در پست قبلی از "هیوندای" و "کوماتسو" صحبت شده بود ،چند روز قبل تو مجلات قدیمی چشمم افتاد به یک آگهی و باز همون پست اومد جلو چشمام. آگهی مربوط به سال۵۲ هست که تصویرشو گذاشتم. یعنی حدود ۴۶ سال قبل! از خودم می پرسم چی شد پس!؟ چرا الان این اوضاع صنعتمونه؟ تو همون مجله به یک آگهی دیگه هم برخوردم که شاید جواب این عقب ماندگیها، تو همین آگهی باشه.
+ببخشید اگه حجم تصاویر یخورده بالاست .
سالها قبل تو یکی از کلاسهای آشنایی با کامپیوتر که برای بچه های کوچیک گذاشته بودیم، در مورد شبکه و نت صحبت شد. از اینکه تقریبا تمامی سرور های نت در آمریکا قرار داره براشون گفتم و براشون مثال زدم . به باقر که بیشتر از همه تو کلاس شیطونی میکرد گفتم اگه از خونتون تلفن زدی به خونه محمدصادق که سر کوچه شما هس، مسیر انتقال تماس شما از سر کوچه تا خونه شما نیس. بلکه اول می ره مخابرات در خیابون فلان، پردازش میشه و بعد میره خونه محمدصادق. یعنی اداره مخابرات میشه همسایه دیوار به دیوار شما .
در مورد مورد نت هم همینجوره، اگه ایمیل بزنی به محمدصادق ،پیام اول میره سرور آمریکا پردازش میشه و بعد میاد سر کوچه. آمریکا میشه همسایه دیوار به دیوار شما و محمدصادق. باقر باشیطنت گف یعنی خونه مهدی اینا همون آمریکاست! گفتم دقیقا! (کلا تو کلاسایی که داشتم هر موقع یکی از بچه ها میخواست شیطنت کنه بجای عصبانی شدن یا واکنش خارج از بحث ، با لبخند حرفشو تایید میکردم و طوری رابطش میدادم به کلاس که هر دو طرف لذت و بهره ببریم). اینجا هم حرفشو تایید کردم و تحسینش کردم و خودکارمو از جیب پیراهنم در آوردم و گفتم این ساخت کشور کرس، یعنی کره همینجاست، توی جیب من! پرسیدم کسی میدونه استعمار یعنی چی؟...قدیما یه کشوری به کشور دیگه حمله میکرد و....اما الان شکلش فرق کرده، نامرعی شده.اگه ماها از محصولات خارجیها استفاده کنیم مستعمره اوناییم. در مورد نت به مراتب بدتره، اگه همه اطلاعات کشور ما تو کشوری که دشمن ماست مدیریت بشه ،استقلال معنی نداره....
پ ن:
راستش من تو عکس پست قبل بیشتر "هیوندای" و "کوماتسو" رو میبینم تا سیل رو. محکم و مقتدر و سازنده. اون تصویر منو یاد خاطره بالا انداخت.
فک کنم همه جای ایران سیلاب شده...
این پست ادامه دارد...
بعدا اضافه شد:
چه کشور خوبی داریم! طوری که برامون عجیبه چرا همه ایران سیل اومده.انقدر کشورمون بزرگه و تنوع اقلیمی داره که عادت کردیم فقط یه منطقه دچار اتفاقی خاص بشه.
شاید بیشتر از ۱۵ ساله که دچار خشکسالی شدیم. و اوضاع فعلی همونیه که سالهاست منتظریم.آبسالی.
تقریبا همه میدونن خسارات ناشی از سوء مدیریت هس، و نمیشه اسم این رحمت الهی رو عذاب گذاشت. هم ما مردم خیره سر شدیم (مصداقش اینکه وسط رودخونه خونه ساختیم، یا عدم توجه به مسیرهای روان آب و ....) و هم مدیران و مسئولانی که زمینهای مسیر مسیل ها رو قواره بندی کردن و فروختن و مجوز ساخت و ساز به زمینایی دادن که هیچ عقل سالمی مجوز نمیده و بدتر اینکه خودشون اقدام به زمینخواری کردن و با پر کردن دره ها و مسیر سیلابها با نخاله و...اونا رو هم قواره بندی و حراج کردن و از طرفی کوچکترین توجهی به مدیریت جریان و روان آب احتمالی و شیب بندی درست و مسائلی که قدیمیای ما نسل اندر نسل بکار میگرفتن نمیکنن.
به جز خسارتهای که همه با اون آشناییم ، دردآورتر دنیای فضای مجازی بود. تو فضای مجازی چه خزعبلات که منتشر نشد. گاهی بعضی افراد رو میبینی چنان با تعصب از یه مطلب دفاع میکنن واقعا شک میکنی ،با خودشون چندچندن. یه مشت فورواردچی که شاید بخاطر اهدافی که تو ذهن خودشون دارن مطلبی رو فوروارد میکنن و خودشونم نمیدونم هدف اصلیش چیه...
شاید آرزوش این بود که تو یه حوضی مث حوض تصویر بالا زندگی کنه. شیک، ایدآل، دوست داشتنی....
اما به ماهی ماجرای ما اصلا همچین اجازه ای نداده بودن. اونو توی جوی آب پیدا کردم! جریان آب خیلی وقت بود که متوقف شده بود و اون شانس آورده بود توی یه گودال لجن گرفته که هنوز به مقدار آب داشت گیر افتاده بود. از زخمای بدنش مشخص بود که کل مسیر جریان قنات رو از بالای شهر تا اینجا به در و دیوار خورده. وقتی ظرف خالی رو داخل گودال بردم بدون هیچ ترس و یا حتا مقاومتی، خودش اومد تو ظرف! اون ماهی هیچ عشوه ای نداشت. رنگ و لعابش هم اونقدرا قر و فری نبود. کلا از لحاظ ژن برتر بودن و رانت و قیافه مادر زادی، حرفی برا گفتن نداشت. شایدم برا همین انداخته بودنش دور. ظرفو بردم خالی کردم تو یه لگن پلاستیکی تو انباری. بعد از یه هفته از تو ی اون انباری سرد و تاریک آوردمش بیرون با یه ظرف المینیومی درب بسته بردمش خارج از شهر به مقصد یه استخر بکر ، تو یه منطقه برفی و کوهستانی. با ابعاد ۳۰ در ۲۰ متر و با عمق ۶متر. حالا که از ویترین شدن جلو بقیه معاف شده ، بجای چند روز عشوه گری تو سفره هفت سین و یا حوض نقلی تو حیاط خونه ها، لابلای اونهمه ماهی، اختصاصا میبردمش تو استخر عمیق. البته برای یه کار دیگه میرفتیم اونجا ،برا همینم سید پرسید: " این ظرف چیه با خودت آوردی". وقتی بهش گفتم، یاد ماهیای هفت سین خودشون افتاد و گف خوبه منم سری بعد بیارمشون . گفتم این ماهی با اونا که تو فک میکنی فرق داره. این از راه دوری اومده. خیلی سختی کشیده. اونا که تو داری کاباره ای و مانکنن، اما این چریکه!
ظرف ماهی رو آروم فرستادم تو استخر حدود ۳۰ سانت پایینتر از سطح آب.اما ماهی هنوز چسبیده بود کف ظرف. ظرف و دمر کردم و آروم بصورت وارونه آوردم بیرون.ماهی سر جاش بود! انگار مث من شک داشت.انقدر که منم شک کردم و با خودم گفتم تو این سرما ، دوری از نور و عمق آب و ...ایا دوام میاره؟ از فکرم خندم گرفت. بدتر از این به سرش اومده ، اینکه براش مهم نیس. بعد از عبور از اون همه جوی و دست انداز و مسیر پر پیچ و خم و زخمی شدن و محبوس بودن تو یه انبار تاریک و سرد به مدت یه هفته داخل یه لگن پلاستیکی و محبوس بودن تو یه ظرف سرد و تاریک فلزی و تلاطم تو یه مسیر به مقصد نامعلوم... ! با همه این افکار منطقی باز شک داشتم. خود ماهی هم شک داشت. نه به تواناییهاش، بلکه به بزرگی خونه جدید. همون طور آروم عمودی رفت پایین تا رسید کف اسخر. این موجود ، خیلی راحت اون کف درحال کشف دنیای جدیدش و من اون بالا از سرما کلامو پائینتر می کشم و تواناییهای این موجود رو تحسین میکردم. این همون موجودیه که همه به دیده حقارت و ضعف بهش نگاه میکنن!
با اون ماهی همزاد پنداری کردم. این قدرت نمایی چقد لذت بخش بود. هرچی عمیقتر میرفت ، انگار به عرش بالاتر میرفت!
سال جدید سال خوک هست و با توجه به ویدیوی ذیل، امسال رو سال "حرکت کرگدنی" ، نام گذاری میکنم. (شیخ مترسنج ابن سیصد)