با خوندن کتاب "خواص و لحظه های تاریخ ساز"، (که در پست قبلی اشاره شد) آدم دچار خوف و بهت میشه! از طرفی آدم لبریز میشه از غیظ و نفرت و حس انتقام و گرفتن حق مظلوم از ظالم و از طرفی آدم پناه میبره به خدا از شر خودش!! با خوندن اون کتاب ممکنه نفرتی تمام وجودمون رو پر کنه از امثال اشعث، یا امثال عمر یا ابن زیاد یا بقیه خواص منحرف که کل تاریخ رو بخاطر خودخواهیشون به انحراف کشوندن.
هر کس مصداقهای زنده ای از افراد تنفر آور تو زندگی خودش هم سراغ داره. موقه عملی خاص، تصمیمی خاص، حرفی خاص، فکری خاص به این فک کنیم که نکنه خودمونم اون فرد مورد تنفر بشیم!!
مصداق این حرف واکنش عایشه در مورد پیشگویی پیامبر در مورد زنی مرتد هست. عایشه یک عمر اون زن رو نفرین میکرد ولی دست آخر متوجه شد خودش بوده! خیلی حساب شده تر رفتار کنیم. مواظب باشیم خودمون تیدیل نشده باشیم به افرادی مثل "نگد ".
اعمال ما باطنی دارند که ازش غافلیم. یه آثار و پیامدهایی دارن که برامون ملموس نیست. تصور کن امثال "نگد" برن به بهشت و ماها بریم جهنم اونم بخاطر خوردن شلغم! عذابی بالاتر این نمیشه متصور شد! (پست مرتبط)
***
تو یه جمع دانش آموزی یکی از بچه ها میگف نسبت به پدرمادرمون باید جوری رفتار کنیم که دوس داریم بچه هامون در آینده با ما اونجور باشن.. وقتی غیر مستقیم این گفتگو ها رو میشنیدم افتخار میکردم به شاگردام. درسته سنشون کم بود و شاید این حرفارو از بزرگترها یاد گرفته باشن اما فهمیدن اصل مطلب برام خیلی ارزش داشت. شاید 10 سال دیگه به سن ازدواج برسن ولی از خیلی از متاهلای بچه دار بیشتر میفهمیدن. بلد شده بودن یه درس عبرتو روی وضعیت خودشون شبیه سازی کنن. ماها هم یاد بگیریم عبرتهای تاریخ رو تو زندگیمون جریان بدیم.
محور کتاب مذکور اینه که خواص در لحظه لازم اقدام لازمو انجام ندادن. ما هم خواص هستیم. حداقل در بعد کوچکتر تو کشور درونی خودمون. نگاه کنیم چه اقداماتی هست که تعلل کردیم. تو کشور درونی ما کی حکمرانی میکنه؟علی؟ عمر؟ اشعث؟یا...؟ دلمون برای عمر و وقت با ارزشمون بسوزه! قدر فرصتهارو بدونیم. به خودمون ظلم نکرده باشیم. نسبت به خودمون اقدام مناسب و زمان مناسب رو رعایت کنیم. اگه لازمه بیشتر مطالعه کنیم، هنرجدیدی یاد بگیریم، افراد بهتری برا معاشرت پیدا کنیم، سرعت عملمون رو با تمرین ببریم بالا، برنامه داشته باشیم و...
با اوضاع فعلی ، به نظر میرسه مطالب این کتاب جدیدا نگارش و چاپ شده باشه. در حالیکه عمر کتاب بالای بیست سال ، یعنی دهه هفتاد هست!
کتاب خودش خلاصه و کوتاه هست و انقدر کاربردی هست که مجبور بشم حتما اونو تهیه کنم تا سالهای بعد هم بتونم دوباره اونو دوره کنم...
***
دوران لغزیدن خواص طرفدار حق از حدود6 الی 7 سال بعد از رحلت پیامبر شروع شد. اصلا به مسئله خلافت کاری ندارم. بحث آن جداست. کار به این جریان دارم. این جریان جریان بسیار خطرناکی است!! اولش هم از این شروع شد که گفتند: نمیشود سابقه دار ها (صحابه و یاران پیامبر) با مردم دیگر یکسان باشند! اینها باید امتیازاتی داشته باشند.این خشت اول بود. حرکتهای انحرافی از نقطه کمی آغاز میشود... این انحرافات شروع شد تا به دوران عثمان رسید. وضعیت به گونه ای شد که صحابه پیامبر جزو بزرگترین سرمایه دارهای زمان خود شدند. افرادی که هر کدام یک کتاب قطور سابقه و افتخارات در بدر و احد و جاهای دیگر داشتند. .. وقتی یکی از آنها مرد ، میخواستند طلاهایش را بین ورثه تقسیم کنند. طلاها را آب کرده و شمش کردند و با تبر بنا کردند به شکستن!! اینها را تاریخ ضبط کرده. اینها حرفهایی است که همه نوشته اند.
ادامه مطلب ...تلوزیون آبدارخونه،مسابقه پرسپولیس و یکی از تیمهای شهرستانی رو نشون میداد مربوط به سالهای دهه شصت یا هفتاد، با گزارش شفیعی . به مناسبت فوت مجری برنامه "ورزش و مردم" ، گزارشهای سالهای دور ایشونو بازپخش میکنن. اصلا کاری به درست یا غلط بودن این موج سواریها و پر کردن آنتن تلوزیون 80 میلیون جمعیت کشور و مخاطبای خارج از کشور، با این نمونه برنامه ها و اتلاف وقت و عمر مردم ندارم. خود مسابقه منو برد یه عالم دیگه. اونهمه جمعیت که به طرفداری تیم تهرانی اومده بودن استادیوم و گلهایی که یکی یکی به تیم شهرستانی زده میشد . تیمی شهرستانی که معلوم نبود از کمبود امکانات و ... سال بعد اصلا وجود خارجی خواهد داشت یا نه. چنان جمعیت به وجد می اومدن انگار قهرمانشون با دستای خالی در نبرد با اژدهایی 3 سر پیروز شده!
صحنه ای که برا من تداعی شد، مسابقه گاو بازی بود!
فرایند گاوبازی: اعضای گروه گاوبازی به میدان می آیند. سپس گاو نگون بخت وارد می شود. دستیار ارشد ماتادور، پارچه صورتی و زرد رنگ را مقابل حیوان وحشت زده از جمعیت و سر صدا، حرکت می دهد. حیوان می ترسد و عکس العمل نشان میدهد. بعد از آن نیزه سواران سوار بر اسب به میدان می آیند، در هیبت جنگجو! نیزه ها را بر پشت گاو فرو می برند، او را می دوانند و خسته اش می کنند تا جریان مسابقه به نفع ماتادور آماده گردد.حال ماتادو ر با غرور وارد زمین شده و تشویق جمعیت بیشتر می شود.او هم سعی می کند وقار نداشته اش را به نمایش بگذارد و شروع به حرکت درآوردن پارچه قرمزی می کند، که نه رنگ آن بلکه حرکت دادن های متوالی اش جلو چشم گاو زخمی او را عصبی می کندوگرنه گاو رنگ ها را تشخیص نمی دهد. این پارچه رنگی بیشتر جمعیت را به وجد می آورد تا گاو را. در واقع ماتادور تماشاگران را بازی می دهد.مو به مو حرکات تمرین شده اش را بر روی گاو پیاده می کند، تا او بیشتر تقلا کند و خون بیشتری از دست بدهد.درمرحله پایانی شمشیرش را بین دو کتف حیوان و تا قلبش فرو می کند. ماتادور برای دقایقی تشویق می شود. دو گوش، یک گوش یا دم حیوان به رسم هدیه و یادگار به او داده می شود ....
پ ن:
همچین جریانی متاسفانه در خیلی از زمینه های دیگه هم هست! جریان برچسب استعدادهای درخشان دادن به افرادی خاص، انتخاب کارگر یا کارافرین نمونه، تشویق های فرهنگی و علمی و ورزشی، معرفی کردن افرادی خاص بعنوان الگو برای دیگران، نوع رفتار با مسایل ارزشی و مذهبی و ...
++ پست قبلی، شاید پیش نیاز این پست بود!
++ بعد از حمله همه جانبه رژیم بعثی به کشورمون، قریب به 3 ماه ایران عملا هیچگونه اقدام جدی نداشته...شاید اگه همون روزای اول یه حرکتی قاطع انجام میشد مسیر تاریخ جوری دیگه بود... ادامه اون وضعیت و عدم موفقیت ها ، حتی منجر به زمزمه هایی مبنی بر صلح با دشمن میشه! در چنین بحرانی نیروهای مردمی وارد عمل میشن و مثل همیشه با از خود گذشتگی و امکانات محدود معجزه میکنن. هم اوضاع نظامی رو سامان میدن و هم بساط منفعت طلبها و ژنهای برتر داخلی رو جمع میکنن. جمع شدن بساط این افراد مطالبه گر فاسد، به مراتب مهمتر از موفقیتهای نظامی بود و اون موفقیتها رو شتاب هم بخشید...
++ ایران الان، با این اوضاع فشار و کمبودها و کم توجهی ها، همون خرمشهر ماههای اول جنگه ! اگه ما دلمون رو خوش کردیم که از بالا کمک، یا حداقل توجه و حرکتی میرسه، در اشتباهیم. اونا در جنگ قدرت و ثروت بین خودشون غرق هستن و دین که هیچ، انسانیت رو هم سرش حراج میکنن. ما مردم باید خودمون کاری کنیم. بشیم همون مردم اون زمونا.
++ آنها هرگز با شما به صورت دستجمعی نمیجنگند جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها! پیکارشان در میان خودشان شدید است (اما در برابر شما ناتوانند) به ظاهرشان مینگری آنها را متحد میبینی در حالی که دلهای آنها پراکنده است این به خاطر آن است که قومی بیعقلند! سوره 59, آیه 14