+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

گذار


** زمان خیلی سریع میگذره..بعد از مدتها یکی از شاگردای سابقمو دیدم...خیلی وقت بود ازش بیخبر بودم و برای جویا شدن از احوالش بطور نامحسوس راههای مختلفی رو امتحان کرده بودم و همش بی نتیجه مونده بود تا چند روز قبل که بصورت اتفاقی از احوالش مطلع شدم ... خیلی خوشحال شدم. از موفقیتهاش لذت بردم .حتی تو بعضی زمینه ها از من پیشی گرفته بود...باورم نمیشد این همون شاگرد ساده من باشه...

برام اصلا مهم نبوده که اونا منو یادشون باشه یا نباشه، اما من دورادور جویای احوال همه شاگردان هستم و برای بعضیاشون افسوس میخورم و برای بعضیاشون ذوق میکنم...

باورش سخته بعضیاشون که  اونقدرصاف و ساده بودن ، الان چه شناگرایی از آب دراومدن!!

باورش سخته که دو تاشون به این زودی از دنیا رفته باشن!(یکی بر اثر یه برق گرفتگی ساده، اون یکی بخاطر مصرف مخدر صنعتی برای بیدار موندن شب امتحانات)

یه سری تازه ازدواج کردن، یه سری رفتن اجباری و الان سربازن......

** اون قدیما خیلی از چیزا سرجای خودش بود.  ثبات بیشتر بود. شرایط راحت تر قابل پیش بینی بود. حتی شرایط آب و هوایی! مثلا میدونستی زمستون بشه، برف میاد و کوچه خیابونارو بند میاره.بهار بارونیه و چند هفته بارون میاد. پاییز بدون بارندگی تعجب آور بود، زمستون و بهار که جای خود داره. اما الان پاییز و زمستون و بهار میگذره عین خیالمون نیس بارندگی نداریم...

مدرسه و دانشکاه ها تکلیفشون مشخص بود...دانش اموزا هم همینطور..حتی تو دوره مدرسه کتابها مث سیستم بعضی کشورای اروپایی منتقل میشد به سال پایینیا و حق خروج کتابای درسی  از مدرسه وجود نداشت. الانکه سال به سال یه برنامه جدید آزمایش میکنن رو کتابا وبچه های مردم...

اونا که کاسب و بازاری بودن تقریبا اوضاعشون مشخص و آیندشون تقریبا قابل پیش بینی بود... 

موفقیت فورمولش ساده بود، اگه تلاش بیشتر به خرج میدادی قطعا آیندت روشن بود(تلاش در تحصیل علم یا کسب پول)...

مثلا طرف میخاست تشکیل خونواده بده و مستقل بشه،یه سرمایه ای مختصر جور میکرد(با کمک اقوام یا...)  و سر سالش میرف دنبال خونه زندگی خودش! مصداقاشو خودتون هم سراغ دارین..مثلا طرف یه دار قالی میزد و اولین قالی که بافته  میشد، هزینه عروسی و خونه و شروع زندگی آماده بود!!  

(پدر یکی ازهمکاران باپول یه قالی ، رفت حج واجب و برگشت برای همه اقوام سوغات گرفت. وقتی هم  برگشت از باقی مونده اون پول، زمین و ملک خرید!! (اون موقه ها رسم به آوردن سوغاتیهای سنگین بود ( انواع لوازم خانگی مث تلوزیون و حتی یخچال!..) الان پول  فروش یه قالی تا سرکوچه تمومه!)

تربیت بچه ها هم سیستمش خطی و قابل پیش بینی و به مراتب ساده تر از الان بود...عوامل بیرونی خیلی به تربیت بچه کمک میکردن. بر خلاف الان که عوامل بیرونی اکثرا نقش مخرب دارن و بجای اینکه کمکی باشن،  بارو سنگینتر کردن..

اعتقادات و باورهای مردم هم ثبات بیشتری داشت...

** امام علی(ع) یه حدیثی داره میگه فرزنداتون نسلهای آینده اند اونا رو متناسب آینده تربیت کنید نه شرایطی که خودتون توش بودین...

الان دیگه انقد همه چیز بی ثبات شده که هیچ کس یا شرایط یا  عملکردی رو با هم نمیشه مقایسه کرد، چه برسه به قضاوت...


پا نوشت:

 « لاتقسراولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛ فرزندانتان را برآداب خود تربیت نکنید؛ چرا که آنها برای [آینده و] زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند.»شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۶۷


نظرات 12 + ارسال نظر
ღدوستانهღ چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام شما معلم هستید؟
چه خوب که آدم از حال و احوال شاگرداش باخبر باشه
نشونه معرفت و شخصیت شماست


منم یکی از بهترین دوستان دوران دانشجویی رو به طرز فجیعی از دست دادم هر وقت یادم میاد به شدت دگرگون میشم خدا رحمتش کنه

بقول اون آخونده تو فیلم مارمولک:
من آخوندهستم اما شغلم آخوندی نیس.
منم شغل اصلیم معلمی نیس اما توفیق داشتم چندجا برا کلاس و محیطای اموزشی...
خدا رحمتشون کنه خدا به خونوادش صبر بده و به ماها توفیق عمل...

ღدوستانهღ چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 01:18 ب.ظ http://doostaneh7985.blogsky.com

راستی چرا همه کامنتاتون رو خصوصی میکنید ؟

کدوم کامنتا؟!
این آخریه که خصوصی نبود!:)

بانوی بهار چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 04:28 ب.ظ http://khaterateman95.blogsky.com

سلاام؛)

وای این پست عالی بود؛)
خصوصا این یه تیکش
حتی شرایط آب و هوایی! مثلا میدونستی زمستون بشه، برف میاد و کوچه خیابونارو بند میاره.بهار بارونیه و چند هفته بارون میاد. پاییز بدون بارندگی تعجب آور بود، زمستون و بهار که جای خود داره. اما الان پاییز و زمستون و بهار میگذره عین خیالمون نیس بارندگی نداریم.

بعدشم که معلمی شغل انبیاست؛معلم هم نباشید آموزش دادید دیگه بالاخره؛دی

سلام

بعله معلمی شغل انبیاست و با این توصیف همه ما میتونیم معلم باشیم برای اطرافیانمون...(امیدوارم معلمای خوبی باشیم)

مدیرجوان پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:29 ب.ظ http://1modirjavan.blog.ir

وقتی. هیچی سر جاش نیست، وقتی هیچ چیز اون طوری که باید باشه نیست، میدونید چی پیش میاد؟
یه شب که رو تختت خوابیدی، به سقف زل میزنی، و از خودت میپرسی :"چی درسته، چی غلط؟ واقعا باید چطوری زندگی کرد؟روش زندگیم رو تغییر بدم یا نه؟ "
گاهی اوقات دقیقا بین دو قطب که 180درجه باهم تفاوت دارند،گیر میفتی...

گاهی اوقات. مثلا وقتایی که قبل از خاب زل زدیم به سقف، وقتایی که داریم ناهار میخوریم، وقتایی که تو ماشین داریم میریم سرکار/درس، وقتاییکه تو شلوغی مهمونی، با خودمون خلوت کردیم،وقتی داریم تو پیاده رو راه میریم، وقتی البوما و آثار باقی مونده از گذشته نه چندان دور رو مرور میکنیم..... ....
گاهی اوقات

البته همیشه هم اینو گفتم، دل آدم به امثال شما روشنه،تا امثال شماها هستین دلمون گرمه و آینده امیدبخش

مینو پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:38 ب.ظ http://pinaa.blogfa.com

سلام
برام جالب بود نوشتین حتی دورادور جویای احوال شاگرداتون هستین

بله قدیمها.....اوضاع زندگی متفاوت بود
الان سطح اطلاعات زیاد شده و البته مشکلات فراخور تغییر زمان ...
امیدوارم شاد و موفق باشید

سلام
شایدباورتون نشه،مث بچه های خودم دوسشون دارم!مثث برادر خاهرامن...
مام منتظر خبرای خوب شماییم

ساعتی تعقل جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:22 ق.ظ http://saatitaaghol.blogfa.com/

سلام بر شما
چقدر راحت و روان مینویسید مطالب رو،خیلی زیبا مینویسید
منکه غرق خوندن وبلاگتون بودم،همه ی نوشته ها رو با نثری ساده و روان مینویسید و واقعیت هم مینویسید بخاطر همین آدم رو مجذوب نوشته هاتون میکنید
شاد و سلامت باشید ان شاالله

سلام
ممنون از لطفتون. شما هم مطالب گلچین اموزنده خوبی دارین.من تلاشم اینه مثه شما اموخته هامو به اشتراک بذارم...امیدوارم بدرد بقیه هم بخوره....
شمام همینطور

فاطمه جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 01:35 ق.ظ http://life-me.blogsky.com

وقتی هیچی سرجاش نیست باید یه زره فولادی تن کرد و کلاه خود بپوشی بری به جنگ با این زندگی پر آشوب، اونقدر میجنگی تا بمیری یا اگه زنده بیرون اومدی پیروز باشی!!!

جنگیدن خودش99% پیروزیه!

بهزاد شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 01:03 ب.ظ http://anahno.blogsky.com

خوب نوشتی ولی راه حلی ارائه نمیدی؟
این بچه های جیگرم و چجوری برای نسل آینده تربیت کنم؟

راه حل شما دوستان چیه!؟
توپ رو ننداز زمین دیگران!

کَج اَندیشِ ســِ نُقطــــِِِ دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 02:46 ب.ظ http://ftw.blogfa.com/

سلام
به نکات جالبی اشاره کردید.
قابل تامل و خواندنی
شاد باشید و سلامت

سلام
خوش اومدین
خوشحالم افکارمون بهم نزدیکه. شاد باشین

محمد جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 12:08 ق.ظ http://seventhsky.blogsky.com/

عالی نوشتی عالـــــــــــــــــــــــی
دست درد نکنه
ولی الان دیگه جای خیلی چیزا عوض شده و دنیا کلا به سمت بی نظمی پیش میره!

نظر لطفته محمدجان
حرف ما اینه که حیفه اینهمه امکانات و پتانسیل که گذشتگان زحمتشو کشیدن و ما ...

فاطمه چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 02:31 ق.ظ http://life-me.blogsky.com/

کجایید شما؟!!؟؟

سلام.
با عذر خاهی فراوان...اینجا سوخت رو جیره بندی کردن نیمه سوز داره اداره میشه!:)
دیروزود داره سوخت و سوز نداره:)

بریدا چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام^_^
خب قدیما تو همون قدیما مونده :)
ولی عجب حسیه از شاگردت خبر بگیری بعد بفهمی موفق شده:))

سلام
خب قدیم، حق مادری گردن زمان حال داره! باید هواشو داشت...
آره واقعا ..خدا قسمت همه کنه این ذوق مرگیها رو:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد