+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

فقط جوالدوز به دیگران؟!


+ یکی از دوستان نقد میکرد از تلاش رسانه ها و حتا تلوزیون، در جهت تخریب خانواده و ترویج کوته فکری و توجه به ظواهر به جای آینده نگری و عاقبت اندیشی...

حالت ایدآلی و الگو سازی پیشکش مسئولان مربوطه، توی کدوم فیلم و سریال،  رابطه خانوادگی،  پدر فرزندی، مادر فرزندی،... به واقعیت زندگی ما نزدیکه؟ که حداقل ادم باهاشون همزاد پنداری کنه...

+ تا حالا شده نقش اول سریال ها و فیلم ها ، تو روند داستانی همون اثر  ، اهل تماشای فیلم یا سریال باشن!!؟ یا حداقل سکانسهای کوتاهی که نشون بده اون جمع دور همی درحال تماشای فیلم یا برنامه خاصی هستن. خودشون ( بازیگران و بقیه اهالی رسانه)هم خودشونو قبول ندارن!

پرش افکار


+ تصویر لوگوی کلاسیک پیام  خطای برنامه ، منو یاد اوایل آشناییم با کامپیوتر  و برنامه نویسی انداخت، و بعد رفتم تو این فکر که کشورمون چند سال تو این زمینه عقبه و مث تکنولوژی هسته ای که هفتاد سال قبل اونور آبیها بهش رسیدن و ما اونزمون در گیر چه مسائلی بودیم و...

ازاونجا فکرم رفت به  اینکه ریشه اکثر امکانات و تکنولوژیهای فعلی، نظامیه. یعنی دشمنیها و تهدیدات ما آدما شده موتور تلاش و رشد! از اونجا فکرم پرید به اینکه جدای از بومی شدن و جبران عقب موندگیها یه راه هم اینه که دانشمندای اونطرفو جذب کنیم.  افرادی که تو این تیمها شاید اگه بدونن خدمات و تلاشهاشون  میره در جهت هوسهای افراد خودخواه و ظلم به بشر  و مثلا عملکردشون ختم میشه به بمباران مردم بی گناه ... بعد فکرم متوقف شد، برگشت سمت خودم و گفتم  آیا منم حواسم به اهداف رفتارهای فعلی و تلاشها و سرمایه عمرم  هست؟ نکنه ناخواسته شده باشیم مصداق افرادی که بهشون میگیم ...اسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ...

پست مرتبطhttps://dar300metri.blogsky.com/1397/09/24/post-451/%D8%B3%D8%A7%D8%B9%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%82%DB%8C%D9%82 

+ اگه در باره خودم با مثال داغ تنوری بخوام نگاه کنم ، شاید طلاق گرفتن محسن یا یتیم شدن دختر۴ ساله حسن تقصیر منم هس.چون بابت صحت امضای  چک سراغ منم اومدن و من بدون اینکه بپرسم برا چی میخوان، خوشبینانه جواب داده بودم. 

+  از قول پیامبر: رسالت، به من و علی ع منتهی شد که هیچکدام در کل عمر بر بت سجده ننمودیم. ( کتاب چرا شیعه هستم ص۱۱۱)

 + تکرار:  همیشه هوشیار باش و هیچوقت ( حتا از روی نااگاهی و یا حسن نیت) افسار دست کسی نده...

سیبل

خانواده.

عنصری که از  طرف همه غولهای جامعه، فوتبالیستا، بازیگرا، نویسنده ها، و .... مسولان و سلبریتیهای خودی و غیر خودی  مورد حمله هست.این ماجرا  از دهها سال قبل جریان داشته و در  آینده هم ادامه خواهد داشت.

قدر خونوادهاتونو بدونین و بدونین خودتون به تنهایی باید اونو مدیریت و ازش دفاع کنین. با این پیشفرض که هیچکس تو این مورد به شما کمک نخواهد کرد.

زندگی نامه اکبر اعتماد ، بنیانگذار سازمان انرژی اتمی ایران۲

 

+ یک روز صبح  مسئول ساواک به دیدنم آمد گفت ما می‌دانیم که مسئولان مهم کشور ممکن است که ترور شوند به ما دستور دادند که از شما محافظت کنیم و حالا من آمدم به شما بگویم این حفاظت به چه نحوی انجام خواهد شد. یکسری اقدامات را برایم شرح داد و وظایفی برایم تعیین کرد که با همه آنها مخالف بودم. گفت که از این به بعد هیچ وقت نباید در معابر عمومی بدون اتومبیل و محافظ رفت و آمد داشته باشم و یکسری اقدامات دیگر که همه مزاحم من بودند من که با همه  مخالف بودم یک دفعه گفتم این عملی نیست من عادت دارم هر روز برای ۱۵ تا ۲۰ دقیقه هم که شده تنها در خیابان‌های شهر قدم بزنم و این عادت را به هیچ عنوان ترک نخواهد کرد پرسید که چرا باید هر روز در خیابان قدم بزنم؟ به او گفتم ما در اتاق‌های در بسته می نشینیم و در زمینه انرژی اتمی تصمیم می گیریم مردم ایران نه از این برنامه اطلاع دارند و نه می دانند که ما چه کار می‌کنیم. من این بیم را دارم که ما فراموش کنیم که برای ملت ایران کار می‌کنیم نه برای دولت و شاه .من برای اینکه همیشه این مسئله در نظرم باشد هر روز به خیابانها می روم و مردم را می‌بینم و به خود می گویم فراموش نکن که تو برای این مردم کار می‌کنی و باید در مقابلشان پاسخگو باشی. این کار به من احساس یک رسالت ملی می دهد بنابراین به منظور امنیت نمی توانم رفتارم را عوض کنم بعد از مدتی چانه زدن  به من گفت که هر در هر صورت او دستور دارد این کار را انجام دهد گفتم که در این صورت شما باید یک نامه رسمی به من بنویسید و بگویید که به شما دستور دادند که امنیت ملی را تامین کنید و به صورت رسمی و به صورت کتبی به نامه شما پاسخ خواهم داد و رفت و نامه ای برای من فرستاد و من در پاسخ به این نامه برایش فرستادم که من مسئول جان خودم هستم و به هیچ مقامی اجازه نمی دهم که برای من تکلیف روشن کند به این ترتیب مسئله خاتمه پیدا کرد.

+ خیلی از متنفذین بعد از اینکه مدتی اطراف سازمان انرژی اتمی می چرخیدند و مایوس می شدند، برای اینکه اطمینان شاه را نسبت به سازمان خدشه دار کنند شروع به انتقاد از کارهای سازمان می کردند یک بار که حضور شاه بودم گفت فلان سرمایه دار می گوید اعتماد فلان و بهمان است و چه کارها که نمی کند . گفتم چه می‌گوید؟ گفت می‌گوید که اگر فلانی قسمت نیروگاه‌ها را از کره جنوبی می آورد بهتر بود و فلان کار را اگر می کرد بهتر بود. آنجا من دیگر ناراحت شدم می بایست یک دفعه جلوی این کار را بگیرم آن روز به شاه جسارت کردم و گفتم چرا جوابش را نفرمودید گفت باید جوابش را شما بدهید من گفتم جواب این حرف را شما می توانستید بدهید گفت جواب چیست؟ گفتم آن قانون ننوشته است که در ایران حاکم است . نه تنها در ایران بلکه در همه کشورهای جهان حاکم است. این قانون را شما خوب می‌شناسید و آن به تخصص من ارتباطی ندارد .گفت آن قانون چیست؟ گفتم " کار کردن خر و خوردن یابو! ". در هر جامعه‌ای یک عده باید کار

کنند یک عده هم باید بخورند این قانون خوب شناخته شده است. فرد باید کارش را بکند یابو  هم باید بخورد. آنچه اغلب فراموش می شود این است که این جامعه و این قانون یک شرط دارد آن شرط این است که یا بو که می خورد با روش کار کردن خر نباید کار داشته باشد و خر هم که کار می‌کند نباید ایراد بگیرد که یابو چرا اینطور می خورد! اگر این شرط فراموش شود این شرط فراموش شود این نظام به هم می ریزد . بنده تا حالا آمده‌ام به شما بگویم که فلانی چه نوع گردنبند الماس گردن خانمش انداخته یا نمی دانم که کوتاه است بلند است رنگش خوب است یا نه؟ آن به من مربوط نمی‌شود. آن یابو باید بخورد حالا چگونه می خورد به من مربوط نیست . ولی او هم حق ندارد که بگوید این خر چگونه باید کار کند به او مربوط نیست. جواب آن شخص فقط همین بود . شاه خیلی خندید و گفت درست می گویید. اینها را البته به عنوان نمونه گفتم وگرنه تعداد موارد دخالت درباریان زیاد است ...

شاخص شناخت افراد

قانون اول برخورد با افراد: 

از کسی که مث اسب دروغ میگه و این کار براش کاملا عادی شده، فاصله بگیر