+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

"بارون درخت نشین" - ایتالو کالوینو

بی انصاف نیستم اما توقع دارم اگه کتابی بهم معرفی میشه از خوندنش پشیمون نشم. کتابهایی مث "سینوهه" و همینطور "مردتکثیر شده" اونایی نبودن که توقع داشتم.حتا کتاب "صدسال تنهایی" با همه شوهای تبلیغاتی پوچ از اب دراومد. یا همین "بارون درخت نشین" که حسین قدیانی معرفی کرده بود. فک میکردم خیلی بهتر باشه اما خب خالی از فایده هم نبود...

توقع ما آموزندگی فشردس. مثل داستان کوتاه"بی عرضه"  آنتوان چخوف . کوتاه و مفید. وکتابای با حجم بالاتر ریسک اتلاف وقت رو بصورت نسبی بیشتر میکنن 

در ادامه منتخبی  از کتاب بارون درخت نشین  :

 

منتخبی  از کتاب بارون درخت نشین  :

 ** 

پسر: یک نجیب زاده چه بالای درخت و چه روی زمین در هر حال نجیب زاده است به شرطی که رفتارش درست باشد 

پدر: از شما میخاهم از درخت پایین بیایید و به وظیفه ای که در خور موقعیت شماست عمل کنید

پسر: متاسفم نمیتوانم از شما فرمانبرداری کنم

پدر: پس درستان چه میشود؟میخاهید مثل وحشیها روی درخت زندگی کنید؟

پسر: فکر میکنید چون چند متر بالاتر از دیگرانم راستی و درستی نمیتواند بر من اثر کند؟

پدر: سرکشی را با متر و  ذرع اندازه نمیگیرند، حتا یک راه چند وجبی هم میتواند بدون بازگشت باشد

... پسر: اما من که این بالا هستم، شاش م خیلی بلندتر از مال دیگران است!

پدر در حالیکه ابر سیاهی را نشان میداد: مواظب باش پسرم، آن بالا کسی هست که میتواند روی همه ما بشاشد!  

و باران باریدن گرفت ...ص90-91

**

...شاید هیچ درختی به اندازه گردو درخت نیست! با چه نیرو و اطمینانی درخت بودن خودش را به رخ میکشد! با چه پشتکاری قد بر می افرازد و سخت و سنگین میشود ص103

**

زنبور داری یکی از چند رشته فعالیتهای عموی ناتنی ما بود.در جاهایی زنبورداری میکرد که کسی  نداند. بیشک دلیل احتیاطش این بود که نمیخاست درآمد آن شغل که تخصص او بود به چاه حسابهای دیگران سرازیر شود، یا شاید میخاست استقلال عمل داشته باشد و کسی در کار تخصصی او دخالت نکند یا شاید نمیخاست تک و توک چیزهایی که مثل زنبور داری دوست میداشت ، با آنهمه چیزها مثل شغل حسابداریش که در زندگی دوست نمیداشت بیامیزد  ص119

**

... عموی ناتنی از هوش و ذوق لازم برای انجام کارها برخوردار بود اما نیرویش به جویباری میمانست که هرز برود. دلیل ناتوانیش مشخص بود. او کارهایی مثل زنبورداری را میتوانست به تنهایی و آزادانه انجام دهد هر طور بخاهد. بدون خاسته ها و امر و نهی دیگران. اما از آنجا  که او کمرو بود کارهای تیمی نیمه کاره رها میشد ... شناخت خلق و خوی او جنبه های گوناگون زندگی آدمهای نجوش و مردم گریز را نشان میدادو اینکه کسیکه بخاهد به حساب خودش و جدای از دیگران زندگی کند سرانجام به چه روزی می افتد و با در نظر داشتن این الگو باید تلاش کرد شبیه او نشویم ص124-125

**

...میشنید در مورد "جوان راهزن" گفتگو میکنند. از گفته های مردم گیج میشد.به سراغ گروههای دیگر رفت در باره تک تک خبرها با آنان گفتگو کرد.سردر نمی آورد... به این نتیجه رسید که هرچه از جامعه دورتر شوی و در جنگل پیش روی ترسی که مردم از "جوان راهزن" داشتند اندک اندک جای خود را به شک و حتا ریشخند میدهد. ازآنجا که مردم آگاه توجهی به این حواشی ندارند ، شوق او نیز  به دیدن "جوان راهزن" فرو کش کرد. آنگاه بود که اورا دید!! ص130-131

**

...عطش "جوان راهزن" به کتابخانی  به جایی رسید که کتابهای من کفاف اورا نمیداد. در گذشته حتا کسانی که با او همدست نبودند به گونه ای از کارهای او بهره میگرفتند. جامعه پر از کالاهای دزدی یا قاچاق بود که از خرید و فروش آن چیزی نصیب هر کسی میشد. کسانی هم که خودشان دست به دزدی میزدند برای ترساندن مردم و گرفتن هرچه بیشتر دارایی آنها از نام او استفاده میکردند.همه جا دستخوش بیم و هراس بودو مردم با دیدن هر بی سر و پایی اورا  "جوان راهزن" میپنداشتند و سر کیسه را شل میکردند. اما این دوره خوش به سر رسیده بود."جوان راهزن" سراسر روز را کتاب میخاند. دیگر از کالاهای دزدی خبری نبود. کار همه کساد شده بود.همدستان او بر آن شدند که اورا به بازگشت بر انگیزند...ص137-139

**

... "جوان راهزن" باکی از بازجوییها نداشت.میدانست در هر حال به دار آویخته خاهد شد. آنچه رنجش میدادآن روزهای پوچ و بی هدفی بود که بدون مطالعه گذرانده بود و آن کتابهایی که نیمه تمام مانده بودند.... ص 143

**

پدر: من میتوانم بر همه اشراف منطقه فرماندهی کنم

پسر: من فقط این را میدانم که اگر من بیشتر از دیگران بدانم، در صورت نیاز آنها باید آنچه را بلدم در اختیارشان بگذارم. به نظرمن فرماندهی یعنی همین!ص159

**

پیرمرد شاید از همه تهی دست تر بود و در کشورش مقامی پایین تر از دیگران داشت ولی همو بود  که به رنج و امید آن اشراف زادگان معنا میداد!ص 192

**

راهب ، پیرمرد را به درخت بسته بود و صدای ناله پیرمرد بلند بود...

دست نگه دارید پدر روحانی!چکار میکنید؟

-فرمان محکمه کلیسا است پسرم! این پیرمرد باید  اعتراف کند و شیطانی در جسمش هست را بالا بیاورد، بعد هم نوبت تو میرسد!

شمشیر خود را کشید و ریسمان را پاره کرد و گفت: مواظب باشید پدر! کسانی هم هستند که فرمان عقل و داد را اجرا میکنند ...ص201

نظرات 25 + ارسال نظر
بهزاد شنبه 4 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 04:52 ب.ظ

عالی دستت مریزاد

دوستانه یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:24 ب.ظ http://doostaneh7985.blogsky.com

مطالعه ام خیلی کم شده و این جای تاسف داره

همه کم و بیش همینطوریم.
البته مطالعه هر کتابی خوب نیس. گاهی مطالعه نکردن بهتر از مواجه شدن با نویسنده های مریضه

مهسا.م دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:56 ق.ظ http://1modirjavan.blog.ir

مرسی بابت معرفی کتاب :)
تیکه های قشنگی رو هم انتخاب کرده بودین.
++توقع منم دقیقا توی کتاب خوندن همین طور هست.
مثلا کتابهای کافکا خیلی تبلیغ میشه و حتی جلوی یه عده اصلا نمیشه نظر مخالف داشت. اما واقعیت اینه که من اصلا دوست نداشتم و به مذاق ادبی من هیچ خوش نیامد

منم از کتابای معرفی شده شما ممنونم:)
واقعا کتاب همینجوریه...مخصوصا تو این سیاه بازاری که هر بیسوادی وارد بازار نشر شده... تا ادم خودش نخونه نمیفهمه. یا حدااقل از افرادی پرسیده باشه که اهل تحلیل و مطالعن و شناخت مخاطب، نه افرادی که پز روشن فکری میدن و فقط طوطی وار یه چیزی میگن...

Baran دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:13 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

آبی آسمون و درخت (؟؟)،……تصویر پست حرف نداره.

درخت گردو.
به تصاویر شما نمیرسه

Baran دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 08:13 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

جدا!؟اصلا بهش نمی خوره.تنه اش شبیه درخت توت سفیده .
که اینطور...درخت گردوی خوش عطر بو
ممنون که گفتین

آره خداییش شبیه توت هم هس...
درخت شناسیتون قویه ها...

Baran سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:50 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

واسه اینکه؛درخت ها رو خیلی دوست دارم.ایضا عطر بو شونو..
پشت درخت گردو؛درختهای سپیدار هست (؟؟)
انگاری سرشاخه هاش سمت چپ تصویر معلومه

خداییش دوستی درختا با ادما یه طرفه شده...خوشالم که رابطه شما دو طرفس...
این یه درخته. بقول محلی ها "گلو خشک شده". از سرما و هم خشک سالی برخی شاخه خشک شده..

مهدی جمعه 10 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:59 ب.ظ http://bivatan.blogsky.com

به نظر کتاب جالبی میاد... می خونمش بعدا
فعلا دارم پایی که گم شد رو می خونم

البته من خوندنشو پیشنهاد ندادما...
خوشحال میشیم شمام خلاصه مطالعاتتون رو در اختیار دوستان بزارین

Baran شنبه 2 دی‌ماه سال 1396 ساعت 11:51 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

مااومدیم یک باردیگه "گلوخشک شده" رو ببینیم :)
+



شما متخصص طبیعت شناسی هستین

Baran یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1396 ساعت 11:51 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

لطف دارین ...ممنون از تشخیص شما
+ای کاش میشد همونجور که ؛کرم آردن دست های پدرجان رو مرطوب نگهه میداره..تنه ی گلوخشکه ،نیز هم...

+ظهر شما بخیر ونیک باشه...


خدا خودش کمک کنه...
وقت شمام بخیر

Baran پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 07:43 ب.ظ

جهت عرض سلام و تبریک خدمت رسیدیم؛
صدالبته با آرزوی سلامتی وعمرباعزت ،درکنارعزیزان تان،...

ههمچنین برا شما دوستان اهل معرفت و مرام

Baran دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 09:51 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

بی انصافیه ،...به این صفحه بیاییم واز گلوخشکه دلجویی نکنیم

ممنون از یادکرد شما

Baran چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 07:36 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

هرچند با تاخیر،...روزت مبارک گلوخشکِ عزیز

روز شما هم مبارک مادر

Baran دوشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 09:08 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

مرسی فرزندم


مادر درختها

Baran جمعه 3 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 09:48 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلام
شیمی نو سال مبارک

سلام
سال فیزیک شما هم مبارک مادر مهربان!

Baran پنج‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 10:16 ق.ظ

"سال فیزیک شما هم مبارک مادر مهربان!"
مرسی فرزندِ شوخم سال شیمی فیزیک شما هم مبارک!


من باید یه دوره کامل اموزشی مخصوص زبان بیام پیش شما. با تمرکز کامل. ساعتی چنده؟!

Baran سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 07:36 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

الانآ که داریم به شعبون ورمضون و فصل گرما نزدیک میشیم،زمان ،زمان مناسبی برای ثبت نام نیس.بنظرم برای تقویت شنیداری آموزش زبان، شبکه استانی رو بگیرین براتون به صرفِ تره
شیمی=شما
تى =تو
برای دوستانی چون شما از " تی " استفاده نمی کنم .شیمى نو سال مُبارک=سال نو شما مبارک.


بله معنیشو تا این حد که بلد بودیم برو تخصصی ترش
استان گیلان از اون لوازم جانبیهای اجنبی میخاد که ما تو خطش نیستیم

Baran سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 08:06 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

گزینه ی بعدی؛ رادیو پیشنهادمیشه
بدون تصویر صد درصد تضمین که تمرکز کامل تون سرجاش بمونه.
از اجنبی گفتین ،یادم اومد متذکر بشم که ،نمیدونم گیلان تشریف آوردین یا نه،توصیه میکنم برای احتیاط واجب . شش ماهِ اول سال گیلان گردی رو نکنید. که خدای نکرده خط تو خط و از راه صراط مستقیم به اجنبی پیوسته نشین
ببخشید.

رادیو گیلانو مگه اینجا میگیره؟؟!
اگه6ماه دوم هم چراغ سبز باشه جای شکر داره و کلاهو میندازیم هوا
البته شک دارم الانش هم تو صراط مستقیم باشیم

Baran چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 04:26 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

والا اعلان کرده بودن ماهواره ای شده.کانال تلگرام هم داره.
صحبت چراغ راهنمایی شد،جاداره اعتراف کنیم،چقدر دلمون میخواد مث توی فیلم ها تایم چراغارو قاطی پاتی کنیم عمو!
فرزندم ؛در هرلاینی هستین ،درهای توبه و استغفارازجانب پروردگار به روی همه ی بندگانش گشوده اس
ان شاءالله خدا آخرعاقبت مونو ختم بخیرکنه.❤

روی چه باندی؟ تحت چه فرکانسی؟
اصلا رادیو رو رها کنیم. تاثیر کلاس و معلم با رادیو قابل قیاس نیس
تلاش برای اثبات گودزیلای درون!؟
خدا عاقبت همه ما رو ختم بخیر کنه

Baran چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 06:28 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

نوشتم تلگرام داره،یعنی من فرکانس مرکانس یادم نیست.

فعلا پای تخته یلنگه پا بمونین!تا تکلیف تون مشخص شه،چرا؟ وقتی معنی شو بلد بودین،یعنی مزاح با لحجه؟یا مزاح توی دید بازدید عید و زمان تبریک سال نو؟اونم با مادرتیچر؟!!
بزرگتری گفتن ،احترامی گفتن.هرچندمادرمهربان رو عنوان کردین،ولی سال فیزیک آخه؟اون از نام گذاری سال تون،که آدم یاد داع ش و دسگیری اقدام عمل انتحاری میندازه
چه کلاسی؟چه تخصصى ؟فرکانس چی؟کلاه کی؟دانش آموزم اینجور☆ستاره داراخراجی

اون تصویرنمازخوندن گودزیلاهای درون یادتونه؟
الهى آمین.❤

عاقا نخاستیم! خودمون پا میشیم میایم از همونجا رادیو گوش میکنیم
اوه اوه... چه کلاس پر ستاره ای...
اینهمه اقدام و عمل تو عالم هس ، عدل اومدین دس گذاشتین رو عمل انتحاری!!؟
عاقا تسلیم! ما مخلص همه هستیم و به همه چیز هم اعتراف میکنیم

Baran شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 06:28 ب.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

باور بفرمایید؛توی سریال پایتخت ،پلان چشم های اون دوتا پسربچه ،که اینا فکرکرده بودن،عاملین انتحاری هستن،....من یاد نام گذاری شما ..که انگار یکی شون خیلی شبیه شماوبود
به قول یکی از داداها؛ شانس شماست دیگه،..از اون همه گل وبلبل و باغ وبستان و ...پس از خواندن سال نامگذاری ،همینی که نوشتیم ،بی هیچ ویرایشی به ذهن مون رسید.
واینکه چون خاطر داداهامون واسمون خیلی عزیزه،وشما هم جزء شان هستین و لاغیر،ازتون خواهش میکنم تسلیم مسلیم بزارین کنار و هیچی نگین.
باورکنین اگه شما دادا نبودین،میذاشتم بیادو اعتراف کنه ؛یعنی دهن بازکرده نکرده دکور شو عوض کنن و پرونده زیربغل ..راهی ولایت خودش بشه
پای داداهامون بمیون بیاد،منطق پنطق تاودیم بام سر
تاودیم بام سر=پرت میکنیم پشت بوم
مبعث تونم مبارک


جدای بحث انتحاری بودنش ، شایدم شبیهش باشم. خدارو چه دیدی
خاطر شما هم برای ما عزیزه و هیچی نمیگیم
منطق پنطق تاودی بام سر جا به این خوبی بالا پشت بوم.هم چشم اندازش بهتره هم آفتاب داره و هم طراوت بارون
اعیاد شما هم مبارک

Baran پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 07:54 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

خدارو خیلی بزرگ... وبینهایت رحمان رحیم
که اینطور
چقدرکله های رحمان رحیم شبیه گوسفندای وبلاگ شما
دست شما درد نکنه ،شیمی لطف قوربان.
اون پشت بوم شماست که چونان پشت بومی درذهن مبارک دارین،اینجا شیروانیِ.که باید دولا دولا راه رفت،واگه حواس آدم نباشه بخواد صاف راه بره.میخ های زیرشیرونی،...بعد کلی زنبورهای کارگر لای همون چوبهای زیرین شیروانی،...اینجا کسی پشت بام نمیره،اگرهم بره ،زمانهای پاروکردن برف.
اون موقع ها میگفتن؛شیطانى بکنید شمره تاودیم بام سر،زردک بگذه


راست میگی چقد شبیه اون گوسفنده بودن...
دست شمام درد نکنه. فیزیک و ادبیات و معارف و زیست شناسی شما هم قوربان
راست میگی حواسم نبود که سیستم همه پشت بومها یه جور نیس
اون موقع ها میگفتن؛شیطانى بکنید شمره تاودیم بام سر،زردک بگذه و شما هم چقدر حساب میبردین

Baran شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 06:40 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

خیلی هم حساب میبردم.منتهی بیشتر کنجکاو شدم بریم ببینم بام سر چه خبره؟
که آنچه دیدم رو براتون نوشتم.البته ،کلی تارعنکبوت و یه سری کتاب و دیگ مسی ویک عالمه گردو +هواىدم کرده؛ثانثورشده بودن.صدالبته،زنبوراهم بامن وخاله کوچیکه،هیچ کاری نداشتن
فیزیک وادبیات و،...
شما محله ی گل وبلبل رو میبینین مگه:)))
اصن باید،شمره تاودان ،گرزنه کله میان؛ تا ازآدم حساب ببرید

بعله
بلاخره شما مرد عمل بودین نمیشد کنجکاویا بدون جواب بموننخوبه که تو این راه شریک جرم هم با خودتون میبردین
محله گل بلبل به گروه خونی ما نمیخوره
ما هم فک نکنم با این چیزا حساب ببریم ( گفتنش که مالیات نداره )

Baran دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 09:27 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

خوب،مامان من اهل تارف و ،..نیستن؛ وقتی همین چند وقت پیش عنوان کردن،منو پدرت از راضی هستیم.من از خوشحالی شاخ .
پس بحمدالله. اونقدرهام کارمون بی حساب کتاب نبود
بله که مردعمل بودیم و هستیم وخواهیم بودبله که همراه وشریک هم میبردیم،ما ازهمان موقع ها دریافته بودیم،عقل با عقل دگر دوتا شود،نور افزون گشت و ره پیدا شود
وبحمداللل و بحمدالله ،افسارنفسِ دست خودمونِ،که انشاءالله خداوند سبحان آنی مارو به حال خودمان وامگذاره،..
بگذریم،
والا همه پیرمرد ها دوست دارن،فکرکردم شما هم تماشا میکنید..والبته متعجب شدم!!!آخه اینجا کسی اینگونه قوربان نمی گه
(نه خاطر مبارک تون جمع،مالیات پالیات معافین)
که بعله


بله شما که کاراتون همش بر مدار حساب است وکتاب
اینزمونه مرد عمل کم پیدا میشه شراکت هم که از قدیم منافعی ایجاد مینموده
انشاله
همه پیرمردها دوست دارن؟!
داخل پرانتز یادم اومد اینم بگم که من اصلا موافق این نیستم که از گویشهای قومی تو برنامه های تلوزیونی سوژه خنده ساخته بشه...(البته شاید من زیاد بدبین شدم اما حس میکنم برا خندوندن ملت از اقوام سو استفاده میشه)
ما شاگرد کلاس زبان شماییم
بعله دیگه

Baran پنج‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 07:37 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

فرمودین "مدار"یاد مدار صفردرجه و دکتر یداللهی
بله، حالا یا بخاطر نوه هاشونه،یا از سربیکاری،...
لذا "نه "همه ى پیرمردا
(نمیشه گفت بدبین..شما جزء اون دسته از انسانهایی هستین که سنسورحساسیت شون روی ماکسی مومِ.البته باتوجه به نوشته خودشما،که فرموده بودین"من خیلى حساس ما"....ما به این نتیجه رسیدیم.واینکه؛بیش فهمی هم بی تاثیر نیست.به عبارتی همون هرکه بامش بیش برفش بیشتر،..یعنی هرچقدر بیشتر بدونی بیشتر در،....خلاصه اینکه؛بیشتر حواس تون به خودتون باشه.بیشترخودتونو دوست داشته باشین.بیشترمراقب خودتون باشین.)
والا شما با این طرز (فیزیک و ادبیات و معارف و زیست شناسی...)قربان نوشت تون،منو به قهقهه واداشتید،یعنی یک جور گویشی رو ابداع کردین، سوژه خنده دنیایِ مجازیِاونوقت از رسانه هم ایراد می گیریدوبعد عنوان میکنید،محله گل بلبل به گروه خونی ما نمی خوره

خوب،...بله بله،شما شاگرد ممتاز کلاس زبان مایی
آهان دِ=بعله دیگه
دِ دِ=دیگه دیگه

اینهمه مدار، عدل دس گذاشتین رو صفر!
ما اون "بعضی پیرمرداییم"؟
با این اوصاف شما هم به این دردکه گفتین مبتلایین. بیش فهمی خودآزاری گونه...
یه معلم با شاگرد اینجوری قهقهه نمیزنه ها! ما قبول داریم سوژه ایم
محله گل بلبل و خیلی از بقیه برنامه های صدا و سیمان، مشکلات فنی زیاد دارن از نظز منه مخاطب عادی (بالطبع حق انتقاد از این برنامه ها برا همه مخاطبان ازاده ) و این بمعنیه ادعای عقل کل بودنه من نیس

شما مارو بشاگردی قبول کنی بقیش مهم نیس

Baran شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 09:53 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

من به مدارهای دیگه چکار دارم؟خوندم مدار،کسری از ثانیه یادم اومد و همون لحظه نوشتم.بی ویرایش ذهنی
" این همه مدار عدل دس گذاشتین رو صفر!"(با لحن خودتون بخونید)
بله،شما جزء اون بعضی پیرمردهای پروفسورین.
مثال بزنم؟پرویزکردوانی عزیز و گرامی
بعدشم؛شاگرد و قهقه چیه؟شما استادوپروفسور؛جناب دادا نفس سنج هستین
اتفاقا شما خیلی هم عقل کل هستین.که این... از دردی که لحاظ کردین و ،..مبتلایی که هستین،قابل شهوده
تکرار کنین؛یه معلم با شاگردش اینجور قهقه نمیزنه ها!
بله درست می فرمایید،ولی یادتون رفته؟،عرض کردم شما شاگرد ممتاز کلاس مایی؟ممتازها رو چه زمانی اعلان میکنن؟
یعنی فارق التحصیل شدین؟دوباره ثبت نام و شاگردی ؟تازه می فرمایید،بقیه اش مهم نیس.
لذا اوصاف دیگه ای نمی مونه.


+طاعات تان قبول ؛ دادای عزیز و گرامی


(جوابتونو با لحن خاص دریافت شد)
پروفسور زیبنده شماس!
البته مادر درختها بودن بمراتب مهمتر از پرفسوری است
ما تو کار افتادگی باشیم بهتره:
افتادگی اموز اگر طالب فیضی/چون فیض که از طالبی افتادگی اموخت!
شما مختارین. اخم و خنده و سکوت و ...همه چیز اساتید اموزندس
همینکه تلویحا تو کلاس باشیم کفایت میکنه
طاعات شما هم قبول
التماس دعا در این ایام مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد