امام علی (ع): چقدر فاصله ی بین دو عمل دور است: عملی که لذّتش می رود و کیفرآن می ماند، و عملی که رنج آن می گذرد و پاداش آن ماندگار است!
پ ن:
** پیرو پستهای قبل و از جمله "عاقبت اندیشی" و یاد آوری برای خودم.
** چند روز قبل خاطره ای رو برای یه نفر گفتم که ایشون تو اون خاطره نقش منفی داستان رو بازی میکرد...و جالب اینکه ایشون هیچکدوم از جزییاتی که براش میگفتم رو بیاد نداشت! نه اینکه بخاد نقش منفی خودشو انکار کنه، واقعا یادش نبود(راه حلها)
** و در آن روز انسان را از تمام کارهایى که از پیش یا پس فرستاده آگاه مىکنند (سوره 75 آیه 13)
اساتید رسانه (عکاسی، طراحی، گزارش یا خبرنامه نویس یا...) همه بر یک اصل محوری تاکید دارن و اون جهت دار بودن و محتوی داشتن اثر هست. یعنی هر رسانه مکتوب یا غیر مکتوب اگه نتونه چیزی رو به مخاطب انتقال بده، میشه یه نشریه زرد(صرفا جهت اتلاف و گذران وقت)
اگه یه طرحی با هزار پیچیدگی و ترفند هنری از بزرگترین اساتید اهل فن، نتونست چیزی تو ذهن شما ایجاد کنه جاش تو سطل زبالس!
یاد خاطره یکی از اساتید عکاسی افتادم که میگفت وقتی نمونه کارهامو بردم انگلیس نشون استادم دادم اکثر اونا رو ریخت توسطل زباله!(صحبت در مورد رودر بایستی نداشتن و صراحت به ظاهر خشن اونور آبیها بود)
میگفت نگاه کردم دیدم یکی از عکسایی که خیلی براش زحمت کشیده بودم هم قاطی اونا رفت سطل زباله! با حالت گلایه بهش گفتم من از اونهمه عکس که ریختی دور ناراحت نشدم اما اون یکی عکس رو من در حالتی گرفتم که نزدیک بود جونمو از دست بدم! (پرت شدن از بلندی) اونم در جواب گفت: ای کاش مرده بودی و این عکسو نمیگرفتی!!
زحمت گرفتن و حفاظت نگاتیو و ظهور نگاتیو و...همه یه طرف، مفهوم داشتن اثر یه طرف.
موضوع مهم بعدی، داشتن روحه! یه اثر هنری باید روح داشته باشه.
دیدین بعضی نقاشیای کودکانه چقد دوست داشتنی تر از آثار موزه هاست!؟ این مصداق داشتن روحه. همون چیزی که شاعرای واقعی رو از "مهندسای واژه ها" متمایز میکنه! (همونجور که شاعرا میگن باید حسش بیاد و یجورایی بهمون وحی بشه!)
پی نوشت:
** آدم بی هنر مث یه موجود کر و لاله! هنر کمک میکنه ذهنیتهامون رو عینیت بدیم. گاهی یه اثر هنری میتونه به اندازه هزاران کتاب کارایی داشته باشه. اونهم در زمانی کوتاه و به مخاطبانی بیشمار و بدون نیاز به ترجمه. من خودم هنری ندارم بنابرین نمیتونم احساساتی که در قالب بیان نمیگنجن به کسی منتقل کنم. به نظرم زبان هنر خیلی واجبتر و لازمتر از کلاسای زبانیه که ماها از مهد کودک تا دانشکاه دغدغشو داریم.
** نقاشی بالا رو از دوستانه قرض گرفتم. البته سوژه این یکی تخیلیه. اون نقاشیایی که بچه ها از واقعیتای دور و برشون میکشن خیلی گویا تره. مثلا اون نقاشیا که خودشونو همراه پدر یا مادرشون در حال توپ بازی، یا کارای خونه میکشن...
** پست مرتبط از وبلاگ مغز متفکر
دو شب قبل تو پیاده رو میرفتیم...جلو پاساژ منتظر بقیه بودم که بیان با هم برگردیم. جماعت عابرین منو یاد حرف یکی از دوستان فرنگ رفته انداخت. میگفت تیپ و قیافه ایرانیای مسافر، تو کشورای خارجی تابلوئه و جیغ بودنشون در بین خود خارجیها هم مشخصه. اینجا هم گاهی شک میکنی اینا توریست خارجین یا خارجیا زیاد مسلمونن؟!
یکی از روحانیون گمنام قدیمی، تردد غیر ضروری همچین موقعی و تو همچین جایی رو حروم اعلام کرده . ظاهر حرفش شاید ناخوشایند باشه اما اگه شما هم از اونجا ترددی انجام بدین یخورده بهش حق میدین...(هرچند که بهتره آدم بره ریشه یابی کنه و کارو از ریشه حل کنه ...)
کاری به کار عابرین نداشتم و سعی میکردم با اجناس ویترین سرگرم باشم...تا اون دو نفر اومدن. دوتا دختر جوون نه چندان جلف، هیکل ترکه ای و لباسهایی تقریبا معمولی.
یه قری جلوم اومدن و خنده کنان رفتن! یه نگا به پشت سرم انداختم،کسی نبود!یعنی با من بودن؟!! یاد اون سکانس فیلم "ورود اقایان ممنوع" افتادم که دخترا به رضا عطاران گیر داده بودن!بعد یه لحظه به خودم شک کردم.از نوک پا تا یقه و ...رو برانداز کردم ! پیش خودم به این نتیجه رسیده بودم که منظورشون تمسخر بوده احتمالا. به همین خاطر یاد واکنش رضا عطاران افتادم....اینا به چی من گیر دادن؟ من که همش سعی میکنم قیافمو معمولی و حتی جدی نشون بدم چرا باهام اینجور رفتار کردن...این موضوع نه چندان مهم از همون لحظه تا الان ذهنمو درگیر کرده! چطور شده رضا خان حریف کشیدن چادر از سر ملت نشد الان مردا انقدر بی غیرت شدن که نوامیس دیگران پیشکش، نوامیس خودشونو مجبور میکنن کارهایی حتی خلاف میلشونو انجام بدن...
پ ن:
الان حساب میکنم میبینم این یه اتفاق ساده بود و تموم شد رف! وقتی کاری دستت نیس چرا فکرتو مشغول کردی؟ میدونی مشکل تو چیه!اینکه رو کار خودت تمرکز نداری! اگه داشتی اصلا متوجه حضورشون هم نمیشدی و راحت بودی...
همیشه حسودیم میشد به اونایی که تند تند پیاده روی میکنن،از چهرشون مشخصه همه فکرشون درگیر جایی دیگس گاهی در حین پیاده روی ، نگاهی به ساعت میندازن و کاری به محرکهای اطرافشون ندارن...اونا غرق در اهداف خودشون هستن... ( تصویر مرتبط )
اختلاف پتانسیل بین نقطه A وB چقدر است؟ (ظرفیت خازنها بر حسب میکروفاراد میباشد)
پ ن:
زندگی مام مث این نمونه سواله...