+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

تعالی

در ادامه پست قبل:

ما افرادی معمولی، هستیم...

اما باب تعالی بر روی هیچکسی بسته نیست. نه محدود به زمان و نه محکوم به جبر و نه گذشته، محیط اطرافیان یا هیچ متغییر دیگه ای.

سلمان، ابوذر، مقداد یا عمار کسانی بودن که افتخار تششیع پیکر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو پیدا کردن.

چه مقام رشک برانگیزی.


ما کجای داستانیم


+ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها،  توسط کیا مظلومانه شهید شد؟

کفار؟ مشرکین؟ دشمنان خارجی؟

+ ما در حد خودمان برای حضرت زهرا س چه کرده ایم؟

امثال همون افراد الان هم وجود دارن. باید چنان دندانهایشان در دهانشان خرد شود که مصیبت ها تکرار نشود.


لعنت بر من


پرسیدم چرا دمقی؟

گفت: یکی درخواست پول دستی از من کرد، نداشتم بهش بدم.

گفتم خب اینکه عذاب وجدان نداره. خب نداشتی دیگه.

گفت: نمیتونم این دلیل رو به خودم بقبولونم. من باید انقدر قدرتمند میبودم که این مختصر نیازش رو گره گشایی میکردم. لعنت بر من که برنامه هام درست نبوده!

پ ن:

بعضیا چجوری چندجا کار میکنن!؟ آیا شدنی هست؟

نفرت از ویزیتور صفتی


میگف از فلانی باید یاد بگیریم. روابط عمومیش خوبه و ادم خونگرمیه و...
بهش گفتم بستگی داره منظورت از خونگرمی و ... چی باشه. 

از نظر من اوشون فقط یه ادم ویزیتور صفته.

 ویزیتور صفتی رو با همدردی و همدلی و خلوص یه فرد خونگرم نباید اشتباه گرفت.

ادمای ویزیتور صفت ظاهرا رفتارشون خوب و جذابه، اما این فقط یه ماسکه. اونهم در کوتاه مدت. فقط کافیه منافعشون با تو تضاد پیدا کنه. اونموقع ...

+

لبخند و گریه و اخم و خنده یه ویزیتور فقط برای پورسانته، نه صداقت و خلوص.
و این خیلی زشت و البته کوته فکریه که بگیم تا وقتی یه نفر یا من خوبه منم باش خوبم و بقیه افراد رو به این بهونه محکوم کنیم. و شکر بفرستیم در خاک و دود ،که دکان مارا گزندی نبود...

 این از خودخاهی ماست که رفقامون رو جلو دشمناشون تنها بزاریم فقط به  این بهانه که دشمن اونا فعلا دوست ماست! اصلا این با عقل جور در نمیاد. چجوری میشه دشمن یک نفر دوست ما باشه.

 یا تعریف ما غلط بوده و اونا دشمن هم نیستن و ما هم دوست هم نیستیم، و یا خودفریبی میکنیم در جهت خودخاهیهای خودمون.

پست مرتبط

ویزیتور


گفتم دیگه ازشون کتاب نخواهم خرید. 

دخترایی که بعنوان فروشنده میفرستن، منو یاد شکیب تو سریال باران مینداخت.

اصلا چرا این دخترهارو میفرستن جلو؟

+ دیروز بازهم یکی اومده بود. با همه قول و قرارهایی که با خودم داشتم، یک کتاب خریدم! 

+ اما خداییش با اتمام حجت بود. به چه زبونی باید گفت کتابای زرد رو نیارن.