+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

به یاد نمونه ترین کارمندی که تا به حال دیده ام


پست مربوط به دیدار شمس و مولانا منو بیشتر مرید "علی" کرده. "علی" ،نمونه ترین کارمندی بود که تا به حال دیده ام. نظم، وجدان، مسئولیت، رشد و تعالی و....

کسی که جای خالیش هیچوقت پر نشد.هر چند که الان کنارم نیست اما همون مدت همکاری و یا بهتره بگم مصاحبت و رفاقت برا  امثال من جای شکر و سپاس داره. 

پ ن:

+   خدا رو شکر بابت همه آدمای خوبی که سر راه زندگیم بودن.

+   سپاسگزاری که شاخ و دم نداره! چیزی هم نیس که مختص عبادتگاه باشه. خدا همیشه ماها رو به سپاسگزار بودن توصیه کرده... ماها عادت کردیم  اوضاع خودمون رو به چیزای ماورایی ربط بدیم. یا تحت عنوان شانس، قسمت،قضا و قدر و یا عذاب و خشم خدا و... 

+   اگر سپاس بدارید و ایمان آورید خدا مى‏خواهد با عذاب شما چه کند و خدا همواره سپاس‏پذیر [=حق‏شناس] داناست(سوره 4 آیه 147)

+   برای سلامتی علی دعا کنید. قدر "علی های" خودتونو بدونین و در عمل عاشقشون باشین..


مخدر باشیم و لذتشو ببریم


**  کلمات مخدر و اعتیاد اگه از زوایای دیگه بهشون نگاه بشه ممکنه مفید یا حتی ضروری هم بنظر برسن! 

 در این پست کاری به تاریخچه مواد مخدر نداریم. اینکه سومری ها از کهن ترین اقوامی هستند که از «گیاه شادی بخش» استفاده میکردند و...حتی در مورد اثر این مواد بر متابولیسم سلولی هم وارد جزییات نمیشیم. که البته در جای خود جالب و آموزنده هست و اگه مجالی شد باز هم درموردش خاهیم نوشت...

گاهی ماها به متغییرهای بیرونی بیتفاوت میشیم. گاهی نا خودآگاه دلمون میخاد یه چرخه ای رو بدون هیچ دلیلی تو ذهنمون تکرار کنیم. این چرخه میتونه تکرار یه آهنگ باشه (که شاید واسه همه رو مخ باشه و حتی خودمونم بعدا ازش متنفر بشیم، ولی ما تو اون مقطع زمانی معتادش هستیم)،  میتونه مرور یک خاطره یا دست نوشته ای خاص باشه، میتونه زل زدن به یه عروسک یا  اثر هنری باشه، میتونه رفتن به مکانی خاص یا  نگهداری و رسیدگی به گلها و باغچه باشه...میتونه اصرار پرداختن به مشاغلی باشه که از نظر فرزندان دموده شده و بازدهی اقتصادی هم نداره...همه اینا  حکم مخدر دارن. حتی  ابنبات چوبی هم میتونه در زمانی مناسب نقش مخدر بازی کنه.لذت این تکرار به زمان هم وابسته هست و در مقاطع زمانی مختلف  لذت و نفرت ممکنه جاشون رو عوض کنن ...

ظاهرا این مخدرها آدم رو نسبت به راههای جدیدتر و بازدهی بیشتر، بیخیال و بی توجه میکنه و ضررش میچربه بر منافع زودگذر، اما اینطور نیست! این مدل اعتیادها بیشتر مواقع نه تنها به سلامت جسم و روح  کمک میکنه که حتی از نظر اقتصادی هم در بلند مدت منافعی ایجاد میکنه...

+ پست مرتبط :صحبتای اون پدر در این پست . اونجاییکه پدرگفت اگه بازنشسته شده بودم تا الان7تا کفن پوسونده بودم! بازنشستگی، یه جور ترک اعتیاده واسه این افراد. ترک این اعتیاد مایه مرضه!


**  تا حالا ریشه هویج رو با ریشه گندم مقایسه کردین؟ یا اکثر علفهای هرز؟! ریشه افشان این علفها انقدر انشعاب داره که کندنش کار سختیه. 

ما هم باید اینجور باشیم! هویج نباشیم! تا اونجا که در توانمون هست و به موقعیتها لطمه وارد نمیشه تو زمینه های مختلف ریشه بدوانیم...تو هر پست و مقامی که باشیم فرقی نمیکنه...مهم اینه که تو خیلی از زمینه ها مفید بودنمون رو به طرف تحمیل کنیم جوریکه مثلا کارفرما بهمون معتاد بشه و حتی  اگه فشاری بهش وارد شد بر خلاف میلش نتونه از مفید بودنمون چشم پوشی کنه  و راحت کنارمون بزاره و یا  اگه یه روزی خودمون تغییر شغل دادیم  همه خمار ما باشن ......

انقدر تو زمینه های مختلف اطلاعات و حتی مهارتهاتمون رو بالا ببریم که درصد تخدرمون بالاتر بره و طرف مقابل به مرز جنون برسه!

البته که همه چیز را همگان دانند.  دانای کل خداست. اما فقط کافیه به  چند مهارت به تعداد انگشتان دست برسیم تا مخدر خوبی باشیم و از معتادین تا باندهای مافیا التماسمون کنن!

یاد یکی از دوستام افتادم که شرکتشون بعد از اعمال تحریمها از ایران رفت و این مدل کارمندهای ایرانیش رو هم با خودش برد!


**  ما ها مثل پرتئین ها هستیم. اصلا خودشونیم!

  "زهر" یا "آنزیم" یا "تار مو" یا...همه پرتئین هستن. یه پرتئین میتونه  خیلی ساده باشه، یکی هم میتونه ساختاری بسیار خلاقانه و پیچیده داشته باشه.

ما کدومش هستیم؟یه پرتئین ساده یا یک نمونه با ساختار خلاقانه؟

خیلی باید رو گیرنده های سیناپسیمون کار کنیم  تا هرچه بیشتر طرف مقابلمون بهمون وابسته بشه...

عجیب اینکه ما مخدرهایی هستیم که از نشئگی طرف مقابلمون نشئه میشیم!!!و این اوج لذته.

انتخاب نوع اعتیاد مرحله مهمیه و بر لذت نهایی ما اثر مستقیم داره. مدیریت اعتیادهامون همیشه مغفول بوده. بعضی افراد انقدر مفید و با خیرن که حتی سرفه کردنشون هم آموزندس. از راه دور هم ادم ازشون چیز یاد میگیره(عقل و دین).  طوری روی گیرنده های مغزی ما اثر میزارن که مریدشون(معتادشون) میشیم. بعضیا به اعتیاد فقط از جنبه تفنن نگاه میکنن. درسته سوژه های سرگرمی زیاده اما واقعا صرف سرگرمی کافیه!؟ رنگ وآب بعضی سوژه ها ممکنه جذاب باشه  اما نه دنیا توشه نه اخرت...

اگاهی و علم،بهترین افیونه.همه حتی نا خواسته  خمارشن..( لینک مرتبط  وان براون)

امیدوارم مخدرهای خوبی سر راه همه قرار بگیره.   "مهران" برای من مخدر بود!کسیکه ازش لذت بردم و من بودم که با اصرار افتادم دنبال عقایدش و اون برام دعوتنامه نفرستاد ...

پ ن :

حتما مصادیقش برا شما هم پیش اومده. اینکه "فردA" اوضاعش تعریفی نیس، یعنی مخدر سطح پایینیه...اگه حرفه ای تر و پیچیده تر عمل میکرد موفقتر و بود و بقیه محکمتر معتادش میشدن...مخدر بودنمونو باید خیلی بالا ببریم  جوریکه جایگزین کردنمون خیلی سخت و یا هزینه بر باشه..

. . .


ادامه لینکها  1  و  


بعدا اضافه شد: صرفا جهت یاد آوری یک اتفاق



هر زمان نو می شود دنیا ولی ما...(زلزله2)


با حرف یکی از دوستان، یاد اپرای عروسکی دیدار مولانا و شمس افتادم با صدای همایون شجریان.. 

       ... هر نفس نو میشود دنیا و ما/ بیخبر از نو شدن اندر بقا/  پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست/مصطفی فرمود دنیا ساعتیست/ آزمودم مرگ من در زندگیست/ چون رهی زین زندگی پایندگیست...

تا حالا شده با خودتون در گذشته روبرو بشین؟! 

اینکار براحتی شدنیه. مثلا به کامنتها و نوشته های سال قبلخودتون رجوع کنین،  در مورد هر موضوعی که باشه. بدون خوندن نوشته های قبلی،در مورد اون موضوع نظر بدین و بعد نظر سال قبلتونم بخونین. تجربه جالبیه... 

اگه "من الان" رو با "من یک زمان دیگه مقایسه کنیم یجورایی به دیدار خودتون رفتین. مثلا طبق تصویر بالا، "من الانرو بصورت مجموعه A در نظر بگیریم و "من زمانی از گذشته" رو بصورت مجموعه "B" یا"C" یا "D" یا "E"و... در نظر بگیریم و وضع الان  A رو با اونها قیاس کنیم.

مثلا تو حالتی خوش بینانه اگه  اوضاع  قبلی  ماC باشه و اون جایگاه قبلی ما مثبت و مفید بوده باشه اونموقه رسیدن به  اوضاع فعلی A نشونه خوبیه. برطبق همین مفروضات رسیدن از جایگاه D به A  پسرفت حساب میشه.

یا اگه مفروضاتو تغییر بدیم وجایگاه قبلی B ما  منفی و نامناسب بوده باشه  ، تغییر به جایگاه جداگانه  A  مفید بنظر میرسه.


**  این تغییر جایگاهها لزوما با هزینه زمانی بدست نمیاد. گاهی فقط یک صحبت کوتاه با افرادی خاص این تغییرو ایجاد میکنه.مثل دیدار شمس و مولانا. مثل دیدار امروز من با محمدرضا و صحبت در مورد واقع بینی و اوضاع کاری و پولی وتحصیل مقطع دکترا و ..(win10وC#و...)فدا کردن بعضی منافع فعلی در جهت اهداف بزرگتر اینده..     (این دومین زلزله بعد از جریان آخرین زلزله بود)


**  کاش همیشه اونقدر کار و مشغله فکری داشته باشیم، که وقت فکر و ایضا دخالت کردن در کارهای دیگران را نداشته باشیم... (نقل از لحظه)


پ ن:

+   حواسمون باشه همونجور که امروز، فردای دیروزه، دیروز فردا هم هست. پس میشه جایگاه ها مون رو به اختیار خودمون تصحیح کنیم.

+   نسبت های چهارگانه فلسفی تساوی، تباین، مطلق ومن وجه، یه چیزی تو مایه های قوانین مجموعه ها تو ریاضیه...

غاز همسایه


** پیش نوشت: 

میگن کنفسیوس گفته:       انسان سه راه دارد:     راه اول از اندیشه می‌گذرد، این والاترین راه است؛          راه دوم از تقلید می‌گذرد، این آسان‌ترین راه است؛       راه سوم از تجربه می‌گذرد، این تلخ‌ترین راه است!

**    "دوستانهطی مطلبی در مورد اثر تبلیغات و حرف بر مردم، مصداقی از صرفه جویی آب آورده بود که منو برد به یه وادی دیگه. البته اثر بخشی تبلیغات درصرفه جویی آب  انکار نشدنیه اما اصل ماجرا ریشه ای تر بنظر میرسه.

شایدبهتره بگیم ترکیب "عدم آینده اندیشی" و چشم بستن به روی عواقب، همراه با   " مُسکّن درمانی" اوضاع فعلی رو برای ما رقم زده.

مثلا: میدونیم مطالعه چه کتبی مفیده و باز اهمال میکنیم....

میدونیم ورزش و برنامه غذایی سالم و منظم لازمه و اگه دیر بجنبیم آلزایمر و قند و بیماری قلبی و ... در انتظارمونه اما اقدام رو موکول کردیم به  مجالی که هرگز پیش نمیاد....

واقعیت اینه که نمیشه بعد از کاشتن گردو، توقع سبز شدن گلابی داشت! قوانین  زندگی، شسته رفته و دقیقن و پیش بینی و پیشگویی آینده ، کاری تخیلی نیس. اتفاقا کاملا عادی و شدنیه!

مثلا: از سیستم آموزشی و فرهنگی  فعلی ما از مهد کودک تا دانشکاه نباید  انتظار معجزه داشت و عاقبتش مشخصه.

هر آدم معمولی میتونه از قیاس بین مثلا برنامه های مهد کودک و مدرسه ژاپن با ما بفهمه آخر عاقبتمون بکجا ختم میشه..

وقتی ساختمونای ما به جای الگوهای بومی و متناسب با اقلیم خودمون، تغییر داده شدن به سمت تقلیدی کور از نظام به اصطلاح مهندسی، دیگه تو زمستون و تابستون انتظار دمای مناسب نباید داشت...جاییکه هرکاری کنی دیوارهای تیغه ای نمیتونن مانع عبور سرو صدا به داخل خونه بشن،  هرکاری کنی نمیتونی حمام و گرم کنی و طرف مجبوره شیر آب رو تا اخر باز بزاره،... حالا هی بیان بگن در مصرف آب و گاز صرفه جویی کن!

یا انواع و اقسام ترفندها برای از بین بردن آثار منفی مکان یابی نا مناسب آشپزخانه و سرویس بهداشتی و حمام و اتاق پذیرایی...

(احتمالا شما هم اون پیام تلگرامی شبیه ساز سیفون توالت رو خوندین که طنز گونه بین مردم دست بدست چرخید...)

فشرده سازی مکانی و آپارتمانهایی که بیشتر شبیه زندان و یا خابگاههای دانشجوییه تا محل ارامش...

فضای سبز شهری بدون توجه به اقلیم بومی تغییر داده شده درحالیکه  هدر رفت آب در این بخش، نسبت به بخش مسکونی بیشتره...

مکانهای عمومی که بهانه ای برای دور هم بودن و همدلی و نشاط بیشتربود تعدادشون کمتر و کمتر  و تقریبا نابود شد...

اگه زمانی حتی حمامهای عمومی هم محل بحث و تحلیل مسائل بود، امروز دیگه تو مساجد و مراکز آموزشی هم تحلیل محتوی کمرنگ شده...


پ ن:

+       در مورد گفته کنفسیوس ،ماها  انگار  نه تنها از راه دوم کورکورانه رفتار بعضی کشورها رو تقلید میکنیم که متاسفانه در راه سوم هم موندیم و با تمام تلخیها، دچار جرخه تکراردر راه سوم هستیم!

+      بعدا اضافه شد: حمام سلطان میر احمد یک نمونه برای مصداق از تجمع و تعاملهای مفید مردم با هم و اتحاد و همدلی بیشتر اونهاست...این مدل حمامها بیشتر شبیه سالن کنفرانس بوده تا دخمه ای سرد کنج یک خونه100-50متری (حمامهای فعلی)