+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

اندکی مکث، نگاهی به اوضاع


فرقی نمیکنه. مصاحبت چند ساله باشه، یا چند دیالوگ ساده و کوتاه، و یا متن نوشته ای. 

برخی افراد از این توانایی برخوردارن که میتونن ساعتها ما رو سرگرم کنن و یا حتا بخندانند. شاید ساعتها با حرفا و رفتارهاشون بی اختیار بخندیم. فرقی نداره تو جمع دوستانه، فامیلی، دانشجویی یا کوچه بازار و یا فضای مجازی، تلگرام، اینستا یا متن وب.

در حضور این جماعت اختیار که هیچ،عقل و منطق هم به حاشیه رونده میشه. البته این هنرخاص و به نظرم توانایی خدادادی این مدل افراده و لزوما ربطی هم به سواد و جایگاه یا شغلشون نداره. 
 شاید بارها در حضور این افراد تلاش کردیم مقاومت بخرج بدیم اما توان خدا دادی این افراد تلاش رو ناکام گذاشته‌ . من به شخصه ترجیح میدم  دور و بر این مدل افراد نباشم.

 این ادما شبیه جوکهای بی ادبانه هستن. یه خلاقیت خنده دار در جایی نادرست.

 مصادیق این مدل افراد رو حتما شما هم سراغ دارین. بین فامیل، همکلاسیها، همکار ان و همسایه ها و... 

گاهی آدم مکث میکنه،  به زمان سپری شده نگاهی میندازه و از خودش میپرسه آخرش که چی!؟ چه فایده ای داشت؟صرف خوش بودن کفایت میکرد؟! درسته سرگرم شدیم،خندیدیم، اما اولا به چه قیمتی؟ توهین یا تمسخر دیگران؟ عمر و فرصت دود شده؟ دوما تهش چی داشت برای من؟! چیزی یاد گرفتم!؟ تجربه ای یادم داد؟ به رشد من کمکی کرده ؟ وقت و زمانی که گذراندم مفید بود؟!

من به این جماعت میگم  " افراد ویزیتور صفت" یا "سرکاری". ویزیتور صفتی یه نقاب ظاهری جذاب ارائه میده ولی هدف اصلی، خودخواهی  و اخذ پورسانته.

نه اینکه ازشون بدم بیاد. اتفاقا خیلی هم دوستشون دارم ولی حسرت میخورم که چرا اینهمه هنر و استعداد بدون بازدهی مفید هدر میره.

پ ن: پیشنهاد میکنم شما هم افراد دور و برتونو پالایش کنین و در مورد هرکدوم از اونها از خودتون بپرسین این فرد در رشد و کمال من موثر بوده؟ چیزی یاد من داده؟

قاصم الجبارین

سلیمانی" کاری با مردم کرد که اگه " اشقی الاشقیا " خبرداشت ماجرا اینطور میشه اون کارو نمیکرد و میگذاشت حاجی مث خیلی از بزرگان ، غریبانه و مبهم از دنیا بره. در مورد خدمات بزرگ این مرد به جامعه بشری, گفتنی زیاده. نه تنها در بیرون از مرزها ، که در داخل کشور هم انقلاب کرد. منافقای وطنی هم خوشحالیشون کوتاه مدت خواهد بود.  شاخص شناخت اونا در اختیار همه قرار گرفت و  دیگه شک و شبهه ای برای کسی در شناخت افراد باقی نموند. اتحاد و بیداری ایجاد شد.


ماها اسم خودمونو گذاشتیم مسلمون ، اما در عمل عقایدمون در زندگی روزمره، جریان جدی نداره. سلیمانی نماد جریان دادن عقاید به زندگی بود.اون جامعه رو مبارز کرد. مرد کرد.کاری کرد افرادی که تصورشم نمیکردی، قاب عکس سلیمانی و رهبر رو زدن تو اتاقشون!
اون به همه یاد داد که مبارزه هزینه داره.سختی داره. اما در قبال عزت و آزادگی این ناچیزه. یاد داد آبدیده و قرص و محکم رفتار کنیم. درسته کید دشمن عظیمه اما "و العاقبه للمتقین.."
تکلیف ما چیه!؟ امریکا اینجا نه سفارتخونه داره و نه پایگاه نظامی . پس ما اینهمه نیرو و انگیزه و انتقام رو بر سر کی خالی کنیم؟! 

جواب: داعشیهای وطنی!

داعشیهای وطنی به مراتب خونریزتر و خطرناکترن. رئسا و مدیرای مغرور و منافق.افرادی که دین، عقاید و منافع کشور رو مسخره میکنن وگرده مردم رو پله کردن برن بالا.

 با قاطعیت و آرامش بیشتر. با تدبیر و شجاعت.  داعش وطنی میتونه یه پیمانکار فاسد، مسئولی در بنیاد مسکن، گمرک،نماینده ای در مجلس، استادفاسد دانشکاه، همکار، همسایه،فرماندار و یا شهردار و... باشه.

فشار و استرسی که داعشیهای وطنی ایجاد میکنن گاها خارج از تحمل جامعس.

 مثال رود نیل و حضرت موسی مثال به جا و قشنگی بود. خیلی حرفها داشت و البته آرامش بخش. ماجرای تقابل موسی و ساحران هم در مورد داعشیهای وطنی صادقه. یعنی  هر چه در توان دارند برای  ضربه و تخریب به کار میبرند و با جون و دل نفاقشون رو عملی میکنند. طوری که حتل خود موسی ته دلش خالی میشه و خدا دلش رو قرص میکنه و  ورق رو برمیگردونه.

البته بلانسبت ساحران فرعون!  چون اونها بعد از پی بردن به حقیقت چنان ایمانی پیداکردند که در مقابل فرعون ایستادند و رجز خواندند. در حالیکه وکلا و دارو دسته منافقای داخل آگاهانه دنبال خودخواهیهاشون هستند.

جای امثال نواب صفوی واقعا خالیه.

نفاق


+ الخائن خائف

 + و مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین

انّه من سلیمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرحیم...



+ یه سری وحشی صفت که بنای وجودیشون بر اساس  ترور و زورگوییه،  با چراغ سبز منافقای داخلی کارشون به جایی میرسه که به خودشون جرات میدن رسما و علنا، سلیمان مملکتمون رو ترور کنن. و بعد علاوه بر افتخار به این کار، اقدام به تهدید و توهین میکنن.

+ تصور کن داری از عملیات مبارزه با افراد فوق الذکر برمیگردی.عملیاتی موفق و مهم ، تا مژده فتح و پیروزی و گوشمالی کفتارصفتها رو به پشت جبهه برسونی. ولی برخلاف خط مقدم ، اوضاع پشت خط، جور دیگه رقم خورده. اونهمه زحمت و جانفشانی تو خط مقدم تحت الشعاع قرار میگیره و بجای "خسته نباشید" و آرامش بعد از مدتها فشار کاری، با یک فشار مضاعف روبرو میشی. عرقی که بعد از اینهمه تلاش ریختی، به تنت یخ میکنه. از طرفی اصل واقعه، تو رو به آرزوی مرگ میکشونه و از طرفی لاشخورهای داخلی که تا دیروز خفقان داشتن، یهو دایه مهربونتر از مادر میشن و شروع به گرفتن ماهی از آب گلالود میکنن.

+اینگونه هم نخواهد ماند.قطعا خلوص عمل و برکت خون شهدا باعث رسوا شدن منافقان خواهد شد.

+ بار اول نیست که جام بلا نوشیده اند. اگر قراربود مثل ما "مردم عادی" رفتار کنن، طهرانی مقدمها تو همون تستهای موشکی ناموفق اولیه  دهه شصت،  دست از موشک سازی میکشیدن، سلیمانیها تو اوج فشارهای منافقای داخلی و خارجی  دست از کمک به مظلومان میکشیدن و...

 این امتحانها برای اونا عادیه، ولی برای ما سخت و چالشیه. کارهای ماها، مثل ابراز همدردی و راهپیمایی و تعویض عکس پروفایل و... خوب هس اما کافی نیس. هرچند همین مختصر رو هم خیلی از مدیرا و مسولای فعلی، از مردم عادی عقب موندن و از رسوایی هم ابایی نداشتن.

+ امتحان سخت یعنی نمیدونی درست چیه، غلط چیه. یعنی نمیدونی اگه جای اپراتور موشک پدافند بودی و تو اون شرایط حساس یک پرنده در ارتفاع پایین میومد سمتت چیکار میکردی،اگه موشک کروز واقعی بود چی!؟ از طرفی خودتو نمیتونی جای خونواده های داغدار بگذاری، اونا هموطنایی هستن که تو برا دفاعشون همه زندگیتو سپر قرار دادی. آمریکا مقصر اصلی، کنار گود ایستاده و خوشحاله و خائنان داخلی هم دنبال خودخواهیاشون هستن.

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ 

آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟ (۲عنکبوت)