++ به محض رسیدن به تقاطع چراغ قرمز میشه و تایمر شروع به شمارش معکوس میکنه. به احتمال زیاد شما هم حس خاصی بهتون دست میده. همون حسی که باعث میشه قبل از قرمز شدن چراغ ، بجای کم کردن سرعت پامونو رو گاز فشار بدیم . انگار فرار از چراغ قرمز به هر قیمتی یه جور زرنگی باشه. تایمر تقاطع تو بدترین حالت ممکن، 100 ثانیه شماره میندازه، اگه فک میکنیم خیلی زرنگیم فکری برای بقیه ساعتای زندگی کنیم.
++ زمان و عمر یه چیز نسبیه. کاش اینو درک میکردیم و اون حس "چراغ قرمز" رو منتقل میکردیم به فرصتای مهمتری از زندگیمون که معمولا با بی توجهی از دست میدیم و برای اون معدود زمانهای نه چندان مهم صبر و سخاوت بیشتری بخرج میدادیم و به ارامش خودمون و دیگران کمک میکردیم.
++ سال 96 شوخی شوخی تموم شد! عمرمون رف!
++ صحبت از اونجا شروع شد که فضولها ازش پرسیدن چرا موهاتو رنگ کردی؟! و اونم مث من متعجب از سطح بیکاری اونا و آمارگیریهای ریز اونا. وقتی رفتن ازش پرسیدم واقعا موهاتو رنگ کردی!؟تو که موهات مشکلی نداره. گف آره. گفتم منکه حاضر نیستم به این آت و آشغالا اعتماد کنم. معلوم نیس چطوری درست شده و عوارضش چیه. آدم موقه لذت سلفی با این مواد، بجای نیگا به ظاهر کار، ببینه ممکنه چه بلایی سر خودش بیاره. (بعضیا تو سلفیاشون نگاه دیگران رو دنبال میکنن تا خودشونو). گف اتفاقا یه چیزی بگم بخندی! گفتم چی؟ گف بلد نبودم رنگ گنم پوستم هم رنگ شده بود و خیلی تابلو شده بود... هرچی رفتم اینطرف اونطرف مشاوره گرفتم گفتن فایده نداره!باید صبر کنی به مرور از بین بره.. حتا اینترنت هم هرچی گشتم فایده نداشت. پرسیدم خب چیکار کردی؟ گف: ابتکار بخرج دادم و خودم یه روش ابداع کردم! با نوشابه همش پاک شد!!!!
++ یاد صحبتای یکی از دوستان افتادم که توش از نون کنجدی گفته بود.و اینکه تو صف نونوایی بلوا به پا شده بود بین مشتریها که بعله ، بین اونهمه کنجد روی نون یه حشره ای هم دیده بودن. و یه عده ای میگفتن این حشره کوچیکه و یه عده میگفتن این فقط کنجد سوختس و...
با خودم گفتم حتا اگه اون حشره کوچیک سوخاری باشه من حاضرم نون حشره ای بخورم ! آسیبی بهمون نمیزنه. این موارد برای ما مهم جلوه میکنه اما اصلا برامون مهم نیس چقد مواد سرطانزا میخوریم و عین خیالمون نیس!
روغنهای مصرفی، برنجهای پلاستیکی، و...ساخارین و شیرین کننده های مصنوعی، انواع طعم و رنگ های مصنوعی مثلا خوراکی، انواع عطرها و رایحه های بازاری، انواع نگهدارنده ها و ... که سرطانزا بودنشون قطعیت داره و هیچکسی عین خیالش نیس.( وزارت بهداشت که دنبال منافع خودشه کاری بهش نداریم، منظور خودمردمه) اون موقه میایم گیر میدیم به غبار روی میوه و حشره روی سبزی...
محصولات تراریخته گیاهی و یا محصولات پرتینی مصنوعی و هورمونی موجود در بازار و قس علی هذا (مام بلدیم ازین لغات!)
فارغ التح صیلی بهزاد منو یاد یه کتابی انداخت . شاید شمام خونده باشین اما ارزش یاد آوری داره:))
البته کتاب "نشت نشا" رضا امیرخانی هم تا حدی همین حرفو میزنه
پ ن:
کتابها خیلی کوتاه و مفید و زبان خودمونی دارن . شاید طرح جلد خودش کل کتاب رو تفسیر کنه:))
با نزدیک شدن به پایان سال ، بعضی دوستان ضمن تبریک عید نوروز، اشاراتی به وقایع 96 میکنن و از خدامیخان هرچه زودتر تموم بشه .مثلا: اینکه سال غم انگیزی بود ....زلزله و قطار و کشتی و ...
این مدل حرف زدنا منو یاد چیزی انداخت.
فرید از بچه های خوابگاه بود. از فرید فقط و فقط همین یه جمله رو شنیده بودم و به یادم مونده. جملشو خودم خیلی دوست دارم و در ادامه میگم . ایام امتحانات بود ، اون موقه ها هم مث الان نبود. سالن امتحانات قتلگاه بود! باورتون نمیشه بچه ها مشکل قلبی پیدا میکردن و حتا دست به خودکشی میزدن! و... (الان که دیگه همه چی فرمالیته شده:))
تو اون فشار و استرس، محمود دیگه تحملش تموم شده بود. اون روز با حالت ناله و درموندگی رو کرد به فرید و گفت: پس این امتحانات کی تموم میشه؟!
فرید با آرامش و لبخند گفت: همه چی یه روزی تموم میشه!
همین یه جمله کوتاه رو بارها با خودتون مرور کنین. با مصداقهای زندگی خودتون مقایسه کنین. خیلی از حرفا و افکار ماها با یاد اوری این جمله تعدیل میشه.
برگردیم اول صحبت! قرار نبوده همه چیز یوتوپیایی باشه. قرار هم نیس با تغییر اعداد تقویم معجزه ای رخ بده. هیچوقت تغییر رو موکول به مقطعی خاص نکنیم. هر اتفاقی یه روز تموم میشه. انعطاف خودمونو از دست ندیم. زندگی همینه. با همه اتفاقات مختلف.
++ فقط 18 سال! ( لینک تصویر فوق با کیفیت بهتر)
++ پشت سر افراد حرف زدن نفرت انگیزه. همینطور همجواری با افرادی که مث اسب دروغ میگن و براشون عادی شده .
++ بازنشسته شد. با همه حرفایی که پشت سرش میزدن من ازش بدی ندیده بودم.
رفتاراش غیر منطقی نبود. شاید یخورده حساس و دقیق بود و تو بدترین نوع نگاه، یخورده زیادمحتاط و قانونمدار بود.
چند وقت قبل دیدمش. یخورده از لاک محافظه کاری و قانون مداری قبل بیرون اومده بود. شاید بشه حرفاشو چکیده 30-40سال کار دونست. بهم گف به هیچی اعتماد نکن. نه به قانون نه به همکار و نه...
برا هیچی و هیچکس هم کار نکن. نه قانون و مسولای بالایی برات مهم باشه نه حتا مردم و مراجعین. اینا هیچکدوم به دردت نمیخورن. فقط اگه برا خدا کار کردی برات مونده.
پ ن:
پیامبر و امام علی هم نتونستن حریف طمع بعضی از خودیها بشن...