+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

شعب ابی طالب - ۱

غرق در مشغله های فکری از پیاده رو رد میشی. یه مشت باد کنک رنگی   توجهتو جلب میکنه. سرعتو کمتر میکنی و یه نگاهی به بادکنکا و ویترین میندازی. دختره تو یه مغازه ۳در۴ نشسته و سرش تو گوشیه. بعیده صاحاب مغازه باشه. لوازم جشن تولد میفروشه. دوباره یه نگاهی به بادکنکها میندازی و یه نگاه به برجی که نزدیک همون مغازه در  مراحل پایانی ساخته. ساختمون مرتفعی که تو مدت بسیار کوتاه اونم تو این اوضاع و گرونی ساخته شده. ازخودت  میپرسی:  با پول چند قرن بادکنک فروختن میشه همچین ساختمونی ساخت؟!

دختره هنوز  سر گرم اون گوشیه و نمیدونی به این موضوع فک میکنه یا نه. 

قدرت فرعون شکن

اولین بار بود به دیدنشون میرفتیم.

خیلی جوان تر از اونی بودن که فک میکردیم.

کلی حرف برا گفتن داشتم. کلی نقشه برا اولین ملاقات داشتم.  اما وقتی بچه به بغل  اومدن جلو ،  اون بچه که هنوز یه سالش نشده بود با خنده هاش همه چیزو بهم ریخت! کل پیش بینی ها و محاسبات بهم ریخت و فراموش کردم چیکار داشتم.

احساس فرعون بودن بهم دست داد! اونی  که همه بچه ها رو میکشت و وقتی همراه  آسیه با موسی  مواجه شدن، مهر اولین برخورد همه معادلاتو بهم ریخت.

پ ن:

+ خدا بخواد با چیزای ساده کل معادلات ابر قدرتها رو بهم می ریزه.

+ گاهی لبخند و خوش خویی و گشاده رویی معجزه میکنه.

+ یاد بگیریم تو اوج ضعف هم خوش رو باشیم .

خاموش و هنر نمای


++ نکته تصویر بالا فقط مربوط به زنها و جایگاه مادران نیس، خطابش به همس. هر کسی که فراموش کرده به خودش احترام بزاره.

++ دو پیشنیاز خیلی مهم  در همه تعاملات: ۱-هنر خوب گوش دادن، ۲- هنر احترام و ارزش قائل شدن برای خود

 نسبت به  خودمون که" معطر" باشیم، دیگران هم لذت خواهند برد. مثل گل :)

فرصتی برای کشتن زن دوم


++گاهی گرفتاریهای زندگی و حجم مشغله ها مجال و فرصتی باقی نمی ذاره برای تغییر مسیر زندگی به سمت حواشی متفرقه. فک نکنم آدمهای تو این تصاویر (کارگرای اسباب کشی منازل) اسلحه بردارن (اگه پول خریدشو داشته باشن)، زن دومشونو بکشن (اگه زن دومی داشته باشن) و بعد پشت سرش جلو دوربین  با خونسردی  در جهت منافع حزبشون از کارشون دفاع کنن.

++ درسته که شماتت دیگران بخاطر گناه و اشتباهشون پسندیده نیست. همه ما ممکنه اشتباه کنیم، اما حساب مسئولین فرق میکنه.

++ رفتم به سر تربت محمود غنی/ گفتم که چه برده ای ز دنیای دنی؟
گفتا که دو گز زمین و ده گز کرباس/ تو نیز همین بری، اگر صد چو منی

++    إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾ حقا که انسان سرکشى مى ‏کند 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾ همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (سوره علق) 


پست مرتبطhttp://dar300metri.blogsky.com/1394/05/27/post-111/

لذت قیامت


چند روز قبل یکی از دخترای دانش کاه رو دیدم. زمین تا آسمون فرق کرده بود. کرک و پرش ریخته بود. البته مث قبل هنوز دهن دریده بود و فاقد ظرافتها و لطافتهای دخترانه. هنوز هم شبیه پسرهای  لات بود تا یه دختر دوست داشتنی. این مدل خصلتها به سختی از آدم پاک میشن. هنوز هم بدون حیا از کارها و خاطرات دوس پسرانش و ... میگفت .  اما یه تفاوت فاحشی تو رفتاراش بود . اینکه علنا از اوضاع فعلی خودش متنفر بود.شاید قبلا به روش نمی آورد اما الان علنا میگه که دوس داره باهاش مث یه دختر رفتار بشه نه یه پسر لات. اگه قبلا علنا لاقید بود و مذهبیها رو مسخره میکرد الان دیگه حداقل در ظاهر زبان به کام کشیده. نقاب جذابیتهای جسمی  کمرنگ شدن و اون شخصیت  وحشی و لات پشت نقاب  نمایان شده. بازخوردهای محیطی کاذب جاشونو به رفتارهای دافعه دادن.اونم  فقط طی ۵الی ۶سال. خیلی دوس داشتم بهش بگم این خود تو بودی که از همون کودکی  به دختر بچه درون خودت خیانت و ظلم کردی و اوضاع فعلیت دستپخت خودته. 

پ ن:

+ همیشه از خوف و ترس های قیامت شنیدیم اما از لذتهای اجرای عدالت غافل بودیم.

+ من یعمل مثقال ذره خیرا/ شرا  یره