاف جو ظاهرا آزادش محوریت خیلی از فیلما و  رسانه های قدیم بحثای ناموسی بود که الان تبدیل شده به چیزایی عادی... حفظ عزت و مردونگی در عین فقر و تبعیض... مثلا فیلم "رضا موتوری" که سر یه بحث ناموسی چه دعوایی راه انداخت..


++ خیابونها پر از پس مانده های خوراکیهای گوناگون و پوستر های پاره و... 

اگه قراره با این عوامل رای مردم تغییر کنه همون بهتره که رای گیری نشه! کنار خیابون منتظر دوستم بودم که وسایل عبوری آدرس فلان ستاد رو میپرسیدن که فلان خوراکی رو پخش میکنه! یکیشون و با شنیدن جواب "بی اطلاعی" من، فورا با موبایل تماس میگیره با منبع خبر که آدرس دقیق رو بده! هنوز بعد از اینهمه سال و اونهمه ادعا نتونستیم  رای های مردم رو واقعی کنیم .


++  نمونه های رای دهنده ها: 

 پیر زن کنار صندوق به پسره گف من سواد ندارم، رای برا منم بنویس و در جواب سوالش که چی بنویسم گف نمیدونم، همین رییس جمهور  فعلی رو بنویس اسمشو نمیدونم!! یا  افرادی  که "حزب باد بودن" افتخارشونه و  هم از آخور میخورن و هم از توبره. نه میشه به خنده هاشون اعتماد کرد و نه به فریادهای اعتراضشون!عده ای هم این وسط هستن که خودشونم نمیدونن کجای کارن! به یکی از دوستان که خیلی دو آتیشه بود گفتم فلانی که اینکارارو میکنه چون پست و مقامش وابستس به این قضیه، یه عمری نون اینکارو خورده. تو چی میگی این وسط!؟ سر پیازی؟! ته خیاری؟ وات د فاز؟!


++"رای هایی سطحی" که به راحتی  رای های دیگه رو خنثی میکنن.  آدم یاد  "جریان سقیفه" میوفته و انتخابات اون مدلی! وزن دادن به رای ها یکی از راهکار های پیشنهادیه و اینکه یک آدم فهمیده و مطلع "وزن رایی" بیشتری نسبت به یه فرد معمولی داشته باشه. اما رای گیری وزن دار هم بنظر خالی از اشکال نباشه چون مکانیسم وزن دهی خودش ممکنه دچار فساد بشه...

++ برام مهم نبود کی رای میاره مهم اینه که جامعه رای دهنده ما سطح فکرشون چرا انقدر نزول کرده. بعد از انتخابات برا اولین بار از نزدیک هیجان و شادی مدیران و مسئولانی رو دیدم که کودکانه از حفظ جایگاهشون خوشحال بودن و این رو میشد از پوستر ها و بنرهای تبریک  از طرف ارگانهاشون  هم فهمید. وقتی مسئولا  این مدلی فکر میکنن انتظار زیادی نباید از مردم داشت!

وقتی با 206مشکی میومد دنبال "بهرام"

++   پست مرتبط 

++  هیچوقت تصور نمیکردم این مدل خاطراتمو اینجا بازگو کنم

همیشه "اولینها" بیشتر تو ذهن موندگارن."بهرام" برای من یه نماد شده.  از بهرام و امثال بهرام چیزهایی دیدم و شنیدم که تمام تصوراتمو از جامعه سیاه کرد و آرامش ناب قبلی به کلی ازم سلب شد. کاش هرگز اون و امثال اون رو ندیده بودم و  "بکارت ذهنیم" دست نخورده میموند.

خاطراتی که بهرام با افتخار تعریف میکرد قطعا واقعیت داشت. چون مشابهش رو به عینه میدیدم. و ای کاش هرگز نمیدیدم و همون جوون صاف و ساده باقی میموندم و این چیزا تو مخیلم هم راه پیدا نمیکرد چه برسه به باور عینی.

چیزی که به عینه تو دوره "اجباری" میدیدم برام کافی بود که بقیه خاطراتی که برام تعریف میکرد رو باور کنم. وقتی تو "دوره اجباری" این اوضاعشه تو دوره آزادی اوضاعش معلومه...

یادمه وقتی دختره با ریوی سفید اومد دنبال  "بهرام" ،  به بهرام گفتم این چاه عمقش بینهایته و تو هرگز نمیتونی  اونجور که ادعا میکنی این رفتارهارو کنار بزاری...    (امروز دختری با ریوی سفید و چند هفته بعد یه دختر دیگه با 206 مشکی و...)

و اون باز توجیحات همیشگیش رو داشت که من درحال کسب تجربه هستم و در زندگی مشترک آینده همه این تجربیات رو استفاده خواهم کرد و همه رفتارهای قبلی را کنار خواهم گذاشت! و من چشم تو چشم بهش گفتم این یک دروغه.

من اینجا قصد ندارم کارای بهرامو بازگو کنم، فقط یه سوال همیشگی ذهنمو در گیر نگه داشته که شاید شما دوستان جوابی براش داشته باشین

 اینکه چطور دخترارو  از شر موجوداتی مث بهرام مصون نگه داریم؟  (همینطور پسراییکه ممکنه با همجواری با اونا بشن یکی مث اون)

سوال، به این سادگیهام نیس. با مصداق سخت تر میشه. وقتی یه دختری بهت ابراز علاقه میکنه وظیفه ما چیه؟! چجور رفتار کنیم که شخصیتش زیر سوال نره؟ اگه مثلا به این نتیجه رسیدی که مناسب زندگی مشترک نیستین ولی براش احترام و ارزش زیادی قایل هستین و میخاین رابطه کاری و یا همسایگیتون کما فی السابق ادامه داشته باشه چه باید کرد؟

یا مثالی دیگه در مورد دخترای متاهل از همکلاسیهاتون که با توجه به شرایط خاصی که داره (عدم حمایتهای محیطی،فشار خانواده و حتی اعتیاد خانواده و.. ) بخاطر حسن سابقه ای که از شما در محل کار یا دانشگاه دیده و ازتون مشورت میخاد یا دنبال مفری برای خالی کردن دردهای زندگیش میگرده و پیش شما بیاد چه باید کرد؟ از طرفی رابطه و گفتگوی شما بدور از اطلاع همسر "معتاد" و یا "مورد دارش" شما رو آزار میده و از طرفی ترس اینو داری که  با توجه به پاکی و نجابتی که ازش سراغ داری رها کردن این دختر تو این موقعیت روحی و تنها گذاشتنش و سپردنش به همون مولفه های محیطی اونا رو مستعد بر خورد با امثال بهرام میکنه و البته این لقمه های بسیار مناسبی برای امثال بهرام هستن..

++  همیشه متعجب بودم از افرادی که صد جا میرن خاستگاری. متعجبتر بودم از افرادی که وقتی به کسی ابراز علاقه کردن و جواب رد شنیدن اونو راحت تو ذهنشون کنار گذاشتن و رفتن سراغ نفر بعد!!!! بماند افرادی که  معلوم نیس اون عشق چجوری به نفرت بدل میشه! مصداقشم حتما دیدین. از حرفای مفت و تهمتها و...بگیر تا اسید پاشی و انتقام!

البته اینا نشونه های خوبین برای لو رفتن شخصیت پسر و  کنار رفتن نقابهای ظاهریشون و پیشگیری از یه عمر پشیمونی.

اگه ابراز علاقه تو  واقعی بوده  و از روی شناخت مناسب و در نظر گرفتن همه معیارها بوده  و و اونو واسه "شخص خودش" دوس داشتی، چطور میشه که یهو اون علاقه نیست و نابود میشه!؟

 اگه تو اونو واسه خودش دوس داشتی پس "نه" گفتنشم دوس داری! ثبات رفتار باید داشته باشی حتی اگه در ظاهر برخورد مناسبی هم ندیدی ...

اگه بنا بر این تعهد تو بخای کمک کسی کنی راهکارش چیه؟ اصلا  جامعه اجازه همچین کاری بهت میده!؟

پ ن :

فک کنم از حجم پراکنده گوییهام متوجه شده باشین که این پست مدتها تو نوبت انتشار بوده و فشار این سوالات و راکد موندن طولانی مدتش منو مجبور به انتشارش کرد. (ترکیبی از مشاهدات نامطلوب عینی و حجم انبوهی از حرفها که مجبور شدم با وسواس از هر کدوم اشاره ای بردارم)


بهشت

یه چیزی هست که همه ما میدونیم و باز بهش بی توجهیم:

اینکه بهشت رو جوی عسل و شیر و ...نمیسازه!  لذت بهشت به دارو درخت و سبزی و...نیست!

 اینکه اونجا پر از مردم خوبه همین کافیه!

جهنم هم همینطور! به داغی و شکنجه و ...نیست! معاشرت با یه مشت آدم نما بدترین نوع عذابه!

مصداقش تو همین دنیا همسایه بد، همکار بد، هم محله ای بد،همکلاسی بد،استاد و یا ...

همینکه  با ادمای بزرگمنش معاشرت کنیم و اونا سطحشون بالاتر باشه نشاط میاره...

پ ن:

*   تصور کنیم افرادی که به قول سعدی همچین باورهایی دارن:

خنک آن که آسایش مرد و زن  /    گزیند بر آرایش خویشتن ...

دور و برمون پر باشن و با همچین افرادی معاشرت داشته باشیم..

*   ...و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است (بشتابید سوره 3 آیه 133)



استفاده ابزاری


++  بلاخره هر مقام و شغلی زیر دست یه مقام دیگس...ریس بانک مرکزی هم که باشی و امضات توی همه اسکناسا باشه باز زیر دست یه نفر دیگه ای...زیر دست بودن فی نفسه مهم نیس،بدبختی اینجاست که زیر دست کی باشی، یه ادم نالایق یا...   (پست مرتبط)

++ به دختره برجی 6 میلیون  حقوق میدن اما خودشم میدونه لیاقتش 500هزار تومن هم نیس...به همین خاطره که مث چی میترسه  بره مرخصی طولانی مدت (مثلا ازدواج یا زایمان....) چون مطمئنه اگه یه مدت نباشه یکی با پارتی میاد سر اون پست ( مثل خودش که با پارتی اومد) دیگه عمرا بزارن برگرده سر اون پست!

++اگه  قیافه و شادابی بعضی ادما رو  ازشون بگیری ، واقعا غیر قابل تحمل میشن! مصداق بارز همون سبزی مزبله ای که پیامبر میگفت. تصور کن چقد از همین بانوان هستن که تو جامعه، دانشکاه،درمونگاه، ادارجات و بانکها و... اگه قیافشونو ازشون بگیری کسی تف تو صورتشونم نمیندازه! انقد بیشخصیت،بیسواد،و بیفایده اند!

پ ن:

* عاقبت این سیستم تو بلند مدت معلومه چی میشه...

* البته که در مورد جامعه ذکور هم صدق میکنه اما واسه بانوان عینی تره...

* و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد آنان همان نافرمانانند (سوره 59 آیه 19)


چرا


آخرین حسادت من به گاوها بر میگرده به سفر اجباری دو ماهه من به کلاردشت.

موقعی که  از حدودای6 تا8 صبح تو میدون صبحگاه  پادگان کلاردشت،  مشرف به کوه های پوشیده از برف البرز، خبردار ایستاده باشی و گاوهایی رو نظاره کنی که در فاصله ای نه چندان دور تو دامنه تپه های سرسبز  آزادانه مشغول چرا هستن. حس حسادت میاد سراغت! اونموقه از خودت میپرسی چرا اونا انقد از زندگی لذت میبرن و ما آدما همیشه تو استرس و التهابیم؟ مگه ما آدما چیمون از گاوا کمتره؟ حتا اگه گله گاوها رو ناگزیر برتر از گله انسانها بدونیم، چرا گله انسانها یکدست نیست؟چرا انقدر تبعیض؟چرا درک  عدالت برام انقدر سخت شده؟ اصلا چرا من؟! چرا اینجا؟ چرا نمیتونم درک کنم فرق من نوعی با "مجید" چیه که دوره اجباریشو تو یه ارگان دولتی کنار خونش گذروند و جدای حقوق و مزایای اونجا، داره برا استخدام تو همون ارگان آماده میشه؟ اما امثال من باید چندسال دنبال کار با حداقل حقوق بگردن؟واقعا چه برتری و صلاحتی تو امثال مجید وجود داره؟!

اصلا چرا مجبورم این سوالهارو تو دلم نگه دارم؟ برای گاوها "چراگاه" وجود داره اما برای من هیچکجا نیست جواب چراهامو بشنوم...

و هرچه به عمرمون اضافه میشهدامنه سوالات گسترده تر میشه و هنوز مجبوریم خودمون برا خودمون جوابها رو بسازیم...

مگه "چرا"   حق همه نیس؟!


پ ن:

حتا خدا هم مجوز  انجام گستاخانه ترین و حتا بدترین سوالها رو داده.مثلا به ابراهیم، که پرسید چجور مرده هارو زنده میکنی و  یا ..

واقعا خدای خوبی داریما!

حساب کن. مثلا  واکنشهای انسانهای 3هزار سال قبلو تو موقعیتهای مختلف  در نظر بگیر...شاید رفتارشون از نظر ما  تند و یا بی فرهنگی بنظر برسه  ...اما خدا چقد صبر ومهربونی نسبت به اونا داشته.ما هم همینجوریم.شاید نسلهای آینده ازمون نفرت داشته باشند و از ما بعنوان نسلی بی فرهنگ و با درک پایین یاد کنن...اما خدا هیچوقت توجهشو از ما برنداشته...

خدایی که به همه موقعیتهای زمانی مسلطه.

++خداست که معبودى جز او نیست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبک او را فرو مى‏ گیرد و نه خوابى گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت‏ سرشان است مى‏ داند و به چیزى از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمى‏ یابند کرسى او آسمانها و زمین را در بر گرفته و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست و اوست والاى بزرگ  (سوره ۲ آیه۲۵۵)

++و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى ‏کنم پس [آنان] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند (سوره 2, آیه 186)