واقعیت اینه: خیلی از ماها هیچوقت از روی علاقه دانشکاه نرفتیم و الانم از روی علاقه دنبال کار یا سرکار نیستیم و از روی علاقه اولویتهامونو تعیین نکردیم. همش بنا بر اجبار (ناشی از بدبختی و فقر مالی ، اطلاعاتی،عاطفی یا...) بوده.
اهداف تحمیل شده به ما نهایتا ابزاری در نظر گرفته شده برای اهداف اصلی و اختیاری که مال خودمون بودن.
رغبت به مشاغل دولتی اکثرش برای علاقش نیس... نهایتا به اون بصورت قلک و یا فرصت نگاه میشه. فرصتی برای آزادی ذهن و تمرکز روی علایق و کارای اصلی که شاید هیچ ربطی به کارمندی نداشته باشه..
آیا این توجیحاتی که ما به خودمون میگیم درسته؟
اکثرا دنبال شغلای دولتی هستیم. اگه بگیم علاقس که دروغ محضه چون گاها متضاد آرمانهامون هم هس..
اگه بگیم پس انداز مالی یا زمانیه که بازم خودفریبی کردیم چون خیلی نادر اتفاق افتاده کسی از "شغل کارمندی" به جاییرسیده باشه...
به جرات میشه گف همراه و همرنگ جماعت شدن در دویدن دنبال یه چیز واهی که از روی فقره (فقر آگاهی، مالی، عاطفی یا..) نه اگاهی یا برنامه عقلی
چند وقتیه که آزمون استخدامی آموزش و پرورش گوش همه رو کر کرده. از همه رسانه ها بمباران خبری میشه انگار چه خبر شده...
آدم یاد بمبای خبری "حواس پرت کن" میوفته! بمبایی مث "فرار شهرام جزایری"، "دکل نفتی"، "اختلاص"، "رانت و گرانی مسکن" و...
کنار صدای انفجار "بمب استخدام اموزش پرورش" بد نیس یادمون نره:
مطلب خوبی بود.
ممنون از نظرتون
توی این مملکت پول به سختی در میاد..برای همین خیلی ها ترجیح میدن یه اب باریکه درامد داشته باشند اما کمتر سختی بکشند. البته شغل دولتی سختی های خودش رو هم داره.
دقیقا. البته سخت ترین قسمت کار دولتی 2حاا=لت داره: 1 اگه کار درست باشه چون با حق الناس سروکار داری پدر خودتو در میاری
2 اگه ادم درستی نیستی به سختی باید وجدانتو بکشی
مثل همیشه بعدش آدم کلی فکر میکنه...و این خیلی خوبه که آدم چیزی رو بخونه که بعدش تصمیم بگیره که تصمیم بگیره..
منم در ادامه دلم خواست این جمله رو که از محمدرضا شعبانعلی رو خونده بودم براتون بذارم....میدونم که همذات پنداری درستی میشه...
"آرزوهایی هستند که آنقدر برایمان تکرار کرده اند که به اشتباه فکر می کنیم آرزوهای خودمان هستند....
برآورده شدن آرزوهای آموخته شده نعمت نیست،نفرین است....!"
:(
بازم دست مریزاد مترسنج عزیز که شامه اتون کار میکنه و خوب رو از بد تشخیص میدین....این بی نظیره :)