+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

ما برزگرهای بهشت

همون موقه که اومده بودی سر قبرم پیغامت رسید، داشتمیم با جبرئیل و میکائیل و اسرافیل گپ میزدیم...(موضوع بحثمون قطعا در باره یارانه ها و اوضاع مسکن و کار نبوده!)

باغبونی اینجا خیلی لذت بخشتر از دنیاس. بیشتر گیلاس و سیب پرورش میدیم.ممنوعیت میوه سیب هم برداشته شده. میگن آدما بهش مقاومت پیدا کردن. گفتن قراره یه میوه جدید جایگزین میوه ممنوعه بشه که آدما رو به یه دنیای دیگه ببره. 

آره میدونم ، تو هم دوست داشتی بیای اینجا، اما عزراییل رو نمیشه کاریش کرد...همه چیزش طبق برنامس. اگه کاری کنی ک خدا خوشش بیاد شاید مقامت به اینجا و یا حتی بالا تر برسه.

چن وقت پیش دیدم  زیر کتفای یکی از فرشته هارو گرفتن و کشون کشون میبرنش.
بعدا فهمیدم جرمش تقلب رسوندن به آدما بوده!میگن میرفته تو خواب بعضی آدما، اونارو می برده به آینده ای که در انتظارشونه!
اسرافیل مگفت آدما با دیدن آیندشون با دلهره از خواب میپریدن و اکثرا دست به اصلاح رفتاراشون میزدن. کارشناسا هم اینو نوعی تقلب در امتحان دنیا قلمداد کردن و ... 
خلاصه سرتو درد نیارم، منم الان اومدم بهت بگم کاری که اون فرشته میکرد رو خودتم میتونی انجام بدی، به سلیقه خودت هر طور که خودت میدونی انجامش بده، آخه میدونیکه، کارای تو مستقیم رو اوضاع احوال اینجا موثره.هوای ما رو داشته باش. بازم میام پیشت. فعلا خداحافظ

چیزى مى‏دانم که شما نمى‏دانید.تنها امید.


* میگن آدمای موفق از قانون دایره طلایی استفاده میکنند. با این توضیح که همه در مورد "چه کار" یا "چه چیز" فکر میکنند، در مورد "چگونگی" اونهم فکر میکنند اما فقط آدمای موفقن که در مورد "چرایی" هم از خودشون میپرسن.

* گرد و غبارای این چند روزه دوباره این مسئله چند ساله رو سر زبونها انداخته. اینکه از عراق و عربستان میاد و بعضی از نمایندگان شهرای بزرگ مرزی از آلوده بودنش به اورانیم ضعیف شده(238) خبر میدن و عوارض شدیدش.

* شدت جنایات بشری تو منطقه، فقط از نوع اتمی، بی سابقه بوده و هیچ کسی هم از اهمیتش حرفی نمیزنه. بقول بعضی منتقدین، اگه هیتلر از این سلاح ها استفاده کرده بود دموکراسی "فرانسه پژو فروش" ،  "آمریکای همیشه سوژه"، "چین متمدن" و... گوش همه رو کر میکرد.

با یه جستجوی ساده تصاویر عواقب و آثار این جنایت هولناک رو که قراره سر مردم منطقه از جمله خود ما بیاد بهتر درک خواهید کرد.

پ ن :

سوره1 آیه30: و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مى‏گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مى‏کنیم و به تقدیست مى‏پردازیم فرمود من چیزى مى‏دانم که شما نمى‏دانید.

منزلت و مقام بالای زن بودن


روز زن، عظیم ترین گوهر هستی مبارک!


پ ن:

گاهی فکر میکنم آیا نگاه جامعه(چه مرد چه زن) به منزلت زن، نگاهی مقدس و واقعیه یا  ریا کارانه و ابزاری.

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید چرا چیزى مى‏گویید که انجام نمى‏دهید.سوره 61 آیه 2


روزی که من بابا شدم!


افلاطون عزیزم! الان که دارم این نامه رو برات مینویسم روز پدره. میدونم جواب نامه رو نمیدی چون این نامه رو بهت نخاهم داد و بیشتر برای خالی کردن دل خودمه.

اون روزا رو خوب یادمه...  دم دمای غروب بود. 

مثل همیشه مشغول کار بودم که یه نفر سراسیمه خودشو رسوند و گفت حال زنت خوب نیس باید بره بیمارستان. نفهمیدم چطوری رسیدم خونه، به خودم که اومدم دیدم با همون اوضاع احوال گرد و خاکی و لباسای ژولیده کار، نشستم تو آمبولانسی که به سمت بیمارستان میرفت. تو اون مسیر 30کیلومتری تا بیمارستان بارها از خستگی بیهوش میشدم و وقتی بهوش می اومدم می دیدم سرم رو شونه خانم پرستاره و اون بنده خدا هم میگف میخواین نگه داریم شما برید جلو استراحت کنین؟ و من عذر خواهانه توقف حتی یک لحظه رو مجاز نمی دیدم و بعد از 20ثانیه دوباره بیهوش میشدم!هر بار که به هوش می اومدم همون دیالوگها تکرار میشد به جز آخرین بیهوشی که موقه به هوش اومدن رسیده بودیم بیمارستان.

هوا تاریک شده بود با همون وضع و لباس تا اون لحظه که ورود آقایان ممنوع نبود دنبال مادرت بودم. برگشتم جلو در بیمارستان، خستگی منو نشوند روی زمین. وقتی خستگی اینکارو میکنه نمیفهمی کف زمین آسفالته، چمنه، یا تشک ... 

 چشم که باز کردم صبح شده بود. سرو صدای ماشینا وعابرا کمک کرده بود به خودم بیام بفهمم کجام. یه نیگا به خودم انداختم، یه لنگ پا مغرب بود اون یکی مشرق! دستام به پشت از دو طرف آویزون بود و لابد گردن و لپا هم موقه خواب آویزونتر بوده. خواستم خودمو بکشم کنارتر تکیه بزنم به دیوار دیدم یه پشته اسکناس ریخته جلوم! دوباره یه نیگا به اوضاع احوال خودم انداختم و تصمیم گرفتم هرچه زودتر برم سراغ مادرتو بگیرم..

شانس آوردم اقوام از یه در دیگه بیمارستان اومده بودن داخل. اهمیت موضوع رو وقتی فهمیدم که مدام میپرسیدن این پولا چیه که قلمبه کردی تو جیبات! خدا گر ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید در دیگری

بعله پسرم. اونروز اولین روز بابا شدنم بود!

 پانوشت:از خاطرات ابدارچی


نو روز مبارک


لیکن کسى که ستم کرده سپس بعد از بدى نیکى را جایگزین [آن] گردانیده [بداند] که من آمرزنده مهربانم

سوره 27 آیه 11


پ ن: 

سال خوبی برای همه آرزو میکنم. انشاله سال آتی حضور بیشتر دوستان رو احساس کنیم...