+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

خطاب به خودم

تو مسیرم  بصورت اتفاقی جلو در دادگستری دیدمش. اولش شک داشتم اما بعد مطمئن شدم همون دختره. با خواهرش از دادگستری بر میگشتن. حدس زدم بابت کارا  و مشکلات اون روز اومده باشن که البته اینطور نبود و بابت کارای خواهرش بوده. اما بلاخره با روندی که تو کاراش پیش اومده بود دیر یا زود کارای خودشم به اونجا میکشید. این بار بر خلاف دفعات قبل تصمیم گرفتم حرف دلمو بهش بگم. اما چون خواهرش همراهش بود منصرف شدم ولی تصمیم جدی گرفتم که اولین فرصت رک باهاش حرف بزنم. اتفاقا فرداش برای یه مشورتی اومد پیشم. بعد از اینکه جوابشو دادم و میخاست بره، گفتم جدای مباحث فنی ، خیلی وقته میخام  یه حرف دیگه هم بگم . من از جزییات کارای شما اطلاع ندارم و فقط برداشهای خودمو میگم ...

... نمیگم دنبال حقت نباش و یا اون چیزی که دنبالشی بی ارزشه. اتفاقا گاهی ادم باید از سرسوزن حقشم نگذره و ...اما اجازه نده همه فکرو تمرکزتو مشغول کنه. نمیگم کارت اشتباه بوده و یا موضوع رو دنبال نکن. اتفاقا گاهی لازمه با هزینه هم که شده موضوعی رو تا آخر بریم جلو. اما نذار موضوع اصلی زندگیت بشه....

هدفای اصلیتو دنبال کن و در کنارش این مدل موضوعات رو هم تحت موضوعات حاشیه ای پیگیر باش.

گرفتاری که پیش اومده رو حکمت خدا ببین و با خودت فک کن اگه این مشکل رخ نمیداد تا 20- 30 سال دیگه همین مسیر رو طی میکردی! خب بعدش که چی؟! تلاشهات تو این 6 ماهه انشاله نتیجه میده و به حقت میرسی، اما تو شغلی که داری بازنگری کن، تا آخر عمر میخای همینجور باشه؟تو بهترین حالت چشم اندازش چیه؟ رشد توش هس یا نه؟ پتانسیلهای تو، شان تو، هنر تو، اعتماد به نفس و عزت نفس تو، همه و همه بالاتر از این حرفاست. ماشاله هم جوونی و اول راه.

...اصلا این مدل مشاغل خدماتی تهش چیه؟ موقه بازنشستگی میخای ورق بزنی کارا و هنرها و خاطرات و  پروژه ها و... اون موقه چه حسی خاهی داشت؟ ماجرای جوانمرد قصاب رو براش گفتم و اینکه بقول مهسا جامپ کنه به مسیری بهتر. نقطه عطف درست کن تو زندگی. تا ادم جوونه میتونه خیلی کارا کنه. برای نقاط عطف چنتا مثال دم دستی خودمو براش گفتم (همکلاس شدن با افراد فکر باز، دمخور شدن با اساتید و افراد عزت نفس بالا و شاد و...) و در پایان گفتم هر کسی به سلیقه خودش به محیط خودش به توانایی های خودش میتونه نقاط زیادی متصور بشه...


پست مرتبط:

ایستگاه  جوانمرد قصاب  http://dar300metri.blogsky.com/1396/11/09/post-342/

شعب ابی طالب1

خاموش و هنر نمای

اضافه بار

گاهی اوقات آدم به خودش میاد، با خودش سبک سنگین میکنه، یه سوالایی از خودش میپرسه. مثلا چند وقت قبل من از خودم پرسیدم چرا کیفم انقدر سنگینه؟ اصلا لزومی داره با خودم حملش کنم؟ محتویاتشو ریختم بیرون و خیلی از اسناد و اشیای اضافی تاریخ گذشته نمایان شد. یا دسته کلیدی که توش  سنگینی میکرد.مسئول  زندان ابوغریب هم انقد کلید نداره! 

کشیدن بارای اضافه نشونه ضعف سیستمه، ضعف مدیریت و برنامس. این بارای اضافه، وسایل و شلوغ کاریای دور وبر، افکار ورفتارو کارهای اضافه، همه باید تصحیح بشن.

  تل انبار شدن کارای عقب مونده، کتابای تو نوبت مطالعه، طرحهای نیمه کاره و حتا همین پستهای چکنویس تو نوبت انتشار همه و همه، هم نشونه لزوم تصحیح مسیره . چون هم فی نفسه مسیر غلطیه و هم مانع و هم بار اضافیه برای برگشت به مسیر درست.

پ ن:

 با وجود توسعه انواع مسنجرها و کانالهای رنگارنگ و ... باز یاد وبلاگهای تعطیل و یا نیمه تعطیل برخی دوستان ادمو دچار افسردگی میکنه. هیچ چیز جای وبلاگ نویسی و رفقای وبلاگی رو نتونسته پر کنه. برای بار چندم میخام حمله کنم به یادداشتای چکنویس و اونا رو پابلیک کنم. 

غیر انتفاعی


...تصور خانواده چمران این بود که او پس از ورود به لبنان به دانشگاه آمریکایی بیروت رفته و به تدریس خواهد پرداخت اما چمران این کار را نکرد. به محرومترین بخش لبنان و به میان شیعیان که فقیرترین قشر لبنان بودند رفت و مدرسه صنعتی جبل عامل را که برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تاسیس شده بود اداره کرد و ۴۵۰ یتیم و بچههای زیر خط فقر را در آن مدرسه پرورش داد.

یکی از اعضای حزب الله لبنان درباره این بچه ها میگوید: «۴۵۰ کودکی که چمران با آنها کار کرد، اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند. چمران برای هر یک از این بچه ها لقب تعیین کرده بود. اعراب روی فرزندانشان نام امیر نمی گذارند چون نام شیوخ عرب است. اما دکتر اسم همه پسرها را امیر صدا می زد مثل امیرحسین، امیر رضا و…، نوبتی بچه ها را تا مرز اسرائیل می برد. دوربینی داشت که همیشه با او بود و در عکسها هم معمولاً با این دوربین است. تک تک سربازان اسرائیل را با این دوربین به بچه ها نشان میداد و از همان کودکی انگیزه مبارزه با اسرائیل را در دل آنها میکاشت.»

پ ن:

تقریبا همون رویه ای که تا همین الان، در مدارس و موسسات آموزشی و فرهنگی ما جریان داره!

درس های محیطی ۱

فرقی نداره بچه خودتون باشه یا بچه اقوام. اون موقع که از نزدیک ذل زدین به صورت خواب آلود اونا، فک کنین به:

+ اینکه  در زمان  جاهلیت چطور بچه هاشون و زنده به گور میکردن؟اصلا  آدم سالم و عاقل دلش میاد؟مگه میشه؟

+ اینکه چطور بعضیا دلشون میاد بچشون رو سر راه بزارن؟ نه زمان جاهلیت، همین دور و زمونه خودمون.

+ اینکه مگه میشه آدم انقد قصی القلب بشه که این موجود بی پناه رو با اراده خودش سقط کنه. 

+ اینکه مادر موسی چقدر باید اطمینان قلبی داشته باشه که حاضر بشه اونو به رود خروشان بسپاره. در مورد شناخت شخصیت مادر موسی کم کاری کردیم.

+ اگه برخی غذاها رو مادر بخوره بچه دلدرد میگیره و اون پیچ وتابای بچه از دلدرد، مادر رو مجبور میکنه برنامه غذاییشو تغییر بده. همونجور که کوچکترین برنامه غذایی روی روحیات و جسم نوزادا تاثیر داره، به همین منوال کارای والدین تو جسم و روح همه نسلهای آتی هم اثر داره. اگه والدین بدونن فلان رفتارشون چه دردها و پیچ و تابهایی در چند نسل بعد ایجاد میکنه تو کارهاشون تجدید نظر میکنن


شعب ابی طالب - ۲

 میگفت برا هزینه بیمارستان حدود ۳ میلیون پول نیاز داره. پرسیدم مگه هزینه بچه دار شدن رایگان نبود؟ گف از همین هفته اینجور شده.

با خودم دچار تناقض شدم. اگه سیاست کلان برای تشویق مردم به ازدواج و فرزند آوری داره همه جا تبلیغ میشه و همه جا صحبت  از بحران تحدید نسل تو ایران و خیانت دولت هاشمی و خاتمی تو این زمینه هس، پس چرا دولت فعلی تو عمل جور دیگه رفتار میکنه؟!

از طرفی دیگه  از شکاف طبقاتی منزجر میشم. یه عده ای لب مرز فقر و گرسنگی این ۲ الی ۳میلیون پول براشون فشار مضاعفه در حالیکه  یه عده  دیگه دغدغشون چیزای دیگس و فقط چند صد میلیون خرج میکنن بچشونو  تو آمریکا یا اروپا بندازن پایین!

 ( البته بازیگران و  سلبریتیایی که ما می شناسیم مشتی از خروارن.  واکنشهای اخیر مردم به بچه امثال رامد جوان و مهناز افشارو  جرقه ای کوچیک در نظر بگیریم در واکنش به تبعیض طبقاتی جامعه)