از فانتزیهای من اینه که سقف اتاق خابم چشم انداز داشته باشه با آسمون پرستاره شب، و من انقدر غرق در حقارتم در مقابل عظمت هستی باشم تا به خواب برم.
پ ن:
وقتی سید ازم پرسید بنظرت شب اول قبر چقدر سخته. بهش گفتم وقتی آدم به اندازه کافی در برابر عظمت خلقت احساس حقارت کنه، ترس و سختی شب قبر ، چیز جدیدی نخواهد بود
پَری شب،وقت برگشتن از روستا همین جورسربه هوا /نگاهم به آسمون بود،که یهو پای راستم افتاد تو دس انداز و
نزدیک بود با مخ بخورم زمین.
پ.ن:
ان شاءالله که خداوند به لطف و کرمش معافمون می کنه
الان اگه مامانم بود میگفت/زهی خیال باطل.
من اما امیدوارم،امیدوار به خداوند بخشایشگر مهربان
خداروشکر ختم بخیر شده
الهی امین
احسنت به شما با این نوع از تفکر
ذکات لذت و اشتراکات هست