فعلا موقتا فیتیلشو پایینتر تنظیم میکنم ...
هنوز تا خاموشی فاصله زیاده..
"در سیصد متری" ششمین وبلاگ من بود که فکر نمیکردم به این زودی...
برای خیلی از افراد تلوزیون خیلی وقته که رفته تو گاراژ! مث رادیو که شاید نهایتا تو ترافیک صداشو بشنویم....دلیلش نه فقط کیفیت برنامه ها یا پیشرفت تکنولوژی، که نبودن فرصت تو این دور و زمونست... مردم قبلا اوقات فراغت بیشتری داشتن،ذهنشون آزادتر بود. یاد حرف یکی از بچه ها افتادم که میگفت: پدرم با یه شغل ساده خونه و زندگی تشکیل داد، 5تا بچه بزرگ کرد و براشون پس انداز و سرمایه جور کردو الان بازنشستس اما من و زنم هر دو کارمندیم و تا اخر روز مشغول کاریم اما سر برج هشتمون گرو نهمونه...یا دوستان دیگه که از دور هم جمع شدنها و تفریحات و فعالیتهای گروهی قدیم یاد میکردن که الان از هیچکدومش خبری نیس... از خاطرات کوه نوردی ها، شب نشینی ها، مراسمها...خیلی قدیم نه،حتی تا همین 10-20سال قبل. فرصتها کم شده و فشارها بیشتر.
بگذریم... سر صبحانه تلوزیون آبدارخونه روشن بود دوکارشناس مشغول صحبت بودن. یکی مرد، که مدام تو حرفاش حتی "ه دوچشم" رو از ته حححلق تلفظ میکرد! و یک خانم که چادرشو دودسته چسبونده بود به چونش. یکی از بچه ها گفت: از این نوع آدمای "مذهبی نما" باید ترسید!
برنامه درمورد طلاق بود و اون دو نفر بعنوان کارشناس، مخلص کلامشون اینبود که چرا مردم راحت طلاق میگیرن و در کل انگشت اتهام به سمت مردم بود!
یکی دیگه از بچه ها گفت: حرفشون خیلی بهم کوبیده میشه! این مرد و زن کارشناس اگه سر سوزن انصاف داشتن، به چندین سال فشار روانی و اقتصادی جامعه هم اشاره میکردن...مضمون حرفش این بود که همه فشارها در بلند مدت جمع شده و در نهایت با یه" اتفاق کوچیک" نمود پیدا کرده حالا این حضرات فقط دارن 2ساعت در مورد اون "اتفاق کوچیک" توصیه بچگانه میکنن...
این توهین به مردمه! مردم خودشون عقل و درک دارن...
هرکسی تو این جامعه با وجود اینکه "رابطه های افلاطونی" خیلی راحت در دسترسه، تصمیم به ازدواج گرفته، قصدش داشتن خونواده سالم و آرومه...
...انقد درد زیاده که نیاز به کارشناس طلاق نیس! شاید اون کارشناسا دارن مشکل یه جامعه دیگه رو تحلیل میکنن...حکایت بقیه برنامه ها که سنخیتی با زندگی اکثریت مردم نداره (مصداقهای زیادشو خودتون بلدین..مثلا چن نفر از جمعیت80میلیونی ما مسابقات اسب دوانی یا تنیس جام دیوث رو دنبال میکنن...؟!)
یکی دیگه از بچه ها درد دلش باز شد. دلش خون بود ازبعضی ادارات ازجمله "بنیاد مسکن"...میگف با چیزایی که اونجا دیده مردم حق دارن همیشه در به در مسکن باشن! رانت و رشوه به سبک اسلامی/ایرانی! اینکه خیلیا خونه دوم، سومشون داره ساخته میشه ولی بعضیا...میگفت یه لحظه از ذهنم گذشت که منم برم به سهم خودم رشوه بدم! اما دیدم اونجا هم باید بری تو صف انتظار! وقتی آمار رشوه های میلیونی دلالان رو دیدم به خودم گفتم: جاییکه عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد؟!
بعضی همکارا اونو شماتت کردن از تصمیمش برای رشوه دادن که یکی دیگه از حضار گفت من فلان مقدار وام بانکی با فلان درصد ثبت نام کرده بودم. فلان مقدارشو بانک از همون اول مسدود کرده بود تا دیروز که آخرین قسطش رو پرداخت کردم! و ثابت کرد که فرایندهای رسمی هم آلودس...
**به یکی از بچه های بسیار بدبین و پالس منفی گفتم: تو که انقدر ناله ای، چرا خودکشی نمیکنی؟!خودکشی کن همه ازت راحت بشن!!
گف: چون مطمئنم فردا بدتر از امروزه، پس قدر امروز رو باید دونست!!
هیچوقت نتونستم درک کنم افرادی رو که برای یه مقدار تخفیف جزیی کلی چونه میزنن و یا افرادیکه به هزار مغازه سرک میکشن تا از ارزونترین خرید کنن...درسته عقل اقتصادی خوبه ولی آدم سرمایه های بزرگتری هم داره که اونا رو هم باید لحاظ کنه. مثل وقت ، عمر، اعصاب ،شخصیت و...
یه کاری پیش اومد که مجبور بودم کنار مغازه رفیقم یه مقدار معطل باشم. مغازه ای مشرف به خیابون منتهی به یه تقاطع. تا کارای رفیقم ردیف بشه منم محو تماشای وسایل نقلیه عبوری بودم...یاد دوران افسری راهنمایی رانندگی افتادم...اون موقه ها هم تو ذهنم مردم خیابون رو آنالیز میکردم. (در حد خودم)
همه جور آدمی با همه جور تیپ و قیافه ای...از ماشینای مدل بالا، تا موتور و دوچرخه...
میشد از قیافه، رفتار، برخورد با سرنشینها، نوع لباس، حتی نوع آویز آینه جلو و...در مورد طبقه فکریشون حدسهایی زد...
مقصد خیلیاشون از رفتاراشون معلوم بود. بعضیا میرفتن درمونگاه، بعضیا میرفتن سر کار،بعضیا بچه ها رو میبردن مهد یا مدرسه، بعضیا غریب بودن و مسافر.... بعضیا هم تقریبا میشد گفت اومدن فقط یه دوری دوری بزنن و...
مثلا دختر هایی که از زلفای رنگ و وارنگ و آویزونشون معلوم بود تو زندگی غم و غصه ای ندارن یا اگه دارن اون غمها در برابر غمهای اکثریت اجتماع "جوکه"! یا پسرهاییکه ...
سوالای مختلفی بذهن میرسه. ایا این جماعت حال بقیه رو درک میکنن؟ درک میکنن بعضی افراد هستن که به پولی به اندازه پول توجیبی اونا نیازمندن تا نیازهای اولیه زنده موندن رو باهاش تامین کنن..؟! اینکه چقد این حیوانات در " تولید ملی کشور" نقش داشته یا دارن...؟ اینکه بازدهی اینا چه حد بوده که به این سطح رفاه رسیدن..؟اگه حلال بوده که نوش جونشون...
اما فک نکنم ...من ادمای زیادی رو میشناسم که حلال کار میکنن و لی هیچکدوم به این سطح نرسیدن و چشم انداز نسلهای بعدی اونها هم امیدبخش نیست....تو این افکار بودم که یهو سرو کله آقای "شین" پیدا شد! منو ندید و از خیابون گذشت...با یه موتور پکیده زوار در رفته..!!! "شین" یکی از سرمایه داراییه که این اواخر باهاش آشنا شدم. با امثال اون قبلا هم برخورد داشتم. تز این آدمها اینه که میگن: حیف سرمایه و پوله که آدم راکد بزاره بمونه. اینکه خونه یا ماشین فلان بخری و اون سرمایه در گردش رو تبدیل کنی به یه سرمایه مرده! عقیده های جالبی دارن، "خوشی" رو تو این می بینن که از بقلشون یه عده ای آبرو مندونه نون حلال در بیارن...
ادم وقتی ظاهر کار رو میبینه واقعا میمونه چی بگه. ایا این ادمارو باید تحسین کرد یا تحقیر.... اما با شناختی که من از امثال اونا دارم هیچ برچسب خساستی به اونها نمیچسبه. خودم دیدم چه وام های قرض الحسنه و چه کار افرینیهایی که نکردن...
پ ن:
این عکس موتورشه!
به مناسبت برگزاری کنکور سراسری95
یاد گفتگویی افتادم بین فارغ تحصیلان و متقاضیان کنکور و...چند مورد از حرفای دوستان رو اشاره میکنم:
* انقدر در کشور ما تفاوت درامد بین پزشکان و سایر فارغ تحصیلان هست که هر کسی وسوسه میشه تجربی کنکور بده !
* وقتی وزیر بهداشت اعلام می کنه که یک پزشک عمومی حق داره ماهی 15 تا 17 میلیون در بیاره، دیگه شما به مهندسین و... حق بدین که فوق لیسانس خودشون رو ول کنن و بیان از اول کنکور تجربی بخونن..
* "ارتباط" در ایران نقش مهم تری تو آینده شغلی ایفا میکنه تا "تخصص"...اکثربچه های غیر پزشکی اونهم تو رشته های تاپ الان بیکار و سرخوردن....خصوصا خانمها...
* این صندلیهای خالی دانش کاه چند تاش ارزشمنده ؟ البته اگه هدف فرار از سربازی یا پز دادن جلوی این و اون نباشه؟ ...
* قبل تر ها، کنکور ریاضی از همه پر طرفدارتر بود و تب مهندس شدن خیلی بیشتر از دکتر شدن بود اما الان مهندسی خوندن تو ایران جز چند دانشکاه انگشت شمار،عمر هدر دادنه ( البته موارد نادر و استثنا همیشه هست ...) الان دوره دوره پزشکاست...همه پزشکی میخوان و دندانپزشکی و دیگه حداکثرش داروسازی.
*بسیاری از داوطلبان تجربی، فارغ التحصیلان مقاطع مختلف سایر رشته ها هستن،فشار اجتماعی، انواع تبعیض ها، نبود برنامه کلان اجتماعی، تلخی بازار کار و عدم حمایت و البته تاهل و مسایل مالی، اونا رو به شروعی دوباره و نادیده گرفتن عمر از دست رفته در دانش کاه قبلیشون کشونده..
* نقش دانش کاه شبانه، پیام نور و آزاد هم برای گرفتن ماهی از آب گل آلود غیر قابل انکاره...مهم اینه که همه یجوری جوگیر باشن .... ظرفیت کشور و بازار کار و برنامه بلند مدت توسعه و رفاه و موارد دیگه اصلا مهم نیست!
* برای درک بهتر حال و روز کشور ، باید توجه کرد کسانی وارد رشته دانشگاهی کم بها (از نظر مسئولین) میشن که از نظر سطح علمی ضعیف ترین دانش آموزان هستند! یعنی سیستم به اونا اجازه میده حتی با درصدهای منفی و... مقاطع روزانه پذیرش بشن.
* توی هر کاری ، بهترین که باشی امکان نداره بیکار بمونی . قبول. بله، فارغ اتحصیل که باسواد باشه و کار بلد باشه ان شا الله می تونه زندگی خوبی داشته باشه ولی بحث ما بحث عدالته. اینکه درآمدیک روز بعضیا با درامد یکسال من برابری کنه!(شرایط کاری بماند...)
* وقتی یک معلم مجبور باشه بره مسافر کشی یا ویزیتوری چه توقعی از نسل بعدی که زیر دست اون تربیت بشن... (باز خوبه معلم دستش به یه آب باریکه ای بنده...خیلیای دیگه همین موقعیت رو هم ندارن. مثلا رعیت جماعت یا دامدار، که همیشه ته صف یا یکی به آخر مونده بودن. اینا اگه تو این گرداب "بی انگیزگی" دست از کار بکشن دیگه برا مملکت استقلالی نمیمونه...
* وقتی دانش آموز میبینه طرف با ارشد دولتی بلند شده داره از نو کنکور تجربی میده چطور میتونه با آرامش خاطر و انگیزه خوب درس بخونه...(مصادیقش رو خودتون بهتر میدونین. یکیش اینکه: رتبه ۶۶ تجربی سال 94 قبلا دانشجوی برق خواجه نصیر بوده!
....
پی نوشت:
نه فقط در مورد کنکور، که اگه دقت کنیم تو خیلی از موارد رفتارهای ما افراط تفریطه. کار، تفریح،مذهب، سیاست، ....اینکه یکسال همه میرن سیب زمینی میکارن و پیاز گرون میشه و سیب دور ریز میشه و سال بعد برعکسش رخ میده، یعنی اون بخش، صاحاب نداره! اگه داشت اون رعیت که در هر صورت زحمتشو میکشه، به پشتوانه اون و دلگرمی برنامه اون، با کمال میل توازن رو رعایت میکرد. اینکه تو بازار کار یهو همه میرن فست فود میزنن، دوره بعد مغازه تعمیر موبایل میزنن، یه مدت بعد همه میرن تو خط دوربین مدار بسته و دزدگیر و...همه و همه یعنی آقا این بخشها صاحاب ندارن!
اینها فقط مشتی از خرواره. چه سرمایه ها که دود نمیشه...به یکی از رفقا میگفتم تو 4سال دانش کاه، عمران خوندی و بعد رفتی کانادا پزشکی خوندی..الان هرچقدر هم که موفق باشی باز اون4سالت دود شده و دیگه برنمیگرده...کاش حداقل حالا که بخشهای مختلف صاحاب ندارن، خودمون آستین بالا میزدیم و حداقل حداقل از همون اول میرفتیم دنبال علاقمون! این علاقه هرچیزی میتونه باشه(کارگری، ازدواج، مطالعه در زمینه ای خاص، نقاشی، موسیقی، تاسیس آموزشگاه، تاسیس مهدکودک، جهانگردی، کشاورزی،رانندگی و ترانزیت و...) حداقلش این بود که غصه عمر دودشده رو نمیخوردیم...
استفاده از "خرد جمعی" مفیده به شرطی که مراقب آزادیها مون باشیم:)
+بعدا اضافه شد: برایند کلی خوبه! به لطف افزایش آگاهیها و وسایل ارتباطی و...شعور اجتماعی داره بیشتر میشه و اوضاع در آینده بهتر خواهد بود ...
+بعدا اضافه شد: طبق این لینک رتبه اول کنکور تجربی95 هم دانشجوی برق انصرافی شریف اعلام شد!!! این یعنی فاجعه!
به بهانه حادثه پتروشیمی ماهشهر:
آتش سوزی که از اشتباهی بچه گانه شروع شد...
در پستهای قبل گفته بودیم که بازدیدهای طرح های ملی و عظیم تو دوره دانشجویی رو از دست ندین...ای کاش این بازدیدها تو دوره نوجوونی(مقطع ابتدایی یا نهایتا رهنمایی) انجام شده بود. قطعا فقط دیدن بعضی چیزا تو سرنوشت ادما اثر فوق العاده ای داره...
یاد بازدیدمون از پتروشیمی و بندر ماهشهر افتادم. اون بازدیدبرای من کلکسیونی از "اولینها" بود!
"اولین سیاه پوست" رو اونجا دیدم! تو عمرم سیاه پوست از نزدیک ندیده بودم(سیاه ها!نه خاکستری!) توی یه کشتی خارجی که قرار بود محموله تحویل بده...
اونجا بود که" اولین بار" به یکی از دوستانم که مهندس شیمی بود افتخار کردم...
اونجا بود که " اولین بار" معنی پروژه ملی رو فهمیدم معنی "سرمایه گذاری" رو فهمیدم...
اونجا" اولین" بار با کلمه "مهندس پروازی" آشنا شدم. افرادی که تاکسی مسیر خونه تا محل کارشون هواپیما بود و از تهران و اصفهان میومدن اونجا... تفاوت حقوق اون افراد رو با بقیه مقایسه میکردی به وجه مشترک تبعیض حقوقی پزشکان میرسیدی...
"اولین بار" با این مقوله اقتصادی آشنا شدم که ممکنه داخل یک شهر پروژه ای بسیار بزرگ اجرا شده باشه اما سهم مردم همون منطقه خیلی ناچیز باشه...
** خیلی از پروژه های عمومی تو مراحل ساخت یا مدیریت ونگهداری، احمال کاری میشه و افرادی(معمولا فاقد صلاحیت لازم) تو مناسبی خاص تصمیماتی میگیرن/نمیگیرن که ضرر هنگفتی به پروژه (من و شما) وارد میشه و جالب اینکه با این افراد برخورد قاطعی صورت نمیگیره!! شاید تو بدترین حالت، فقط "تغییر پست" در انتظارشون باشه... (آدم یاد عذر خواهیهای مقامات ژاپن و...می افته که بابت اشتباهات ساده(از نظر ما) چه کارها که نمیکنن..)
از پروژهای ریز و درشت شهرداریها گرفته تا پروژه های عظیم ملی. کلمه "مدعی العموم" هنوز ناشناختس. واقعا کسی نیست از حق عموم دفاع کنه؟ مثلا اگه شهرداری بودجه جاده یا...رو با سوئ مدیریت به فنا داد به کجا باید جواب پس بده؟ اگه طرح عمرانی یا هر طرح دیگه ای که قبلا اجرا شده با تصمیم غلط یک نفر تخریب بشه مردم به کجا مراجعه کنن...
مصداق عینی خودم: تخریب جاده کمربندی یکی از شهرها توسط آقای "گلابی"! طوریکه بعد از سالها هنوز هم بازسازی نشده و جاده اسفالته به جاده ای خاکی پر از دست انداز تبدیل شده و مسئول مربوطه که مدرک دیپلم داشته و اخیرا از دانشکاه پیام نور ناکجا اباد یه لیسانس بهش دادن الان تو یه پست دیگه در یه شهری دیگه مشغول خدمت به من و شما میباشد!
شما هم حتما مصادیق دیگه ای رو سراغ دارین