+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

توهم توطئه

به نظرتون بچه عاقل، و سالم که کاراکتر هایی مثل کاراکترهای انیمیشن پاندا کنگفوکارو دیده، با دیدن این کارکترهای فخیم  چه حسی داره.... 

آیا  عاقلی پیدا میشه با هر مبلغ رشوه و تطمیع، این عکسا رو روی لوازم و التحریر و لباس چاپ کنه؟ !!

بنظرتون انعکاس ارزشهای ملی و دینی بصورت نچسب ترین حالت ممکن از رسانه خودمون اتفاقی و طبیعیه؟!

پ ن:

این به معنی انکار  ارزشمندی برخی  تولیدات داخلی نیست. اتفاقا وقتی تجربه های مفید و موفق بومی داشتیم، ظهور این موارد تعجب آور تر میشه.

# ان نیمیشن طاحاححااع#

یک نونه های دو نونه (تنور داغ انتخابات)


++صف نون سنگکی انقدر شلوغ شد که شاطر در نونوایی رو مث ساعت آخر بانکها برای مشتریهای جدید بست. تو این شلوغی یارو  از راه نرسیده اومده رفته جلو تو صف "یک نونه ها" . موقع کارت کشیدن چنتا نون برداشته و با تمسخر و پوزخند به ماها که یک ساعت تو صف واستادیم میگه من یه نون، بچه هام هرکدوم یه نون!! یه زنه دست بچشو گرفته همینکارو تکرار میکنه. یه خونواده دیگه هم با هم سوار یه ماشین شدن درحالیکه هرکدوم یه نون دستشون بود...

تاسف آوره این فریب و دغلکاری .

++ایام انتخابات توی اون گروه عمومی که سال تا سال کسی حرفی نمیزد، یه عده ای خیلی گرد و خاک کرده بودن.  یه عده فکر میکنن باید حتما بقیه رو به مشارکت پرشور ترقیب کنن. یه عده ای دیگه مدام نق میزنن و اعلام میکنن با صندوق قهرن. با خودم میگم چرا این قماش جماعت انقدر پشتکار دارن برای منفی بافی و اصرار بر عدم مشارکت دیگران. کسی که قهره، انقد حرف نمیزنه!  قهر کردن آدابی داده!

 رفتار دسته اول برای ترقیب دیگران قابل درک تر هست. 

 بعضی از  افراد نق نقو و مدعی روشن فکری، حتی عرضه مدیریت یک محله که هیچ، یه مراسم ساده رو هم ندارن اونموقع میان با پررویی برا مسایل کلان کشور و جهان نسخه میپیچن و به بقیه هم تحمیل میکنن. آدم با دیدن این جماعت پررو  یاد پوزخند صف نونوایی میوفته. شما اول برو مهد کودک تو صف ایستادن و احترام به دیگران رو یادبگیر بعدا بیا برا مسایل کشور نق بزن و نسخه بپیچ.

خودمونی ۱


وصل کردن آنژیوکت، بستن یه پیچ، نوشتن چنتا کلمه، حتی بستن دکمه لباس،...

مذهب و عقیده پیشکش، اونایی که ناخناشون غیر طبیعیه چجوری کارای شخصیشونو انجام میدن؟!

زخم قدیمی

شعر اخیر «افشین علاء» در مورد  حادثه تروریستی کرمان و اراجیف گویی علی کریمی و یه عده سلبریتی بیشرف و بی غیرتی برخی مسئولان داغ دلمون رو تازه کرد. قبلن هم تو این پست

https://dar300metri.blogsky.com/1401/10/10/post-776/

به همین موضوع اشاره شده بود ولی زبان شعر بسیار گویا تر هست.


غذای نذری و شربت؟ چه گفت مردک پست؟
گدای اجنبی افسار خود چگونه گسست؟

زبان الکن این لات، ازچه لال نشد؟
میان دست‌ پلیدش قلم چرا نشکست؟

دهن‌کجی به شهیدان و ادعای شعور؟
مجیزگویی خصم و به خلق، ضربت شست؟

کسی که نان سگان می‌خورد چه می‌فهمد؟
غذا و شربت نذری نشانه‌ی شرف است

حرام‌خوار چه داند که شد به کام شهید
نه نان و شربت نذری، که می ز جام الست

به خویش غره نگردد! خطاب من نه به اوست
که شأن شاعر دل‌خون کجا و جاهل مست؟

دلم پر است نه از او که نیست جز مگسی
دلم پر است ز مصدرنشین سفله‌پرست

دلم پر است از آنان که اسوه می‌سازند
به دست خویش برای جوان ز مردم پست

ز صاحبان مناصب که از خصومت‌شان
هر آن‌که ناصح و دلسوز بود و نخبه، نرست

هر آن‌که گیشه پسندید، نورچشمی شد
هر آن‌که شوت بلد بود و گل، به صدر نشست

گناه را ز سلبریتیان مبین که نظام
خودش به تازه به دوران رسیدگان دل بست

برای مردم دانا رسانه هست؟ که نیست
سخن‌شناس و هنرور به خانه نیست؟ که هست

ز مدح و نوحه، جوانان چقدر گریه کنند؟
ز نطق‌های شعاری چه آورند به دست؟

خطای شیوه‌ی تبلیغ و حکمرانی ماست
گدای غرب، اگر حرمت شهید شکست...