امروز دیگه از اون روزا بود...
ازون محیط فرار کردم اومدم بیرون، سوییچ انداختم خاستم استارت بزنم هرچی تلاش کردم نشد..."شنبه نره" که میگن همینه.
یه خانوم عابری خیلی آروم اومد جلو. بهش میومد شخصیت یا کارمند مهمی باشه. شایداز لباس شیکش، شایدم از هر رفتار و حرکتش. سنش به30نمیرسید ولی قطعا متاهل بود. کنارماشین واستاد. خیلی مودبانه و خونسرد، با ابهت خاصی بهم گف:
آقا تو ماشین من چیکار میکنی!؟ حس خاصی بهم دست داد، عین موقعی که مادر ازبچش میپرسه: مشقاتو نوشتی!
گردنمو چرخوندم دیدم ماشینم 2تا ماشین پایین تره!
گاهی تحت تاثیر محیط همه چیزو صفر و صد میبینیم. انعطاف ذهنیمون انقدر کم میشه ک کمترین تحریک عصبی تعادلمونو بهم میریزه. سطح فکرمون میاد پایین. یادمون میره کی هستیم و اهدافمون چیه. یادمون میره خونسردی و دادن یه "واکنش حساب شده" اثر انرژی منفی القایی محیط رو معکوس میکنه. (محیطی که حتی گاها از روی عمد میخاد چیزی رو بهت القا کنه)
پ ن:
* این خرده رفتارهاست که تفاوتای بزرگ رو ایجاد میکنه.
* یاداوری: بعضی از حرفاو رفتارها قابلیت بررسیو داره... اما ارزش یررسی رو نداره!