آدم از یه ثانیه بعد از خودش خبر نداره.از دو لحاظ: کیفی و کمی.
اینکه: یکی تو یه بازه طولانی عمرش تو یه جبهه با یه سری عقایده، یهو تغییر مسیر میده و میره یه جبهه دیگه که شاید حتی180درجه با قبلش فرق کنه.
اینکه: این بازه چه مدت طول میکشه و در کل عمرش چقدر دوام داره.
هر آن ممکنه عمر خودمون یا عقایدمون به سر بیاد(خواه ناخواه).
باتوجه به موارد فوق میشه نتیجه گرفت اگه اون بالا بالاها هستی مراقب باش هر لحظه سقوط همراهته، اگر اون پایین پایینا هستی حواست باشه هر لحظه میشه صعود رو شروع کرد.
تو آفساید بودن شده عادت واسه ماها.
حالا دیگه امثال ماها از تو آفساید بودن ناراحت نیستیم.
یاد اون اعتباری که برا مسئولین قایل بودیم بخیر...
پ ن:
*داشتم فکر میکردم اگه رئیس جمهور میشدم، با اینهمه مسائل بزرگ و وحشتناکی که واسه مردم و کشور وجود داره فرصتی واسه امور پوپولیستی برام باقی می موند؟
ارزش هر روز کاری من که مجری امور70میلیون جمعیت هستم چقدر بود؟ اولویتهای این70میلیون موجود زنده که اکثرشون جوونن چیه؟
رفت سر کاری که از روز اول بهش گفتن: هر روز که میشینی جلو سیستمت، باید یک استکان چای بخوری! بعد کارتو شروع کنی....
زیر بار اون کار نرفت...
باید!؟
رفت سر یه کار دیگه ...در حالیکه هر روز قبل از کار، با ولع تمام، خودش یک لیوان چای میخورد.
گفتم امشب دور هم جمع شیم بیاد همه دانشجوهایی که تو غربت یلدا رو به صبح میرسونن.*
همگی خوش اومدین. دکتر بیا اینطرف کرسی کنار خودم! غریبی نکن! اینجا همه خودین! مثل خودت!
معرفی میکنم:
بچه ها! دکتر.
دکتر! بچه ها!
درون همه ماها اتاق فکری وجود داره. هرچند اتاق فکری بعضیا متروکس، اما اکثر آدما ازش استفاده میکنن.
آمار افرادی که اتاق فکریشون اتاق تنهایی و خلوتشون با خودشونه در اکثریته. اما هستن بعضیا که گاهی دیگران رو هم به اتاق فکریشون راه میدن.
*غربت نه به معنای شهرستان یا تهران...
پ ن:
تا آدم با محیط غریبه نشه نمیتونه دانشجو بشه. تا از اتاق فکری تو دلمون استفاده نکنیم نمیشه از خلوت و تنهاییمون برای برنامه ریزی و طرحهای آینده استفاده کنیم...