+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

بی عدالتی

 

++ شما هم احتمالا کلیپ لاریجانی تو مجلس در مورد توهین نماینده سراوان به مردم عادی رو دیدین ...

نماینده ها که خیلی وقته اوضاشون معلومه....ولی منه نوعی توقع داشتم لاریجانی  در حد حرکت پوپولیستی هم که شده یه طرفداری از مردم کرده باشه. تو عصر ارتباطات و دیوارهای شیشه ای ، اون نماینده کذایی پشت تریبون رفته و همچنان میتازونه و دریغ از یه ذره ندامت و احترام به مردم ...حالا تو  منتظری رییس مجلس تجربه بخرج بده و برای حفظ ظاهر هم که شده یه حرکتی بزنه.یهو میبینی آرپی جی رو برعکس شلیک میکنه و  میگه: باید دید کی این فیلمو دست مردم رسونده!!  

++ ماجرای بالا برای من خیییلی آشنا بود! بیشتر از یک سال میشد که برای مشورت و قضاوت به "با شخصیت" مراجعه میکردم . فکر میکردم ، مرجع عادل و متخصصیه . حل نشدن مسئله منو دچار تناقض کرده بود و بعد از حدود دوسال به این نتیجه رسیدم که  مسله خیلی ساده بوده. و در واقع  اعتماد و اعتقاد بیش از حد من به "با شخصیت" کلی هزینه مادی و روانی به من تحمیل کرده. گاهی خوش بینی بیش از حد پشیمونی میاره. مرجع راهنماییمو عوض کردم و البته ایشون هم منو به "با شخصیت"  ارجاع داد و منم برا اتمام حجت خودم برا بار آخر رفتم پیش "با شخصیت" و اول کار بهش گفتم من توقع بیجایی از شما داشتم، شما نه سر پیاز بودی و نه ته پیاز...! اونم بجای اینکه متوجه هوشیار شدن من بشه و بابت معطل نگه داشتن من به مدت 2سال عذر خاهی کنه ، بهش برخورد و گفت: من هم سرپیازم وهم ته پیاز! ازش اجازه گرفتم حرفای این جلسه آخرو ضبط کنم . بعدا چند بار اون فایل صوتی رو بررسی کردم و دیدم کلا قضیه سرکاریه!

 توقع داری با اونهمه ادله روشن حداقل به صورت زبونی همراهیت کنه. اما بعد از کلی سند و مدرک و...یهو چیزای میگه که انگار اصلا حرفات براش مهم نبوده و فقط منافع خودش. وقتی لاریجانی آرپی جی رو برعکسی شلیک کرد تو اون لحظه دقیقا یاد "با شخصیت" افتادم!

++ من اهل درگیری نیستم. معمولا دور این افراد خط قرمز میکشم ودیگه هرگز باهاشون کار ندارم و" ال سی"  اونا رو میسوزونم. و البته به همه دوستان هم خبرشو میدم!

خودمونم خودمونو جدی نمیگیریم!


+ طرف میگه "ف" ما میریم فرحزاد و دیگه برنمیگردیم! نمیدونم شمام اینجوری هستین یا نه. گاهی آدم ترجیح میده تو همون فرحزاد بمونه! شقه دوم حرفو میچسبیم و ول نمیکنیم.

+ دوستی میگف: ماها اکثرا هدف داریم اما راه رسیدن بهشو بلدنیستیم....

بنظرم حرفش درسته و از برخی زوایا قابل تامل و بررسیه، اما از اونجا که ما هم دوس داریم بریم فرحزاد و برنگردیم شقه دوم حرفو بررسی میکنیم.

بنظرم کسیکه هدف مثلا α رو داره، خود اون α رو داره! یعنی بعد از رسیدن به اون هدف، عینیت اون موضوع براش تغییری نمیکنه! کمتر کسی اینطور باوری داره. فک کنم ماها حتا ارزوهامون رو هم جدی نمیگیریم، چه برسه به اهدافمون.

+ من ادم باسوادی نیستم اما همیشه دوس داشتم برا خودم  از این آیه همچین برداشتی داشته باشم:

بعد از مشاهده عینی جزا و پاداش(در آخرت)  تغییری در  باور افراد معتقد ، ایجاد نمیشه .

... این همان است که پیش از این [نیز] روزى ما بوده ... (آیه25 بقره)

... و بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا...

ساعت های دقیق

گاهی ماها نقش ساعت رو بازی میکنیم. دقیق و پر تلاش. 

اما در  بمب ساعتی!! 

وقتی برای خودمون هدف کلان و بلند مدت نداشته باشیم ، هدف از بیرون بهمون تحمیل میشه و معلوم نیس در جهت منافع چه کسی هدر بریم

ثروت جوانی


کتاب تب مژگان  ص69

سرم سوت کشید، دوست داشتم بر گردم به فلوجه، برگردم به الرمادی، برگردم به بیروت و دمشق، اما اینجا نباشم ببینم برای شکار بچه های بدبخت و طفل بی مادر مردم دارند چجوری برنامه ریزی میکنند...اما اگه قرار باشد همینطور میدان را خالی کنیم اوضاع بدتر میشد. ضمن اینکه بچه های عراق و سوریه و لبنان و...فقط جانشان در خطر بود اما بچه های ما دارند تبدیل به آدمهای دیگری میشوند که بارها خطرناکتر و مظلومتر از جنازه های بچه های معصوم عراقی و سوری هستند....از اینها که بگذریم از یک چیز نمیتوان گذشت. در تحقیقات بچه ها ثابت شد آیدی و آدرس بعضی از ادمینهای آن کانالها و گروپها سر از خانه چه آدمهایی در می آورد! آدمهایی که انقدر دمشان کلفت بود که حتی نمیشد به آنها فکر کرد. مثلا یکی از آقازاده ها در کانالی فعال بود و مرتب مطلب به روز میکرد ... خط اصلی جریان آن کانال مستقیما  در تلاویو تغذیه فکری و مادی میشد!

ص127

... بزرگترین مشکلم این بود که مدام یادم میومد که من یه چیزی  نسیتم اما دارم میشم، من یه چیزی نباید بشم اما داره حساسیتم بهش کم میشه و اون چیز فاحشگی بود. من شده بودم زاپاس کسانی که سازمان  برام مقرر میکرد.و این منو آزار میداد...من کثیف بودم اما فاحشه نبودم. اما اونا منافع منو طوری برنامه ریزی کرده بودن که از این راه میگذشت..جوری در مدت 3 سال با من کارکردند و کلاسهای مختلف و  اردوهای مختلط و ...که الگوی من و امثال من شد...

ص129

...مبلغ 5 میلیون تومن بهم هدیه دادن و گفتن اگه در طول یک هفته خرجش کنی 5 میلیون دیگه بهم میدن!...راهش را بلد بودم ،یعنی یادم دادن، سه روز وقت گذاشتم در طول این سه روز دختر و پسرهایی  میومدن در پارک مطالعه میکردن و مثلا برا کنکورشون درس میخوندن و یا حتی روزنامه میخوندن یا جدول حل میکردن. سر صحبت و گپ باهاشون بازمیکردم اگه میدیدم یخشون باز میشه که هیچ اگر یخشون خیلی راحت باز نمیشد مبلغ 500 یا یک میلیون بخاطر تشویق و ترویج فرهنگ مطالعه بهشون هدیه میدادم!....حتی یادمه یکیشون خیلی سفت و سخت بود خیلی هم بچه درسخونی بود...اما فهمیدم مشکل مالی داره...به بهانه ترویج فرهنگمطلالعه باهاش صحبت کردم...از این حرصم در اومد که هدیه یک میلیونی منو نپذیرفت و پاشد رفت! قرار شد یکی دیگه روش کار کنه...معمولا هر کسی نمیتونست کاری از پیش ببره   کارشو میسپردن به سهیلا. اون تنها دختر چادریه جمع ما بود...

پ ن:

لازم نیس در مورد استناد کتاب زیاد زوم کنیم. یخورده که به دور و بر خودمون نگاه کنیم میبینیم واقعیت همینه. هزینه های نجومی و برنامه ریزی های دقیق و هدفمند انجام شده برا عقب نگه داشتن و هدر رفت عمر و سرمایه ماها، از طرفی هم تو جبهه خودی ، با  انفعال و حتی مانع تراشی مدیران و مسولا مواجهیم. اوضاع تعریفی نیس ولی دلمون گرمه به امثال ابراهیم هادی ها و طهرانی مقدم ها...

تخصص

کتاب هارتمان  / ص 62

در همان اولین ساعات پیوستن به گروه پروازی، هارتمان با شخصی بنام "هاینز مرتنز" به عنوان مکانیسین اول شکاریش آشنا شد...خدمات صادقانه او یکی از ارکان پیروزیهای هارتمان شد... او در مورد اولین دیدارش با جوان 21 ساله مو طلایی(هارتمان) میگوید: هرچند قیافه اش به نظر فقط یک نوجوان می امد ولی معلوم بود فکری کاملا فعال و جدی و پخته دارد...از آن به بعد اجازه ندادم کسی بدون حضور و نظارت مستقیم خودم هواپیمایش  را سرویس دهی کند...

پ ن:

گاهی وقتا فقط باید شوماخر باشی نه ماشین ساز. باید هارتمان باشی نه فنی کار هواپیما. آره درسته باید در حد نیازت فنی هم بدونی اما اصل کار تو فرق داره. تو استفاده کننده ای و این ابزار کارته نه سازنده . گاهی انقدر تخصصای مختلفو قاطی میکنیم و کلاف سر درگم میسازیم که کار اصلی یادمون میره..