+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

تمرکز


گاهی وقتا لازمه مثل یک رهبر ارکستر رفتار کنیم :

به همه پشت کنیم و مشغول کار خودمون باشیم چون درست بعد از اینکه کارمون تموم شد ، همه ی اون کسانی که بهشون پشت کرده بودیم خودشون بلند میشن و تشویق‌مون میکنن! ( نقل از"آموخته‌هاى من")


پ ن:

لازم نیس همه رو راضی نگه داری تا براشون مفید باشی، فقط کافیه کاریکه میدونی درسته رو به سبک خاص خودت انجام بدی

تو آبدارچی نیستی



من این آبدارچی رو از خیلی از اساتید نما ها بیشتر قبولش دارم.*

با چنان ابهت و رسمیتی چاییواست میاره انگار رئبس شرکته! نه که ادعا ازش بباره و بخاد بهش احترام بذاری، شخصیتش طوریه که خودت داوطلبانه و با کمال میل ارزشش رو درک میکنی.

به چیزایی توجه میکنه که بفکر خیلیا خطور نمیکنه. اون آبدارچی نیس. این آبدارچیه که اونه!

از چایی ریختنش هم میفهمی با یه "تفکر" طرفی نه یه آبدارچی معمولی.**

پ ن:

*هر وقت رفتار و کاراشو میبینم یاد اون دختر اینگلیسیه میوفتم که اومده بود ایران. همونکه محکمتر از دخترای همسن و سالش که هیچ، از خیلی از مردای پا به سن گذاشته هم پخته تر بنظر میرسید.

** آدمای مختلف، طیف چایی مختلف!

بازجویی

 

صحنه اول: بازجویی از نفر اول:

 وقتی فهمید یه موجود  "کلون شده" بوده بهم ریخت...

حس خیلی بدی بهش دست داد. باخودش گفت:یعنی کل بیوگرافیم دروغ بوده؟! دروغ کوچیکی نیس...

یه عمر همه بهم دروغ گفتن...؟

بدتر اینکه بدترین آدم تو نامناسب ترین شرایط این خبرو بهم داد که منو بهم بریزه...

همه میدونستن و من نمیدونستم...

چقد تو محافل خودشون بهم خندیدن....


صحنه دوم: بازجویی از نفر دوم:

بهش گفتن تو هیچی نیستی..! 

وقتی بی تفاوتیشو دیدن مدارکو گذاشتن جلوش. مدارکی که ثابت میکرد اون یه موجود آزمایشاهی "کلون شده" شبیه سازی شده بوده. بازم هیچ واکنشی نشون نداد! انگار هیچی نشنیده باشه! 

وقتی از این حملات نتیجه نگرفتن آخرین شانسشونم امتحان کردن و خواستن تحریکش کنن. بهش گفتن ما از تو چیزی میدونستیم که خودت نمیدونستی! ..تو بچه فلانی نیستی...تو کلون شده ازمایشگاه فلانجایی و...

دست آخر در جواب تکرار ابلهانه حرفاشون بهشون گفت:مهم نیس کجا کلون شدم. مهم اینه که الان کی هستم،به چه ارزشهایی پایبندم و تحت تربیت چه کسانی آگاهانه و خودخواسته به اینجا رسیدم.

پ ن:

* گاهی پیامی که از نگاه میشه خوند تو هیچ بیان و کتابی نمیگنجه.

* عکس بالا،خونه سالمندان، نگاهش میگه ازت خیلی دلخورم ولی چیکار کنم که پاره تنمی! 


خرده رفتار



امروز دیگه از اون روزا بود...

ازون محیط فرار کردم اومدم بیرون، سوییچ انداختم خاستم استارت بزنم هرچی تلاش کردم نشد..."شنبه نره" که میگن همینه.

یه خانوم عابری خیلی آروم اومد جلو. بهش میومد شخصیت یا کارمند مهمی باشه. شایداز لباس شیکش، شایدم از هر رفتار و حرکتش. سنش به30نمیرسید ولی قطعا متاهل بود. کنارماشین واستاد. خیلی مودبانه و خونسرد، با ابهت خاصی بهم گف:

آقا تو ماشین من چیکار میکنی!؟ حس خاصی بهم دست داد، عین موقعی که مادر ازبچش میپرسه: مشقاتو نوشتی!

گردنمو چرخوندم دیدم ماشینم 2تا ماشین پایین تره!

گاهی تحت تاثیر محیط همه چیزو صفر و صد میبینیم. انعطاف ذهنیمون انقدر کم میشه ک کمترین تحریک عصبی تعادلمونو بهم میریزه. سطح فکرمون میاد پایین. یادمون میره کی هستیم و اهدافمون چیه. یادمون میره خونسردی و دادن یه "واکنش حساب شده" اثر انرژی منفی القایی محیط رو معکوس میکنه. (محیطی که حتی گاها از روی عمد میخاد چیزی رو بهت القا کنه)


پ ن: 

* این خرده رفتارهاست که تفاوتای بزرگ رو ایجاد میکنه.

* یاداوری: بعضی از حرفاو رفتارها قابلیت بررسیو داره... اما ارزش یررسی رو نداره!

عبور از مدار راس السرطان

دیگه شورشو در آورده. سرطان رو نمیگم، بی تفاوتی مسئولین رو میگم. از اون مسئولای پر ادعای نظام پزشکیمون (از اون نظافتچی بیمارستان تا اون متخصصای پروازی)گرفته تا آبدارچی ریاست جمهوری، تا اون تراسترهای(انحصارگر) بازار دارو درمان، تا ...

دور و برمونو گرفته مث نقل و نبات...

دختر بچه ای که پدر بیست و چندسالشو از دست میده...

برادری که برادر تازه دامادشو...

مردی ک داماد تا دیروز قبراقشو...

رفیقی ک مادر بیگناهشو...

بیرحمه. بدترین خاصیتش اینه که  تبعیض قائل میشه. قشر متوسط جامعه رو میکشه به زیر خط فقر، قشر زیر خط فقرو میکشه زیر خاک.

انگار مث داستان "ریز گردا"  تا یه "نور چشمی" دچارش نشه کسی اقدام عاجلی نمیکنه

التماس دعا در درجه اول واسه شفای " آدمای سالم" ناشاکر، و در درجه بعد ملتمسین دعا.