"اونطوری که تو کتابخونه چرت میزنم میام تو اتاق خوابم نمیبره..."
جمله بالا نقل از یکی از دوستای هنرمندمونه که منو یاد یه اعتراف مهم انداخت.
اینکه از همون اولش هم از سالن های مطالعه این مدلی نفرت داشتم! و این اثر منفی زیادی روی کارهام داشت.
دوز نفرت من ازین محیطها انقدر بالاست که حتا حاضر نیستم همچین جایی چرت بزنم! (سالن مطالعه خوابگاه، دانشکده، کتابخانه مرکزی، سالن پژوهش و...)
سلام
برعکس شما من از این سالن مطالعه ها خوشم میاد البته فقط برای کتاب های درسی واسه کتاب های غیر درسی منم مثل شما از این فضا خوشم نمیاد دوست دارم لم بدم یه ماگ قهوه در دست و خوندن کتاب و لذت بردن و هر برگه ورق زدن مصادف باشه با یه قلپ قهوه خوردن
سلام
منم ازین سالنها خوشم میاد به شرطی که حریم خصوصی داشته باشم
سلام روز بخیر
دقیقا همین حس رو من تو زمان دانشجویی نسبت به کتابخونه دانشگاه داشتم
یکی دو مرتبه رفتم برای خوندن و مطالعه کردن اما فقط زمان از دستم رفت
الان هم دخترم همین وضعیت رو داره . براشون طرح مطالعاتی تو مدرسه گذاشتند به هیچ عنوان نمیتونه تحمل کنه میگه من باید فقط تو خونه باشم . کتابم رو دستم بگیرم ، راه برم و بلند بلند بخونم کاری که تو مدرسه و کتابخونه هرگز نمیشه کرد
سلام مهندس


خوشحالم که اصل حرفو فهمیدین!
کتابخونه و...فی نفسه بد نیستن، محیطاشون مخصوصا تو ایران...
داشتن امکان مطالعه بصرت اختصاصی نعمت خییلی بزرگیه
اینکه جایی باشد که همه دور هم درس بخوانند، ولی کسی سرش توی کاسهی آدم نباشد خیلی دلخواه و خوب است! امان از این سالنها و این میزها که برای آنکه حتی راه رفتن کسی را نبینم که تمرکزم به هم نخورد، چقدر عذاب کشیدم.
به به..! ببین کی اومده!خوش اومدی دکتر


در مورد نظرت: نمیدونم این عادیه یا نقطه ضعفه. نمیدونم باید خوشحال باشم که تو هم مث منی یا باید ناراحت باشم که نمیتونم هرجایی مطالعه کنم
سردار، منم نمیتونم بخونم باید تو یه اتاق تنها دراز بکشم یه بالشت زیر بغلم بذارم و بعد بخونم
نمیدونم چرا تو اینجور مکانها تمرکز و بازدهی خیلی از ماها در حداقل خودشه
یه جمله منم بگم، اونقدر که تو کتابخونه آدم حرفش میاد اونم هرهر و کرکر خنده توی دورهمی ها نمیاد بخدا...
اینم هست
من اینقد صاف و صوف نشسته کتاب خوندنو دوست ندارم
فقط بحث دوست داشتن نیس. بازدهی و سلامت جسمی و روحی هم ملاک هست...