+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

چه تو را می برد اینگونه به ژرفای خیال؟


+ در دهه 60 میلادی، ناسا با دانشگاه MIT قراردادی جهت ساخت و توسعه سیستم هدایت و راهبری فضاپیما امضا کرد. خانم مارگارت همیلتون  ریاست گروه توسعه دهنده نرم افزار را به عهده داشت. میگن تصویر بالا مربوط به ایشون هست درکنار کدهایی که تیم تحت رهبری اون  نوشته. اون حجم از کد منو  یاد حجم چکنویسهای قاسم انداخت که ارتفاعش به نیم متر هم میرسید ، بچه های دانشکاه بهش میگفتن "چپان". دلم میخاست چک نویسهاشو یادگاری نگهدارم!
ویاد خیلی از موضوعات دیگه... مثلا اینکه چرا  اکثر نوبلیستای دنیا امریکایی اند یا تو امریکا درس خوندن؟...اینکه واقعا اونا از نظر علم و سبک مدیریتی انگار بیشتر از ما به اسلام عمل میکنن...
++ یادی کنیم از نمونه های موفق تو کشور خودمون و درس بگیریم. میگن نسل  اول موشک فاتح 110، با صرف حدود 5 میلیون نفر ساعت تلاش، به نتیجه رسیده..فرض کنیم 4میلیون ساعت. که از قرار 500هزار تایم 8 ساعتی مفید فول فول هست. یعنی حدود 500هزار روز کار مفید کامل. و قریب به 1370 سال کارکه از تصور و توان هر فرد خارجه. حالا اگه تیم مشارکتی ما 100 نفره باشه این زمان میاد روی 13 سال و اگه 1000نفره باشه میشه یک ساله. (البته ما نرخ بازدهی کار تیمی رو نادیده گرفتیم و فقط یه براورد کمی ساده کردیم) .تو این نگاه اجمالی اهمیت زمان بعنوان سرمایه محدود و کار تیمی بعنوان راهکار مشخص میشه. اینکه هر فرد قدر لحظه به لحظه عمرشو بدونه.... حالا تو  همین کشور ما یه مشت الاف بیکار از همه جا بیخبر (مخصوصا از دین و ولایت ) از اول صبح چوب دست گرفتن برن مراسم قالی شویی....خدا عقل رو از ادم نگیره.ملت "عشقی" بار اومدن .عشق این مدل حرکات. تو عمل، اونجا که باید باشن و درست عمل کنن گند میزنن.شاید کفتربازها چند قدم جلوتر از این افراد باشن. لااقل تو کارشون خالصن. صدا و سیما هم از اول صبح ماشین پخش زنده مستقر کرده که  این الافیها ترویج و تایید بشه.این حرکتا خوبه به شرطی که عقبه عملی دنبالش باشه. اوج این حرکتا قیام توابین و مختار و... بود که بعد از به سقوط کشوندن حکومت بنی امیه  60 الی100 ساله،  انقدر بدون عقبه بود که دوباره بقیه امامها منزوی موندن و بنی عباس 600 سال ملت و دین و انسانیت رو ب لجن کشیدن...
+خلاصه اینکه کار تیمیه ک امریکارو رسونده اینجا. هنر نگهداری و مدیریت افراد با ذوق و استعدادهای مختلف زیر یک پرچم حکایت دسته چک سفید امضاییه که پروفسور حسابی خاطرشو تعریف کرده...
+ ذهن آدم با دیدن یه عکس تا کجاها که نمیره!!

انفجار 8 بمب در اهواز


سال 84 یا 85 بود. با بچه ها نشستیم غذا  بخوریم یهو صدای انفجار دل همه رو ریخت! بعدا  معلوم شد بمب تو بانک کیان پارس گذاشته بودن. بمبهای دیگه هم البته بود که تلفات هم داشت.(بمب تو خیابون نادری، بمب تو فرمانداری، ساختمونای دولتی و...) 

همچین سلسله اتفاقاتی افتاد ولی  آب از آب تکون نخورد! خیلی از مردم اصلا خبردار نشدن! یعنی وقتی تماس میگرفتیم خونه متوجه میشدیم مردم دیگر استانها اصلا در جریان نبودن! حتا آمار دقیق تلفات و ... هم اعلام نشد! حتا سالهای بعد، ماجرای انفجارها و به خون کشیده شدن خیابون شلوغ "نادری" و... رو برا رفقای اهوازی هم که تعریف میکردم اظهار بی اطلاعی میکردن!!

حالا این رو مقایسه کنیم با اتفاق اخیر که 4 نفر اومدن با کلاش یه عده ای رو به رگبار بستن. 

این حمله شاید یک دهم حملات قبل کشته و مجروح نداشت اما چطور انقدر وسیع واکنش برانگیز شد؟ جوابی که به ذهن  میرسه: اون زمون موبایل و دوربین و امکانات رسانه ای مث الان نبود. این قیاس مصداقیه بر اینکه: نقش رسانه، کمتر از بمب نیست.

نمیخام تایید کنم بایکوت خبری یا سانسور اخبار رو . حفظ آرامش مهمه اما  امروزه دیگه برا حفظ آرامش، نمیشه از بایکوت خبری استفاده کرد.  بهتره مسئولا بیشتر بخودشون زحمت بدن و پیشگیری کنن، مدیریت کنن،... ما مردم هم تعامل با رسانه ها رو یاد بگیریم تا رسانه ها بازیمون ندن ،دور نخوریم، در جهت منافع بعضیا تهییج نشیم... 

++ یادمه تو اون فضای درهم و برهم و اون  اقلیم تحمل ناپذیر، بسیجی ها بودن که اومده بودن تو میدون و نظم میدادن به امور...

بی ادعا ، بی ریا و گمنام

نعمت جبر


دستگاه  ، بدون اون قطعه کوچیک کار نمیکرد. مدتها بود گوشه انبار افتاده بود و خاک میخورد. شاید 5 یا 6 سال، بود و نبودش برای کسی فرقی نمیکرد. نهایت کاری که انجام شده بود این بود که دنبال یدکی گشتن و پیدا نکردن. اوج خلاقیت هم تو روشهای پیدا کردن قطعه یدکی بود که البته اگه استقامت نشون میدادن شاید تو همین زمینه هم نتیجه میگرفتن.

اما بعد از سالها با قطعیت اینکه از یدکی خبری نیس، دستگاه رو حراج کردن. کسیکه اونو خرید توان و "رانتش" رو نداشت بره دنبال قطعه. پول و حمایتی هم نداشت که یدک رو خودش بسازه، قطعه رو خودش با خلاقیت تعمیر کرد و الان از اون دستگاه استفاده میکنه! اون کاری انجام داد که بقیه در مدت چند سال انجام ندادن. علتش هم این بود  : تنها گزینه ای بود که براش امکان پذیر بود! گاهی داشتن راههای اضافه و متنوع مانع موفقیت ماست. گاهی لازمه راه های اضافه  رو از بین ببریم!

ایستاده در غبار


++ میگن یه پدر یا مادر رو جلو بچش سرزنش نکنیم.  پدر/مادرا    قهرمانهای فرزنداشونن. قهرمانهایی که جلو همه سختیها ایستادند.  لابلای غبار ناامیدی و انواع فشارها هنوز هم ایستاده اند.

++ میترسید. میگفتم از چی باید بترسی؟ دزدی کردی؟ اختلاص کردی؟ مال مردمو خوردی؟حق الناس و...؟ وقتی کفنش کردن بهش گفتم دیدی ترس نداشت.

++ هیچوقت یادم نمیاد مشکی پوشیده باشه. از لباس مشکی خاطره خوبی نداشت. همیشه پیرهن سفید میپوشید. خدا کاری کرد که تو محرم از بین رفت. کسی مجبور نیست فقط بخاطر اون مشکی بپوشه...

++ قدر پدر مادراتونو بدونید. همونجور که هستن. دلتون برا صداشون هم تنگ میشه . اونا نشونه رحمت خدان.

پست مرتبط

پ ن:

* قدر همه داشته ها رو باید دونست ( خواهر، برادر، رفیق، همسایه ...). ارزش بودنشون رو از تصور نبودنشون میشه فهمید.

* باقیات صالحات رفتگانمون باشیم. 6دنگ حواسمون به کارهامون باشه. اونا همیشه زندن.اعتبار و آبروی اونا باشیم تا بیشتر دعامون کنن.

 پیرو نظرات برخی دوستان  اضافه شد:

* پدرم رفت. این دم دست ترین تیتری بود که به ذهن میرسید. اما من خودم بارها به همه دوستانی که عزیزی رو از دست میدن گفته بودم هیچوقت از این مدل ادبیات استفاده نکنن. هنوزم به همشون میگم اونا زندن، زنده تر از قبل حتا. پس چطور خودم منع رطب کرده باشم و خودم...

به نظرم تیتر "ایستاده در غبار" به مراتب پر مفهومتر و بهتر از ناله کردن و پالس منفی دادنه.

* منم یتیم شدم، ولی یتیم شدن امثال من کجا و پیامبر و ائمه و دیگر بزرگان کجا...