+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

قوانین طلایی1 (قط1)

آدما  2 دسته هستن: 

1 - اونا که زرنگن

2- اونا که فکر میکنن زرنگن

قوانین طلایی2 (قط2)

هرچی بیشتر بهش کمتر فکر کنی، کمتر دردش بیشتر میشه!

--------------------------------------

           نقل از یکی از بهترین دوستان که خیلی وقته ندیدمش( 5سال پیش مهاجرت کرد)

قانون فاصله ها


خوشبختی  و آرامش یعنی رعایت مرزها و فاصله ها! این مرز بندی ها در همه جا قابل همنهشت شدنه... رعایت مرز برنامه های غذایی، رعایت فاصله چشم از مانیتور، رعایت فاصله با موبایل یا تکنولوژی خاص، رعایت فاصله با مکانی خاص، افرادی خاص، علوم یا اطلاعاتی خاص، اشیاء یا گیاهان یا حیواناتی خاص...و حتی افکاری خاص، 

بعضی چیزها مثل تابلوهای عکس یا نقاشی اند. از یه حد خاصی نباید بهشون نزدیک شد.در فاصله نزدیک  پیکسل پیکسل میشن و جذابیتشونو  از دست میدن. حتی اگه  کیفیتشون رو از دست ندن چشم و ذهن ما ظرفیت درک زیبایی اونو از اون فاصله نزدیک نداره...

بعضی رابطه ها فقط تا یه حد خاصی میتونه عمیق بشه و از یه نقطه ای به بعد حالت معکوس میگیره. بهترین مثالش فاصله ما با خورشیده. پس، عمق و اندازه این مرزها از یک طرف به ظرفیت خودما بستگی داره و از طرفی به سوژه مورد نظر. خدا رحمت کنه. یکی از دوستان ترجیع بند حرفاش این بود" آدمای مختلف ،برخوردای مختلف". 

یا مثلا گاهی ما برای فردی خاص احترام و ارزش  زیادی قایلیم اما این دلیل نمیشه انقدر بهش نزدیک و خودمونی بشیم که به مرز ظرفیتی اون برسیم  و شاید اون ارزش  و قداست به نفرت و دافعه تبدیل بشه. رعایت "قانون فاصله" بشدت توصیه میشه مخصوصا اگه جنبه یا ظرفیت  در یکی از طرفین کمرنگ باشه! بی رودربایستی با خودمون حساب کنیم فارغ از خوب بودن یا بد بودن طرفین، بسنجیم ببینیم  حد و مرز "بهینه" کجاست. ببینیم هیجان جابجایی مرزها نتیجش چی بوده.آیا این سرسره بازی هیجان انگیز تا اخر قابل کنترل خاهد بود یا وسط کار فرمان از دست در خاهد رفت؟

تعریف نظم مگه غیر از اینه؟! اساس هستی بر نظمه و هر کسی بخاد اخلال ایجاد کنه، نا خاسته همه هستی با اون در تقابل قرار میگیرن.

مزیت این مرز بندیها و اهمیتشون رو کسی درک میکنه که دچار اون تقابل شده.

اون روحانی تو برنامه ماه عسل که با اعدامیها سرو کار داشت رو احتمالا خاطرتون هس. حرف قشنگی زد. نقل به مضمون گفت: "سرگذشت" من شاید سیاه تر از اون مجرمای اعدامی بود، اما "سرنوشت" اونا کجا و من کجا..! شاید مثالم درست نباشه اما فک میکنم رعایت "قانون فاصله ها" اون سرگذشتها  رو به این "سرنوشتها" رسوند.

قانونهایی بظاهر ساده مثل: مرزبندی مکان آموزشی دختروپسر از همون مهدکودک، رعایت فاصله صنایع سرطانزا با اماکن مسکونی، رعایت حریم شخصیتی همسر، دفاع از حریم خانوادگی و خطوط قرمز عاطفی،  رعایت فاصله تکنولوژیهای ارتباطی و فرا ارتباطی متناسب با سن بچه ها، رعایت حریم خصوصی دوستان متناسب با ظرفیتها، رعایت مرز تشکیک و تزلزل اعتقادات و باورهای آرامش بخش خودمون و....

پ ن:

اینها مرزهای الهی است، و هر کس خداوند و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد) خداوند وی را در باغهایی از بهشت وارد می‏کند که همواره، آب از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می‏ماند، و این، پیروزی بزرگی است! (سوره: 4 , آیه: 13)

بعدا اضافه شد:

اینکه ما فاصلمون رو رعایت کنیم یه بحثه، اینکه دیگران هم رعایت کنن یه بحث دیگس. یعنی برای فاصله اونها هم یه حد "ترخص" متناسب با ظرفیتش در نظر بگیریم. مثلا اگه از یه سری خطوط قرمزهای ما عبور کرد مرخصش کنیم!

بسته بودن پنجره در هوای آلوده (قط 0)


سلام دوستان. همه چی یهویی اتفاق افتاد.  الان یک هفته از اون تصادف میگذره. صدای ترمز و بهم خوردن دو ماشین نه چندان ایمن، آخرین سکانسیه که با هوشیاری تماشا میکنی.

عرق سرد، لرزش ناخود آگاه بدن، ضعف و به بن بست فکری رسیدن ، نگاه های کنجکاو و گاها نگران همه افرادی ک شاهد تصادف بودن... 

بعد از حادثه،  وقتی میبینی میتونس خییلی بدتر از اونی بشه که اتفاق افتاده...با وجود همه خسارتها و جراحات یه نفس راحت میکشی.

این حادثه  چهارمین رویارویی مستقیم من با مرگ بود!

هر چهار مورد هم واسم لازم و  مفید بودن! بعد از ملاقات با مرگ، به آرامش خیلی عجیبی میرسی! ثمره این ملاقات آخریم ، به عمل گذاشتن پروژه "روزه فکری" بود.

از اون موقه تا الان دیگه نذاشتم هر چیزی وارد ذهنم بشه. درای ورودی رو بستم. بعد رفتم سراغ فکرا و مشغولیات درون ذهنم. اونارو یکی یکی پالایش کردم و اکثرشون رو ریختم دور. فکرم آزاد شده! البته هنوز نهضت ادامه داره... اما تو همین یه هفته تفاوت زیادی احساس میکنم. هر لحظه شبانه روز بمباران اطلاعاتی میشیم از همه رسانه ها، از محیطای اجتماعی مجازی تا واقعی، از تلوزیون تا روزنامه تا اینترنت و ... از اخبار و اطلاعاتی که نه دنیا توش داره نه اخرت! 

"روزه فکری" رو به شما هم پیشنهاد میکنم. خیلی حس خوبیه... 

مثلا من با خودم قرار گذاشتم فقط هفته ای یه دفه  بیام نت، نرم افزارهای خبرخوانمو غیر فعال کردم، پای صحبت هرکسی نمیشینم و حرفای دیگرانو پالایش میکم  (پالایش 3گانه سقراط: اینکه اون موضوع 1- واقعیت داشته باشه 2- خوب باشه  3-برای من نفع داشته باشه)

شما هم از تجربیات خودتون بگین.

پ ن

بابت همه تعمتایی که خدا بهمون داه سپاسگذاریم اما یادمون رفته بابت اون چیزایی که خدا بهمون نداده هم تشکر کنیم!  حتما واسه شما هم پیش اومده که یه چیزی رو از خدا میخاین، خیلی هم التماس کردین، میخاین بزور از دست خدا بکشیدش بیرون اما بعد از یه مدت هزاران بار خدارو شکر کردین که اونو بهتون نداده!  خدارو بابت خیلی از نداشته ها هم باید شکر کرد

* با یه کارخونه دار  موفقی صحبت میکردیم.      ( ازون آدماییه که اول، ثروتو سرمایشو جمع کرده و به موفقیت رسیده بعد حاجی شده! نه اونایی که از حاجی شدن میخان به همه جا برسن... )      نمیدونم چی شد ک ازش پرسیدیم بهترین غذایی ک تو عمرت خوردی چی بوده و کدوم کشور؟ گفت: تو جاده های برهوتی سیستان بلوچستان خودمون، ماشینم خراب شده بود و هیچی هم همرام نبود. جاده متروکه نبود، هر از گاهی ماشینای باری با سرعت میومدن و رد میشدن... اولش باورم نمیشد که چقدر ب مرگ نزدیک شدم... کار بجایی رسید ک از سوز گرما و عطش کت و شلوارو بیخیال شده بودم و پیاده مث جزامی ها برای زندگی التماس میکردم... تو امتداد جاده که میرفتم چشمم  افتاد به یه پوست خربزه که راننده عبوری از ماشینش انداخت بود بیرون. انگار دنیارو بهم دادن! با چنان لذتی اونو خوردم که انگار تو بهترین رستورانای آمریکا و اروپام . اون حادثه ختم بخیر شد ولی تو همه عمرم همچین لذتی برام تکرار نشد!! محرومیت و فقدان لذت واقعی داشته هامون رو بهمون میده.

* شاید کسی باورش نشه "نداشتن" نعمت بزرگیه! کمتر کسی ب اهمیت وجودش فکر میکنه. نیاز، فقدان، محرومیت و... میتونن بزرگترین نعمات باشن! نداشتن نه تنها موجب میشه قدر داشته هامونو بدونیم، بلکه خودش هم به خودی خود ارزشمنده!


پ ن: 

قانون طلایی: بلایی که منو یاد تو بندازه، عین رحمته!