++ تا آنگاه که مرگ یکى از ایشان فرا رسد مىگوید پروردگارا مرا بازگردانید... (سوره 23 آیه 99)
همیشه عادت کردیم شب امتحانی عمل کنیم! وقتی واسه بچه ها تبلت میخریم یهو تب به جونمون میخابه که ای دل غافل حالا چجوری اونارو تو محیط مجازی کنترل کنیم...وقتی مریض میشیم تازه یادمون می افته که با خودمون مهربونتر باشیم سبک زندگیمون درست نیس...وقتی فرصتا از دست رفت میفمیم بعضی فرصتا قابل بازیافت نیستن و روزگار معطل ما نمیمونه که از اول شروع کنیم...وقتی یه نعمتی رو از دست میدیم تازه یادمون میاد چی داشتیم(رفیق خوب،امکانات خوب، خانواده، تن سالم و...)
++ خوندن تاریخ و مرور تجربیات گذشته همیشه آموزنده بوده...منظورم کتابای تاریخ ویل دورانت و....نیس...
منظورم تجربیات و خاطرات شخصی خودمونه! فقط و فقط بررسی حتی سطحی خاطرات خودمون هم خیلی آموزندس بشرطی که در مورد خودمون بیطرفانه عمل کنیم.
تو این پست در مورد ضرورت و فواید درج خاطرات و تجربیات قبلنم صحبت کردیم...و تو این یکی پست هم در مورد بازبینی روزهای سپری شده روی تقویم صحبت کردیم...
لزومی نداره حتما چیزی نوشته باشین. ورق زدن البوم عکسای قدیمی، کتابهای دوره مدرسه، لباسها و اسباب بازیهای دوره کودکی و... هم میتونن روایتگر خیلی از اتفاقات باشن...
شما هم تجربه کنین حتما شگفت زده میشین! اگه آدم مثبت نگری باشین حداقلش اینه که انگیزتون مضاعف میشه و برای آینده خیلی مسلط تر تصمیم میگیرین. اگرم ادم سخت گیری هستین و به کمترین نکته منفی هم حمله میکنین و بهش گیر میدین هم خیلی اینکار مفیده چون حداقل کمک میکنه کمتر به خودتون سخت بگیرین و دستاوردهاتون روبیشتر ببینین و حتی اگه سخت گیری رو کنار نزارین، حداقل کمک میکنه در آینده جهت دارتر و مفید تر سخت گیر باشین!
امروز درگیر عکس های قدیمی و جدید هستم!!
مثلا رابطه رشد خانوم ها با چهرشون یه جور مستقیمه . مثلا ما خانوما از یه چهره معصوم تر هی به سمت چهره پخته تر میریم و اندکی از زیباییمون هی کم میشه. ولی آقایون رابطش معکوسه. تازه چهل سالگیشون اول چل چلیشونه و خوش تیپ تر و خوشگل تر میشن :))))
اوج منفی نگری ام من!!
تاریخ زندگیمم همش درحال تکرار شدن. شده تکرار مکررات ...
:)))

نمیشه اسمشو منفی نگری گذاشت..همون سخت گیری بگیم بهتره...بعضیا چون میخان مو لا درز کارشون نره یخورده سختگیری میکنن...مثلا ممکنه نمره18واسه این افراد فاجعه محسوب بشه!:)
تکرار مکررات یعنی ما گذشته رو فراموش کردیم یا راهکاری پیدا نکردیم...
سلام...
ممنون از حضور پر مهرتون!
اگه من بخودم سخت میگرفتم الان آرامش بیشتری داشتم.راحت طلبیم و انتظار پیشرفت داریم
قشنگ گفتی
اینم یه قانون طلاییه...یادم باشه همیشه بخودم یادآوری کنم...اگه یادم باشه یه پست جدا براش بنویسم...
راستش یه زمانی خیلی دوست داشتم بنویسم ولی همونطور که قبلا گفتم بلاگفا این حس رو در من در نطفه خفه کرد والا بعضی وقتا با مرور خاطرات کلی لذت میبرم حتا خاطرات بد و غمناک
همینطوره که میگید...
خب بلاگفا که تموم شد...الان بلاگ اسکای راه جدیدی باز کرده(امیدوارم مث بلاگفا نشه)