اون اوایل کلمه "چ" فقط اسمکتابی بود درباره چگوارا، نماد آزادیخواهی واسه بعضی بچه های خوابگاه، همونکه پوسترش وسیله کلاس روشن فکری گذاشتن شده بود واسه بعضیای دیگه... همونایی که بعدا به خاطر یه سری مسائل ستاره دار شدن...
اما این "چ" مفهومش خیلی بالاتره، اونقدر بالا که مرگ هم ازش فرار میکنه...
یاد این شعر "دکتر" افتادم:
تو با منی، نه تو! که تمام سکوت ها
بی اعتنا به خط کشی عنکبوتها
چاره چه بود؟ چه گویم؟ چرا؟ چه شد؟
باز این «چ» و چه و دعای قنوتها
* واسه ی رحمت و شادی سرایندش دعا کنید!
*نقل از کتاب "مرگ از من فرار میکند"به قلم چمران: آن قدر منقلب شدم که دنیا در نظرم تیره و تار شد. درد آن قدر عمیق و کشنده بود که سرتاپای وجودم به لرزش افتاد. مواد منفجره هنوز زیر هلی کوپتر و نزدیکش پراکنده بود و بیم آن میرفت که هر آن منفجر شود و تمام آنجا و هر جنبندهای را نابود کند..
همه به من نگاه میکردند...وقتی به مسئولیتم فکر کردم تصمیم گرفتم سنگ شوم و دیگر چیزی حس نکنم...
* گاهی یادم میره که مسئولیت دارم و باید نسبت به خیلی از محرکها سنگ باشم
درود خدا بر چمران
س.ممنون از نظرت
سلام عرض شد که
چرا کم کم باشید که
نکنه طوفان تهران شما رو برده باشه جزایر قناری که؟
شایدم رفته باشید سرکار که؟
پس شیرینی شاغل شدنتون چی شد که ؟
سلام که!
امان از رفیق ناباب و مشغله های این عصر اتم...!
انشاله به زودی!
ممنون از تشریف فرماییتون
مفهوم جدیدی ازسنگ باد گرفتم. سنگ شدن در برابر محرک هااا
فوق العاده بود . خیلی...
قبلا یه نظری برا یکی از دوستان فرستاده بودم...یه قسمتیشو چون مرتبطه اینجا تکرار میکنم:
..کتاب شهید چمران:...از خاطرات کردستان تصویر صفحه40 کتاب
http://s6.picofile.com/file/8257021742/4_u_20.jpg
و اینهم فایل خود کتاب:
http://s6.picofile.com/file/8257021834/Kordestan.pdf.html
به احتمال زیاد خودت قبلا خوندی.محض یاد آوری بود