+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک
+

+

داریم میرسیم، نزدیک شدیم، خیلی نزدیک

شعب ابی طالب - ۱

غرق در مشغله های فکری از پیاده رو رد میشی. یه مشت باد کنک رنگی   توجهتو جلب میکنه. سرعتو کمتر میکنی و یه نگاهی به بادکنکا و ویترین میندازی. دختره تو یه مغازه ۳در۴ نشسته و سرش تو گوشیه. بعیده صاحاب مغازه باشه. لوازم جشن تولد میفروشه. دوباره یه نگاهی به بادکنکها میندازی و یه نگاه به برجی که نزدیک همون مغازه در  مراحل پایانی ساخته. ساختمون مرتفعی که تو مدت بسیار کوتاه اونم تو این اوضاع و گرونی ساخته شده. ازخودت  میپرسی:  با پول چند قرن بادکنک فروختن میشه همچین ساختمونی ساخت؟!

دختره هنوز  سر گرم اون گوشیه و نمیدونی به این موضوع فک میکنه یا نه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد