به افراد ناقص عقلی که بچه رو زودتر بدنیا آوردن برا لاکچری بودن تاریخ تولد ۹۸/۸/۸ ، پیشنهاد میکنم بچه رو بکشن، به جاش از الان برنامه ریزی کنن سال دیگه۹۹/۹/۹ بچشون بدنیا بیاد.
منطق هر دو کار یکیه، ولی این پیشنهاد لاکچری تر هست.
+++ صاحب ماشین یه لحظه میره تو مغازه که زود برگرده، در ماشینو باز گذاشته، یه مقدار هم پول تو ماشینه.البته از تو مغازه حواسش به ماشین هس. یه نفر سریع میاد تو ماشین و میخاد ماشینو ببره. صاحاب ماشین از مغازه میدوه بیرون میپره جلو ماشین و داد میزنه دزدو بگیرین... دزده هم میزنه بهش و فرار میکنه.
// بعضی روشها همیشه جواب نمیده. همیشه اولویت اول حفظ سلامت خودتون باشه و ریسک عمل رو بسنجید.
+++ موقع عبور از جلو مدرسه، فرمون موتور پارک شده رو تکون داد و چک کرد قفل نباشه و بعدمثلا بدون توجه مسیرشو ادامه داد و سرک کشید تو حیاط مدرسه. سه ثانیه بعد از در مدرسه اومد بیرون و موتور رو برداشت برد یه گوشه کنار دیوار،حدود ۲۰ ثانیه بعد با اتصال سیم روشنش کرد و رفت. سرعت و خونسردیش نشون میداد برخلاف سن کم، ناشی نیس و خیلی هفت خطه.
// حداقل اون موارد ابتدایی امنیت رو رعایت کنیم. زدن قفل پدال یا قفل فرمون وقت زیادی نمیگیره.
+++ تو باز بینی فیلم دزدی بالا، به دوستم گفتم این یارو تنها نیس. دو نفر دیگه هم همراهشن. تو چند دور عقب و جلو زدن فیلم اثبات شد اونا عابرین عادی نیستن و پوشش بودن برا دزد اصلی.
// اگه با شانس یا زرنگی مچ دزد رو گرفتین حواستون به پشت سرتون و افراد دور و بر هم باشه. همدستای دزد برا فراری دادنش ممکنه از پشت به شما حمله کنن
+++ این قانون مطلق نیس ولی میشه گفت اکثر این دزدیها توسط افراد غیر بومی منطقه/شهر انجام میشه. هر کسی رو به حریم شهر یا محلمون راه ندیم. متاسفانه عملکرد پلیس بازدارندگی لازم رو نداشته،خودمون کلاه خودمونو بچسبیم باد نبره.
پست مرتبط:
حامد سوزوکیhttps://dar300metri.blogsky.com/1398/01/01/post-488/
یه سری وبلاگهای قدیمی و ظاهرا متروکه رو باز بینی میکردم و رفتم به حال و هوای اون زمونا.شده بودم حکایت اون شاعری که رفته بود دیدن خرابه ایوان مدان و شعر گفته بود ( ایوان مداین را آیینه عبرت دان...).
چی شد؟ اونهمه انرژی و جنب و جوش کجا رفت؟ نویسندهاش الان کجان؟ آیا همون افکار سابقو دارن؟
+ بعضی وبلاگا هرچی مینوشتن ربطش میدادن احمدی نژاد و تو هر پست چپ و راست به احمدی نژاد حمله میکردن، بعد از گذشت ۱۵_۱۰ سال آدم از خودش میپرسه : اگه فرض کنیم اون صفحات فیک نبوده و نویسنده یکی بوده مث من و شما ، آیا الان هم همون پستا و کامنتا رو مینویسه؟
+ یکی از وبلاگها مربوط به یه نویسنده دانشجو بود که خیلی شیرین و روون مینوشت. اینو نه فقط من، بلکه همه مخاطباش میگفتن. زندگی لاکچری یا آرمانی نداشت و حتی برخلاف فیلما و داستانها تو محیط آکادمیک و یا امکانات آنچنانی هم بزرگ نشده بود اما نگاهش به زندگی، متفاوت و دوست داشتنی بود. وقایع عادی زندگی رو که ماها صدهابار بی تفاوت از کنارش رد میشیم جذاب و آموزنده نقل میکرد.مثبت نگر بود و هر کسی نمیشناختش فکر میکرد هیچ غمی تو زندگیش نداره. در حالیکه اصلا اینطور نبود و این یعنی هنر نویسنگی.از ته دل دعا کردم ای کاش استعدادش رو ادامه داده باشه و تو زمینه کتاب کودک یا نوجوان فعالیت داشته باشه و نویسندگی رو مث وبلاگری، رها نکرده باشه.
+ یا بعضی دوستان که انقد تحلیل های تمیز و عمیق و علمی تو وبلاگشون بود که تاریخ مصرف نداره.هر زمان بهش مراجعه میکنی برات تازگی داره و قابل استفاده و آموزندس.
این افراد سرمایه های واقعی کشورن، ازشون بی خبرم ولی امید وارم همشون سلامت باشن و نور هنرها و استعدادشون همچنان گرما بخش باشه
شب از سرما بخاری روشنه و روز از گرما کولر! شرایط جوی یواش یواش داره به حال و هوای مریخ شباهت پیدا میکنه