آدم آزاد آفریده شده و این اولین حقیه که به هر کسی داده میشه. این تمایل به ازادی تو ناخودآگاه همه هس. متاسفانه اونقدر این واژه "آزاد" دستمالی شده که فکر آدم به همه جا میره جز عزت نفس و استقلال. بنزین آزاد، شغل آزاد، دانش کاه آزاد، منطقه آزاد، و...
آدم تا اونجایی که جاداشته باشه باید از آزادیش دفاع کنه. به هیچکسی باج نده، زیر بار زور نره و.... اصطلاحاتی مثل عزت نفس، استقلال، بزرگ منشی، و...همه زیر مجموعه ای از همون ازادی اند. اینا رو همه ما میدونیم اما در عمل خیلی وقتا بردگی میکنیم!
گاهی ما ادما کارایی میکنیم که با ازادیخواهی درونمون در تضاد کامله و خودمون هم خبر نداریم و این تضاد به افسردگی، ناامیدی،سکته، و انواع امراض روحی و جسمی ختم میشه. ناخاسته و نااگاهانه این بلاهارو خودمون سر خودمون میاریم و بعد از نتیجه کار متعجب میشیم.
خدا به همه شفا بده...رفته بودیم اورژانس. ساعت 2نصف شب. انقدر شلوغ بود که فرق شب رو با روز متوجه نمیشدی. یکی از دوستان تو خونشون همونجور که خابیده بوده عرق سردی میکنه و گفتش بند میاد... 30سال بیشتر نداره. بهش گفتن خطر یه سکته رو رد کردی! هنوزم نمیتونه راحت حرف بزنه!
میگن همه این مریضیا از "جوش بیخودی" خوردنه. جوش خونه، ماشین،کار،ادامه تحصیل ،تربیت بچه ها، خورد و خوراک،پس انداز، گذشته، حال، آینده...
اگه حواسمون نباشه هر کدوم از این موضوعات یه قید و بند میشن، گردن و دست و پا و به مرور همه وجود آدمو مثل پیله میبندن. اولش مث یه مرده بی تحرک میشیم و در نهایت...
فقط و فقط کافیه حواسمون به آزادیهامون باشه. همونجور که یه بچه 3-4ساله حاضر نیس قاشق رو بده دست مادرش تا بهش غذا بده و خودش میخاد غذا بخوره از استقلالمون دفاع کنیم. شاید اون بچه قاشق غذا رو بریزه تو یقه لباسش اما چون ارزش آزادی رو درک کرده کاری به بازخوردا نداره...
تا اونجا که جا داره هر فکری رو به ذهنمون راه ندیم. هر کاری رو بدون سنجش ازادی انجام ندیم. همیشه مث بچه های 3-4 ساله که میوفتن تو دور "چرا" گفتن، قبل هر کاری از خودمون بپرسیم "چرا".
مثلا فلانی کاراش بد بوده، بی معرفت بوده، بی وفا بوده ...همه اینا درست، اما چرا من اعصاب و آرامشمو بخاطر فلانی فنا کنم؟!
چرا ماشینی بخرم که میدونم کیفیت نداره و قیمتش غیر منصفانس در حالیکه با اون پول میشه یه ماشین به روز خارجی خرید. اگه فرایند فروش ماشین یا...تو کشور دزدی تو روز روشنه چرا من آب بریزم تو آسیاب اونا؟! اگه ماشین لازم ندارم چرا سرمایمو نبرم یه جایی که چنتا جوون آبرومندونه نون حلال ازش در بیارن؟
چرا جوش درسی رو بخورم که اساتیدش چیزی بارشون نیست و در نهایت کسی براش ارزشی قایل نیس. حداقل آرامشمو فنای اون افراد نکنم. شاید باورش سخت باشه اما تو دانشکاه (معتبر دولتی) بعضی بچه ها از فشار امتحانات خودکشی میکردن! بعضیا قلبشون درد میگرفت! ...همین افراد اگه خبر داشتن رتبه دانشکاهای ما در میان "فقط دانشگاهای آسیا" گمه هرگز فنا نمیشدن برای درس. فقط کافی بود تصور کنن که با معدل 20 هم بیرون از ایران اصلا قبولت ندارن ! (اونموقه رو میگم. الان که تو ایران انقد نمرات کیلویی شده که اینجاهم قبولت ندارن!)
نمونه های مشابه زیادترش رو خود شما هم حتما بلدین.
وقتی اجازه بدیم کسانی برامون برنامه بریزن که لیاقتشو ندارن در واقع خودمون با دستای خودمون ازادیمونو فنا کردیم... (چه برنامه درسی، چه برنامه کاری، تفریحی یا حتی مذهبی و..)
مگه تعریف بردگی چیه! اگه الان متناسب با تواناییهامون حقوق نمیگیریم کارمون بردگی نیس؟!
اینا مثالهای نزدیک بودن که همه بلدبودیم. اما تا حالا به بردگیهای غیر مستقیم هم فک کردیم؟ اینکه مثلا چرا من قلیون بکشم درحالیکه سود و درآمدش رو یه کسی دیگه میبره؟! من از مضراتش حرف نمیزنم چون خود اساتید دودکش بهتر از ما میدونن چه مضراتی داره، منظورم بردگی غیر مستقیم من برای اون کشور عربیه که اون آت و آشغالارو به اسم تنباکو به ما میفروشه. حتی اگه برای من ضرر هم نداشت حاضر نبودم به اونا باج بدم!
بعضی وقتا حق انتخاب رو از مامیگیرن ولی میتونیم تا حد امکان از ازادیمون دفاع کنیم و منتظر فرصت باشیم، یا حدااقل برده های خوبی نباشیم. اما خیلی از مواقع این خود ما هستیم که بردگی رو میپذیریم و آزادی خودمونو صلب میکنیم
یاد کتاب خد کولونیالیسم فرهنگی افتادم "خودبردگی"
خیلی وقته من قبول کردم جامعه ما دچار خود بردگی شده
وقتی فکر میکنیم عقله کلیم و نیاز به مطالعه نداریم نمیشه عوض بشیم
کتابشو نخوندم اما بردگی رو کامل حس کردم...
من فک میکنم مردم (عوام) تقصیری ندارن یا اگه دارن خیلی کمه، مهم خواص هستن که فکر میکنن سودو صلاحشون به حفظ وضع موجوده در حالیکه این فقط تو کوتاه مدت جواب میده
4 بار خوندمش. متاسفانه بین بعضی جملات خودمو مرور میکردم.
بخاطر بعضی از وابستگی ها آزادی و از خودمون میگیریم. یا حتی یک فکر و تصمیم اشتباه و غلط باعث بردگی خودمون میشیم.
فقط کاش همیشه راهی بزاریم برای بازگشت به زندگی شرافت مندانه...
عالی بود ، سپاس :)
سلام
ممنون از نظر خوبت
واقعا ای کاش....
:)
سلام.کنکور امسال کنسل شد.چسبیدم به رشته خودم و الانم حسابدارم و دارم درمورد بورس هم مطالعه میکنم.بهتر از شروع یه رشته دیگه ست....هرچند رشته خوبیه پزشکی و دندانپزشکی اما ترجیح دادم اوضاع رو دریابم...
بابت این مطالبی که گفتین،بنظر من،آدمها باید خودشون فکر کنن و خودشون شرایط زندگی شون رو تغییر بدن و به سمت بهتر شدن برن...میدونین؟هرکس خودش مسئول زندگی شه...
من ایمان دارم خداوند،به تلاش بنده ها پاسخ میده به شرط اینکه ما بخوایم و شروع به تغییر کنیم و البته مسیر درست باشه....
قلیون کشیدن و سیگار مارک کشیدن هنر نیست،مهم اینه آیا اینا سودی برات دارن؟
ماها خودمون بی عقلیم....خودمون هم میشیم بقیه سوارمون بشن...اگه عاقل باشیم،اعتماد به نفس داشته باشیم و دنبال اهداف خوب باشیم،شک ندارم خداوند هم حامی ماست برای زودتر رسیدن به مقصد ...
شاد و سلامت و موفق باشید...
سلام
خب امید وارم هرچی صلاحه برات پیش بیاد...
خب کنکور و ادامه تحصیل هم بخشی از زندگیه نه همه زندگی...
زندگی ای آزاد و سراسر شادی برات آرزومندم:)
منتظر خبرای خوبتم
مردم گناهی ندارن؛زندگی کردن از یادمون رفته؛همش دوست دارم به یک نتیجه نهایی برسیم؛درس بخونیم؛بریم سره کار؛پول جمع کنیم؛این وسط زندگی هم نمی کنیم:|
هر چی هم که بیشتر میدونی؛میفهمی چه خبره تو جامعه ؛ما بردگی میکنیمو یک عده....
دیگه چیزی نمی گم:))
قشنگ گفتی!درس بخونیم،بریم سرکار، اگه پول جمع شد ازدواج کنیم،اگه شرایطش بود بچه دار شیم و...مثل یه واگن تو یه ریل از پیش تعیین شده میریم جلو بدون توجه به مسیرای اطراف و اختیاری برای تنوع و... تا وقتی که ملک الموت رو زیارت کنیم!:)