بند اول: تا حالا تو مسیرهای عبوری (مخصوصا جاده های بین شهری) به دکلهای برق دقت کردین؟
به استثنای مناطقی خاص و معدود، اکثر چشم انداز بیابونی بیرون، یکنواخت و کسل کنندست و ما هم در طی مسیر یا در تخیلات خودمون سیر میکنیم و یا اگه تنوعی داخل خود وسیله نقلیه باشه حواسمون اونجاست. غیر از بحث عدم سرسبزی و بیابونی بودن کشورمون و...تا حالا از خودتون پرسیدین اینهمه دکل که مث درختای جنگلی همه این بیابونها رو پر کرده با چه هزینه ای ساخته شده؟ هزینه خود دکل از نظر وزنی چقدره؟ هزینه نصب و مونتاژش چقدر بوده؟ تا حالا پرسیدین فقط برای خود دکلها چقدر هزینه لازم بوده؟ (بحث تولید و تبدیل بماند) تا حالا براتون سوال شده این دکلها چه موقع نصب شدن؟ آیا اون موقع منتی سر مردم گذاشته شد!؟ آیا طراح و مجری اون پروژه ها از موقعیتشون سو استفاده یا حداقل استفاده ابزاری کردن؟ چند نفرشون برا خودشون اسم و رسم درست کردن..؟مثلا اسمی از عوارض و هزینه خدمات و تهدید قطعی انشعاب مطرح شده بود!؟
اینا وقتی به ذهنم رسید که دوستم گفت رفته نمای مغازشو قشنگ کرده چند روز بعد، از شهرداری اومدن عوارض نماکاری بگیرن!! به زیبایی شهر کمک کرده اونموقه بجای تشویق تنبیه هم شده! اونم سادگی کرده و رفته عوارض رو پرداخت کرده و چند روز بعدش دوباره برگه عوارض جدید براش آوردن تحت عنوان عوارض نصب تابلو مغازه !
بند دوم: اونموقها (دوران افسری راهنمایی رانندگی) چنتا چیز از نزدیک دیدم که خودمم باورم نمیشد. یکی اینکه گاهی ابلاغ میشد مبالغ جریمه و تعداد جریمه ها چرا از یه حد خاصی کمتره و به همین بهانه بدون هیچ دلیل دیگه ای سختگیریها بیشتر میشد و مردم بیشترسرکیسه میشدن...
یکی دیگه اینکه چرا آمارای موتور سیکلتهای ارجاعی به پارکینگ کمه، و بهمین علت همون روز ترتیب اثر داده میشد و...
باچشای خودم دیدم یه موتوری که پشت چراغ قرمز توقف کرده بود رو گرفتن بردن پارکینگ. یه مرد میونسال که چین و چروکای پوستش از سختیهای زندگیش خبر میداد و مشخص بود دو نفر نوجونی که ترک گرفته بود بچه هاش بودن و از ابزارهای داخل خورجین موتور و لباسای گچ و خاکیشون مشخص بود داشتن میرفتن کچکاری و بنایی. خودمو گذاشتم جای اون مرد و به خودم گفتم اگه من اول صبحی تو مسیر رفتن سرکار بیان وسیله نقلیمو بگیرن چه حالی میشم؟ (وسیله ای که شاید نشه به این راحتیها دوباره بخرم)
من آدم بی انصافی نیستم! ازین موارد زیاد دیدم که عنوان سرکیسه کردن مردم رو بکار میبرم...
موتورها تو پارکینگ میموند ولی کسی نمیرفت برا ترخیص موتورش! چون هزینه پارکینگ و جریمه و بیمه و ترخیص از خود موتور بیشتر میشد! بهمین خاطر بعد از پرشدن پارکینگها موتورا رو حراج میکردن و...
میگن تازگیها میخان یه طرحی پیاده کنن که مکمل افزایش جریمه های قبلیه . اگر موتورسیکلت ترخیص نشه صاحاب موتور از خدمات شهری و... محروم میشه!
کدوم خدمات شهری؟! مگه غیر از تخلیه زباله خدمات دیگه ای هم توسط شهرداری انجام میشه!؟ البته این خدمت هم توسط پرسنل شهرداری با اون حقوق و بودجه کذایی انجام نمیشه بلکه توسط افرادی گمنام و یا بهتره بگیم "بدنام" که بدون منت تو تاریکیهای شب اون خدماتو انجام میدن بدون پاسگاریهای اداری و منت...
بند سوم: یه نفر میاد با کلی زحمت یه درختی رو به ثمر میرسونه و وقف عام میکنه، موقه باردهی و محصول، یه نفر دیگه میاد محصولاتشو به اسم خودش با منت به مردم میفروشه!! بندهای اول و دوم مصداق این مثالن.
اینهمه سرمایه برای برق، امنیت،علم و دانش،اشتغال و تولید و فرهنگ و... کشور شده ، حالا که موقه باردهی و محصول شده کسایی اومدن منت سرمون میذارن که هیچ نقشی تو اون فرایندها نداشتن! (اگه نقش منفی نداشته باشن!)
پی نوشت:
خیلی از کارا و رفتارای ما هم درجهت منافع همین افراده و خودمون بهش توجهی نداریم. مثلا جریان فرستادن بچه هامون به مهد کودک یا مدرسه و دانشکاه! دلمون رو خوش کردیم که میتونیم به راحتی شهریه اون مکان غیر انتفاعی رو بپردازیم و... و البته خوشحالیم که فرصت بیشتری برای کارای خودمون و کسب درآمد داریم...چشم بسته اختیار تام دادیم به افراد یا رسانه ایی که معلوم نیس اینکاره باشن( تازه اگه نیت سوئ نداشته باشن )
مگه هدف ما از زرنگیها و کسب درآمدهای بیشتر و رقابتها و...چیه؟ از زندگی چی میخایم؟مگه بچه ها محصولات و ثمره زندگیمون نیستن؟ اونارو سپردیم به کیا؟! چند نسل از طرف اموزش پرورش تا دانش کاه، سرکار بودن کافی نبود؟! با اینهمه شعار و ادعا باید این اوضاع فرهنگ و علم و عقیده و معیشت مردم باشه؟!...
2تا راهکار بذهن من میرسه اگه شما هم راهکاری دارین ارائه بدین:
1- یه مرکز اموزشی بسیار مناسب و مطمئن پیدا کنیم.که معمولا کسی به فکرش هم نیس که همچین کاری کنه و البته دسترسیش برا همه مقدور نیست
2- اینکه تا اونجا که در توانمون هست نقش تربیت و اموزش بچه ها رو خود والدین(مخصوصا مادرا) بعهده بگیرن و یا نهایتا خودمون جمع بشیم یه مرکز متناسب با ایدالهامون ایجاد کنیم. که اونهم بخاطر دوندگیهای اداری و موانع مختلفی که ماشاله تعدادشون هم تو این زمونه کم نیس کار حضرت فیله!
به فنا رفته ایم؛همه جوره داریم به فنا میریم
اصلاا ذهنامون جوری خسته ست که انگار فکر کردن به خیلی چیزا رو ازمون می گیره؛|
باهات موافقم :(
اما همیشه هم گفتم امثال شما امیدهای فردایین...
کافیه خودمونو باور کنیم خارج از چارچوبای تعریف شده دیگران
گاهی واقعا نمی دونی چیکار کنی!!! اوضاع خیلی خرابه!!
دانش آموزهای این دهه از چیزی که تصورش و کنیم خیلی بی سوادترن!! مگر اینکه مدارسی خاص درس خونده باشن. که اونم هزینه های زیادی داره و در توان یک خانواده معمولی نیست! توی جامعه ای که معلمش احساس مسئولیت نکنه مشخصه چه بلایی سر مملکتش میاد. همینا میشن مسئولای آینده!!! معلم دلسوزی میگفت اکثر نهضیتی هایی که رسمی شدن بی سوادیشون وحشتناکه!!!
امیدوارم خدا کمکمون کنه هر چیزی شدیم توی هر موقعیتی به هیچ کس باج ندیم و بتونیم درستکار باشیم:)
مهندس اون جمله که گفتی:

اکثر نهضیتی هایی که رسمی شدن بی سوادیشون وحشتناکه!
این یه جمله معمولی نیس!واقعا حرف دل خیلیاست...
عمق فاجعه رو کسی درک میکنه که از نزدیک شخصیت این ادما رو دیده باشه و دیده باشه آخر عاقبت شاگردای این افراد به کجاها ختم شده...
متاسفانه من عاقبت شاگردای این فراد رو به عینه دیدم و خیلی خون دل خوردن داره...
این جملت مث عقده شده بود برام! خیلی خوشحال شدم از همدردیت
این پستت خییییییلی حرف توش بود،،، خییییلی تاسف توش بود،،،
بحث سرکیسه کردن مردم که جای خود داره،،، مدت هاست که ما میدونیم،،،
چقد اونجایی که گفتید موتور بنا رو گرفتن، غم به دلم نشست،،،
++خیلی خودمو کنترل کردم که وارد بعضی حرف های سیاسی نشم،چون حرف هام قطعا تلخ هست،،،،فعلا باید خفقان گرفت،،،بلا نسبت شما
اما خیلی حرف داشت این پستت،،،
سلام
ما غلط بکنیم وارد سیاسی بازی بشیم(اینو مقدمتا گفتم که حجت تموم بشه)
امثال ما فقط دنبال درمان درد و مشکلات واقعی که باهاشون سروکارداریم هستیم و کاری به تخیلات سیاسی نداریم...
آره واقعا تاسف باره وامثال اون صحنه های غم انگیز رو تو دوران افسری بارها دیدم(امان از بیظرفیتی بعضی ادما که شناگرای ماهری هستن...)جایی هم نیس که این بنده های خدا برن شکایت یا حداقل درد دل...
با همه این سنباده های روحی که میخوریم باز اینده امیدبخشه...تا شماها هستین...
قدر خودتونو بدونین
ببخشید یادم رفت در کامنت قبلی ، ناممو بنویسم،،،
همیشه زور ظالم به ضعیفا میرسه
کاش یه شاه داشتیم فقط خودش میخورد . :|
الان همه میدوزدن و میخورن سیرم نمیشن .
دیگه نهایت شعور سیاسی من همینقدره
حرفات که سیاسی نبود؟!
ما اینجا به گورخودمون خندیده باشیم وارد این بازیا بشیم...
و در نهایت همون حرف خودت:
امیدوارم امیدمونو از دست ندیم
امثال من امیدهای فرداییم...؟
وای وای...؛))
بله!
مگه شک داری!؟